استر عزیزم
این مدتی که درگیر خواندن روایت های عریان تو بودم در تمام تنم تلاطم بود. هر بار که صفحه ای از خشم تو را می خواندم در دلم ارتباط عمیقی با تو پیدا می کردم. تو که فقر و بحران طبقه اجتماعی و از دست دادن هارا با خشم آشکار و احساسات پنهانت بروز دادی. و من که از صفحه اول به تو اعتماد کردم و تو شدی تصویری که نمی خواستم باور کنم چیزی جز تو حقیقت باشد.
دوباره میآم.
دوباره میخونمت.
پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴