یادداشت راحیل شیـن🌱.
1403/12/14

نمیدونم موافقین یا نه ولی بنظر من توی هر کتابی خاطرات زیادی پنهان شده، هر کتابی که میخونیم توی یک زمانی با احساسات و خاطرات مختلف همراه بوده🌱 . یادمه کوچیکتر که بودم هر پنجشنبه با خواهرم به کتابخونه محلمون میرفتیم، البته الانم قرارمون پا برجاست. ولی دیگه کسی نیست که مثل یک مادر مراقبم باشه، مثله یه رفیق همراهیم کنه و مثله یک خواهر مهربون در کنارم باشه. خواهرم اون زمان عاشقانه زیاد میخوند و البته دوست نداشت من اونارو بخونم(کوچولو بودم خب😂) از همون زمان رو دلم مونده بود که این مجموعه رو بخونم مخصوصا روشنک و سپهردادو، چون با اون خیلی بیشتر خاطره داشت.. گذشت و من نتوستم بخونمش هروقت که میرفتم کتابخونه سراغشو میگرفتم حتی وقتی اون گفت نیست من کتابخونه رو میگشتم تا مبادا اشتباه کرده باشه، تا اینه پنجشنبه هفته پیش بعد از ۶سال بدون اینکه خودم به مسئول چیزی بگم کتابو بهم تحویل داد🧡. و بلاخره دل به دل دار رسید؛ لحظه ای که کتابو به دستم داد حس یه ورزشکار وقتی طلا میگیره رو داشتم، مثله یه جسم شکستنی باهاش رفتار میکردم ، اخه توش خاطرات زیادی مونده بود، خاطراتی که اندازه یه کلمش تو این یادداشت جا شده🍃.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.