یادداشت‌های سارا حسینی (50)

جایی که خیابان ها نام داشت
          حیات، دختری سیزده ساله در کرانهٔ باختری است که همراه خانواده‌اش در بیت لحم زندگی می‌کند‌. او و هرکدام از اعضای خانواده‌اش، یک‌جوری زخم‌خوردهٔ اسرائیلند. خود حیات، زخمی یادگاری از اسرائیلی‌ها به صورت دارد؛ زمین‌های کشاورزی پدر حیات را بولدوزرهای اسرائیلی نابود کرده‌اند و  حالا پدر حیات با افسردگی، دست و پنجه نرم می‌کند؛ بی‌بی زینب، مادربزرگ حیات هم خانهٔ زیبایش را در تپه‌های قدس در ماجرای اخراج هزاران فلسطینی در سال ۱۹۴۸ از دست داده است. پس از این اخراج، بی‌بی و خانواده‌اش تا سالهای سال به امید آن که قرار است روزی دوباره به قدس برگردند، در اردوگاه آوارگان زندگی می‌کنند و مادر حیات  هم در همان اردوگاه متولد می‌شود. بی‌بی‌زینب سالهاست که قدس را ندیده و رویایش این است که در خاک قدس بمیرد؛ همین رویا حیات را وامی‌دارد که دست به  کار عجیب و خطرناکی بزند...
این کتاب تا حد خوبی توانسته بود زندگی روزمرهٔ اهالی کرانهٔ باختری را نشان دهد؛ این که هیولای اشغالگری چه به روزگارشان آورده و آن‌ها چگونه با ظلمت آن دست و پنجه نرم می‌کنند. فکرش هم دشوار است در وطنت برای بیرون آمدن از خانه، رفتن به محله و شهری دیگر و برای کار کردن و کار پیدا کردن، نیازمند مجوز  اسرائیلی‌ها باشی؛ این که در خاک فلسطین باشی و سالها گذشته باشد و تو اجازه نداشته باشی قدس را ببینی؛  این که رویایت از همان کودکی، بیرون آمدن از جهنمی باشد که اسرائیلی‌ها برایت درست کرده‌اند؛ این که اسرائیلی‌ها خانهٔ امید و آرزویت را از چنگت درآورده باشند یا از روی زمین کشاورزی‌ای که سالها برایش زحمت کشیدی، بولدوزر بگذرانند؛ این که فرقی نمی‌کند چند ساله‌ای، به هر حال اسرائیلی‌ها یک جوری  زهرشان را  به تو ریخته‌اند؛ مثلاً آن که والدینت کشته‌اند یا آن‌ها را زندانی کرده‌اند یا یادگاری خونینی بر بدن خودت به‌جا گذاشته‌اند یا ..‌.؛ این که برای زندگی کردن، مجبور می‌شوی دائم خفت بکشی؛ این که هر لحظهٔ زندگی برایت می‌شود مقاومت، مقاومت در برابر تفرعون آدم‌های جهنمی  به امید آن که روزی، دنیا بفهمد که تو و هم‌وطنانت فقط می‌خواستید مثل ملتی آزاد زندگی کنید، یعنی ملتی که عزت و احترام دارد و از بدیهی‌ترین حقوق انسانی و اجتماعی‌اش محروم  نمی‌شود. 


        

12

حالا دیگر می خواهم فکر کنم

8

درمانگری مولانا (چگونه یک شاعر عارف آشفته حالی های زندگی مدرن مرا درمان کرد؟)
          چگونه یک شاعر عارف آشفتگی‌های زندگی مدرن مرا درمان کرد؟
کتاب «درمانگری مولانا»، نوشتهٔ ملودی معزی و ترجمهٔ یاسرفراشاهی‌نژاد است که توسط انتشارات «طرح نقد» چاپ شده‌ست. کتاب را که باز کردم، ابتدا فهرستش متعجبم کرد! ۱۰ فصل با ۱۰ تشخیص بیماری و ۱۰ نسخهٔ درمانی از مولانا، بیماری‌ها نه بیماری جسمی بلکه بیماری‌های روحی ابنای بشر در طول تاریخ و بیش از آن در روزگار ما بودند؛ زیاده‌خواهی، انزوا، عجله، افسردگی، حواس‌پرتی و سردرگمی، اضطراب، خشم، ترس، ناامیدی و غرور. دل به دریا زدم و با روایت ملودی و بابا احمدش همراه شدم.
 ملودی یک نویسندهٔ ایرانی-آمریکایی است و دختر پدری که سخت شیفتهٔ مولاناست. او که روزگاری دراز، طفل گریزپای مکتب مولانا و اشعار او بر زبان پدر بود، حالا در دههٔ چهارم زندگی با پای خود به مکتب مولانا آمده است و پیر راهش بابا احمد است.
روایت شیرین و صمیمانهٔ داستانی ملودی معزی و ترجمهٔ خوب کتاب باعث شد تا وقت تمام شدن، کتاب را زمین نگذارم. آنچه در این کتاب خواندم، تجربهٔ زیستهٔ ملودی و پدرش احمد در محضر عارف شوریدهٔ ایرانی، مولاناست. نقطهٔ قوت کتاب برقراری پیوندی اسطقس‌دار بین یک زندگی مدرن شهری در آمریکا و متن کهن عرفانی است. مولوی در این کتاب، نه شخصیتی دور و دست‌نیافتنی در روزگاری کهن، بلکه پیری حی و حاضر است که از زبان بابا احمد دائم برای شیوهٔ زیستن ملودی در دنیای مدرن، نسخه می‌پیچد؛ نسخه‌هایی که ملودی این بار با گوش جان می‌شنود و تلاش می‌کند به کار بندد.

        

12

الاغ در جاده
          مجموعهٔ «پرسندو» با هدف آموزش فلسفه برای کودکان نوشته شده و به غیر از کتاب‌ داستان‌ها، مولف، کتاب‌ راهنمایی را هم مخصوص تسهیلگران فبک، تهیه کرده است. من فقط داستان جلد پنجم این مجموعه را خواندم .
داستان، مشخصا با هدف آموزشی نوشته شده بود و اگر آن را از جهت زیبایی‌شناسی و جذابیت هنری و ادبی بررسی کنیم، هیچگونه امتیازی نمی‌گیرد و به زعم من، ادبیات محسوب نمی‌شود. از نظر فبک هم با وجود طرح پرسش‌های فلسفی، به دلیل فقدان انسجام روایی و پیرنگ قوی، اثر موفقی نیست و نمی‌تواند چندان اثرگذار باشد. البته شاید در یک حلقهٔ کندو‌کاو فلسفی بتواند موضوع گفت‌وگو قرار بگیرد  و با درایت تسهیل‌گر و مشارکت خلاق اعضای حلقه، مقدمه‌ای برای یک طرح بحث فلسفی خوب باشد. 
پیشنهاد جدی‌ام به اساتید محترم فبک این است که اگر می‌خواهند برای کودک داستان فلسفی بنویسند، بهتر است این نکته را در نظر داشته باشند که اثرشان پیش از آن که فلسفی باشد، باید یک داستان محسوب شود و برای داستان نوشتن، باید سال‌ها آموزش دید و تمرین کرد و  قلم زد. 
        

11

تصویرگری کتاب های کودکان: تاریخ، تعریف ها و گونه ها

4

نامه به کودکی که  هرگز زاده نشد
          «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» روایت کشمکش اوریانا فالاچی است با خودش، با جهان پیرامونش و البته با نطفه‌ای که به شکم می‌کشد؛ کشمکشی بر سر به دنیا آوردن و نیاوردن او.
 از خلال واگویهٔ مولف با کودکی که هرگز زاده نشد، می‌توان به نگاه اوریانا به جهان، به زندگی، به مفهوم عشق و به نقش زنانهٔ مادری پی برد. 
نکتهٔ جالب توجه، جسارت فالاچی در روایتِ صادقانهٔ ماجرایی کاملاً شخصی بود؛ ماجرایی  که در جامعهٔ زمانهٔ خود او هم یک تابو محسوب می‌شده: نگه‌داشتن یا نداشتن نطفه‌ای که ماحصل  رابطهٔ ازدواج نبوده است.
خوانندهٔ ایرانی، احتمالا اختلاف فرهنگی زیادی با جهان مؤلف دارد، با این همه این کتاب به او کمک می‌کند که پیش از هرگونه ارزشگذاری، از دریچهٔ چشم یک زن مستقل مدرن فمینست به ماجرا نگاه کند؛ زنی که به رغم همهٔ تمایلات مدرن  فمینیستی و به رغم  شهرت حرفه‌ای‌اش، می‌خواهد زن باشد و مثل هر زنی، طعم مادری را بچشد؛ بی‌آن که بداند این دو وجه از زندگی‌اش (شهرت حرفه‌ای و  مادری) می‌توانند به سادگی و از ابتدا یکدیگر را نقض کنند و مانع از جریان طبیعی دیگری شوند.  
        

40