یادداشت‌های راحیل شیـن (60)

راحیل شیـن

راحیل شیـن

18 ساعت پیش

        حقیقتا همشو دوست داشتم اما پایانشو نه💆🏻‍♀️🌱
شاید برعکس خیلیا با شخصیت اتلس اصلا ارتباط نگرفتم و رایل خیلی بیشتر دوست داشتم
رایل برای عشقش تلاش کرد اما اتلس چی؟ 
هیچوقت از عشقش به لیلی مطمئن نبود یا صدشو نذاشت. 
اگه قرار باشه پایانو تغییر بدم 
رایل و لیلی هنوز با هم هستن و رایل همراه لیلی به جلسات روان درمانی میره (چون بنظرم اون موقع که به لیلی گفت تحت درمان روان پزشکه دروغ بود.) 
لیلی هم کامل اتلس فراموش میکنه و دفترچشو بیرون میندازه
اتلس هم با یکی از کارکنان رستورانش وارد رابطه میشه
اینکه هنوز لیلی رو دوست داره یا نه مهم نیست چون آدمی که نتونه برا عشقش بجنگه اصن چه بهتر که عاشق نشه. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

کتابی که خ
          کتابی که خوندش واسه هر دختری لازمه🧡🙏: 
این کتاب زندگی زنان پیشرو ایرانی رو روایت میکنه
در هر صفحه از کتاب، 
یک سمتش عکس بانوی موفق،
 و سمت دیگش زندگینامه اون شخصه. 
تصاویر داخل کتاب خیلی جذابه💙
روزی که این کتابو تو مدرسمون معرفی کردن
و من تصمیم گرفتم بخرمش، 
احساس میکردم پولامو هدر میدم
درحالی که میتونم از کتابخونه امانت بگیرم.. 
اما خدارو شکر به صدای مغزم گوش نکردم
و خریدم و یکی از محدود انتخابای درستی بود
 که به صدای قلبم گوش کردم.. 👐

"شاید فکر کنید که عکس یادداشتو برای چی گذاشتم"؟ 
خب باید بدونید که دلیل خاصی نداره و چون حس خوبی میداد گذاشتم و ربطی به کتاب نداره. 
پس بجای فکر کردن به معنی اون، 
پاشید برید زنان پیشرو بخونید.. 💅

_ارزش خرید؟! صد البته 
_ارزش خوندن؟! بنظرتون کتابی که ارزش خرید داره ارزش خوانش نداره..؟! 😐
_توصیه دوستانی: اگه کسیو دوست دارین و مشتاق موفق شدنش هستین و میدونین که آدم جو گیریه و با این چیزا خر میشه (مثله من👊) حتمااااا این کتابو براش بخرین.. 🧡



        

39

نمیدونم مو
          نمیدونم موافقین یا نه ولی بنظر من توی هر کتابی خاطرات زیادی پنهان شده، هر کتابی که میخونیم توی یک زمانی با احساسات و خاطرات مختلف همراه بوده🌱 . 
یادمه کوچیکتر که بودم هر پنجشنبه با خواهرم به کتابخونه محلمون میرفتیم، البته الانم قرارمون پا برجاست. 
ولی دیگه کسی نیست که مثل یک مادر مراقبم باشه، مثله یه رفیق همراهیم کنه و مثله یک خواهر مهربون در کنارم باشه. 

خواهرم اون زمان عاشقانه زیاد میخوند و البته دوست نداشت من اونارو بخونم(کوچولو بودم خب😂) 
از همون زمان رو دلم مونده بود که این مجموعه رو بخونم
مخصوصا روشنک و سپهردادو، 
چون با اون خیلی بیشتر خاطره داشت.. 
گذشت و من نتوستم بخونمش
هروقت که میرفتم کتابخونه سراغشو میگرفتم
حتی وقتی اون گفت نیست
من کتابخونه رو میگشتم تا مبادا اشتباه کرده باشه، 
تا اینه پنجشنبه هفته پیش بعد از ۶سال
بدون اینکه خودم به مسئول چیزی بگم
کتابو بهم تحویل داد🧡. 
و بلاخره دل به دل دار رسید؛ 
لحظه ای که کتابو به دستم داد حس یه ورزشکار وقتی طلا میگیره رو داشتم، مثله یه جسم شکستنی باهاش رفتار میکردم ، اخه توش خاطرات زیادی مونده بود، 
خاطراتی که اندازه یه کلمش تو این یادداشت جا شده🍃. 


        

19