یادداشت‌های Bahar (93)

          هشتمین کتابِ تابستون!
زندگیه‌من به قبل و بعد خوندن این کتاب تقسیم میشه. قطعا اگه سووشون و نمیخوندم یا پایانش رو انسان شاد تری بودم.
تا صفحه ۱۵۰ خیلی خوب با شخصیت ها، روند داستان و قلم نویسنده ارتباط گرفتم و بینهایت دوستش داشتم، ولی بنظرم باید از صفحه ۱۵۰ تا ۲۵۰ یه اتفاق هیجان انگیز بینش می افتاد تا بعدش اون‌پایان دردناک و میخوندیم. در هر صورت دوستش داشتم بنظرم ایرادات و نقطه ضعف هایی داشت اما خیلی قشنگ بود و من با این کتاب گریه کردم، حرص خوردم و عصبی شدم، خوشحال شدم و خندیدم، تعجب کردم و ترسیدم و واقعا باهاش زندگی کردم:) من هم با زری اون اتفاقات و تجربه کردم.خیلی دوستش داشتم و لذت بردم از خوندنش✨️🤌🏻 حالا، فیلم و میبینم و بازهم، با پایان اشک میریزم؛ (البته اگه پایان و تغییر ندن😂) و از فیلم بیشتر از کسانی که‌کتاب و نخوندن لذت میبرم:)))
        

          ششمین کتابِ تابستون!
در هر صفحه یک جملست، اما هر جمله حرف های بیشتری در خودش داره که از اعماق وجودتون درک میکنید. تو پنج دقیقه تمومش میکنید، اما حسابی هم لذت میبرید... :)
        

          پَنجمین کتابِ تابستون!
پیچیده بودن هم شخصیت ها و هم کل ماجرای کتاب برام جالبه همه چیز به شکل حیرت اوری  پیچیده، مثل یک معماست و باعث شده خیلی باحال باشه...
و هر شخصیت ویژگی های رفتاری شون بنظرم بی نقص نوشته شده، (کراش‌ام که زدیم و اره لعنتی‌ها خیلی باحال و خوبن😭) نقطه ضعف فضاسازی داستانه از نظر من شاید باید خصوصا چهره شخصیت ها بیشتر اطلاعات داشتیم.
نقطه ضعف دیگه اینه که برای این که کتاب خسته کننده نشه، شاید بهتر بود اتفاق های بیشتری می افتاد تا هیجان زده بشیم تا این که کل سِیر داستان معما گونه بود و فقط تو ذهنم سوال بود بنظرم واقعا قشنگ بود اما میتونست خیلی بهترهم باشه.
البته به نظر میاد که جلد دوم بیشتر خوشم بیاد خصوصا که پایان کتاب باز بود...
        

          چهآرمین کتابِ تابستون!
اقای کنت! اوه... خب خب باید بگم که از ادام خوشم میومد و فکرمیکردم عاشق" جولیت‌عه. اما ظاهرا که این طور نیست.
۴ ستاره دادم چون جزع مجموعه های مورد علاقمه وگرنه بنظرم خوندن این جلد بیهوده بود و در مقایسه با جلد ۱/۵ هیچ بود😂😭
(ولی کنجی>>>>>)

        

          سِومین کتابِ تابستون.
هرچیزی رو که در جلد اول خوندید، به کل فراموش کنید!
جلد اول انگار که فقط مقدمه‌ای برای شروع یک داستان بینظیر بود.
من که بشدت حین خوندنش محو کتاب بودم...
هر لحظه یک اتفاق می افتاد و هیجان زدم می‌کرد و باعث غافل گیر شدنم میشد.
بیشتر با شخصیت ها اشنا شدم و اون حس نا اشنایی جلد اول و نداشتم و باعث می‌شد من هم با شخصیت های کتاب زندگی کنم!:)
و وایب، داستان، شخصیت ها همه "ایدشون"خیلی خوب بود، در کل قلم نویسنده و خیلی دوست داشتم و حسابی باهاش کیف کردم.

پی نوشت:نظریه کم طرفدار، از سلطان(غیراز کشتن های بی رحمانش)خوشم میاد...
        

          دومین کتابِ تابستون!
اه خدای من.
خداروشکر میکنم که ۹ جلد مونده! خانم مافی چه میکنی با ما؟‌ هیچ وقت فکرنمی‌کردم بخاطر یه شخصیت بشینم کتاب و بخونم😭✨️
خیلی دوستش دارم خیلی خیلی. موضوع فوق العادست... شخصیت ها>>>>> قلم نویسنده>>>>>> با ذوق مخصوصا نیمه دوم کتاب و که ارون عزیز وارد کتاب شد میخوندم.
و  البته که کنجی ام باعث حذابیت داستان بشدت شد😭
جزع کتابای ترندی‌عه که جدا ارزش داره ترند باشه🤌🏻
و این کههه من از جلد اول بیشتر دوست داشتمش و برام حذاب تر بود.
❌️این پایین و اگه نمیخواید اسپویل شید نخونید❌️
این‌جانب هنوزم در شُک اینه که پدر ارون، پدرادام هم هست.:)
        

          اولین کتابِ تابستون!
بعضی کتاب‌ها اینجوری‌ان که بعضی قسمت های قشنگ و شخصیت های فوق‌العاده دارن که باعث میشه مورد علاقت بشن.
اما این موضوع درباره‌ی هری پاتر صدق نمی‌کنه!
با تمام و تک‌تک کلمات کتاب لذت میبرم و همه‌ی‌شخصیت هارو دوست دارم:)
سِیر داستان به شکلی جذاب پیش میره که دوست نداری از خوندنش دست بکشی... البته که جلد اول مورد علاقه ترینمه، اما این جلد هم بی‌نقص بود.
به شخصه، از همین حالا از زمانی که این مجموعه قراره تموم بشه غمگینم. دنیای این کتاب بینظیره:) مچکرم از خانم رولینگ که همچین جهانی رو خلق کردن...✨️🤌🏻
        

          نوشته پشت کتاب انقدری من رو جذب کتاب کرد که هیجان داشتم برای خوندن و سطح انتظار بالایی داشتم اما متاسفانه اصلا انتظاراتم و بر اورده نکرد...
دوستش نداشتم واقعا. مثل مغازه خودکشی پایان پر مفهوم و قشنگی نداره. اما فضای خیالیش یجورایی مثل فضای مغازه خودکشیه. اگه از اون سبک خیالی و عجیب بودن خوشتون میاد بخونید حتما. ولی من اصلا دوستش نداشتم:) در ضمن، ویراستاری این کتاب واقعا "افتضاح" بود.
        

          داستایفسکی عزیزم. تا الان دوتا ازش کتاب خوندم و هردو؟ افرین!پایانش غمگین ترین چیزیه که فکرمیکنی:)
خب اول بگم: اختلاف سنی که به وجود اومده بود بین شخصیت اصلی و دخترکمون خیییلی زیاد بود و جدی نکنین این‌کارو دیگه!😅 این مورد باعث شد که نشه مورد علاقم. این قدر مسخره؟
و میریم سراغ خودِ کتاب! محشر.
بینظیر.
فوق العاده:)
روون بود و زود تمومش کردم، محوریت و موضوع جالبی داشت.
در کل، شب های روشن و واقعا بیشتر دوست داشتم در حدی که نمیتونم باهم مقایسشون کنم! 
با این حال واقعا قشنگ بود.
قسمت هایی از‌کتاب:

_تمام ترس و وحشتم دقیقا همین است؛ این که همه چیز را میفهمم!

_بله، غرور دارد. من  هم از ادم های مغرور خوشم میابد.

_درد این جاست ‌که ادمیزاد روی زمین تنهاست.

_زندگی به چه درد می‌خورد وقتی میبینم کسی که با تمام وجود دوستش دارم رویم هفت تیر کشیده است؟
        

          گوگولی و دوست داشتنی! باهاش پا به دنیای گربه ها میزارین:) واقعا جذاب بود برام. زود تمومش کردم و با تموم شدنش کلی از خوندنش خوشحال شدم!:)
شخصیت ها
حال و هوای کتاب
داستان هاش
تکه های قشنگی که داشت
همشون بینظیر بودن.
نقطه ضعفی من توش ندیدم... اما دلیل این که ۳/۵ ستاره دادم اصلا بد بودن کتاب نبود و فقط مورد علاقم نبود...  نمیدونم شاید اگه فقط یک شخصیت اصلی بود و ۳ تا داستان نبود برام جذاب تر بود...
ساده و قشنگ:) اتفاق هیجان انگیزی نداشت، اما تا اخر با علاقه خوندم.
کلی ام چیز یاد گرفتم؛)
        

          فرض کنید که یک فردی ۴ بار انیمه‌ی این مانگارو بینه. و بعد تو کتابفروشی ایشون و ببینه. حقیقتا از هیجان فقط داشتم این طرف و اون طرف میدویدم. اول از همه لطفا انیمش و ببینید و یه لذت بینهایت زیادی و با دیدن این انیمه به خودتون هدیه بدین😭🤌🏻
و بعدی میرسیم به خود مانگا. تجربه خوندن مانگاش خیلی برام جذاب بود به حدی که الان دارم حسرت جلد دوم و میخورم. البته که بازخوانیش و خواهیم داشت. و بخونید. همین. یکی از بزرگ ترین لذت ها رو به خودتون بدین🥺🎀
تو دنیای بینظیرش زندگی کنید، بخندید، از رازهای شخصیت ها سردربیارین و تو یک دنیای فوق العاده، جدید و محشر وقتتون و بگذرونید!
(یک کتاب دیگه به مورد علاقه های این جانب اضافه شد!)
        

          اوایل کتاب، ارتباط گرفتن  باهاش بینهایت برام سخت بود.
اما یکم که جلو رفتم و با فضا و شخصیت اصلی داستان مواجه شدم، فهمیدم چقدر این کتاب بینظیره.
عمق داستان محشر بود. 
داستان هایی که شخصیت اصلی از کودکیش تعریف میکرد... وای خدای من! قشنگ برده بود تو حس و حال! بعضی تکه های کتاب و جملاتش و انقدری دوست داشتم که باعث ناراحتی من شد که نخریدمش!(این کتاب و به صورت صوتی با صدای خانوم بهاره افشاری گوش دادم که البته چقدر لذت بخش ترش کرد) در کل دوستش داشتم. نمیتونم بگم‌ کتاب مورد علاقمه اما جزع کتاباییه که قطعا به بقیه پیشنهاد میکنم و دوستش داشتم.
خیلی باهاش کیف کردم و با پایانش خیلی خوشحال بودم از تجربه ای که با این کتاب داشتم:))
این رو هم بگم، کتاب بیشتر تو غم غوطه ور بود و بعضی جاها بغظ شدید داشتم که البته، خودم و کنترل کردم جلوی خانواده گریه نکنم😭😂
        

          در عین ساده و کوتاه بودن زیبا بود:)
توصیفات، احساسات و رویداد ها، همه به جا بودن.
خوندن این کتاب برام لذت بخش بود=)
چیزهای‌قشنگی یاد گرفتم! احساسات قشنگی و تجربه کردم.
حقیقتا دلم میخواد بِدَوَم.
شعر، دویدن، شمردن و خانواده.
با این کلمات، یاد رین(شخصیت اصلی)و این کتاب می افتم!
        

          از جلد قبل میتونم بگم بیشتر دوستش داشتم. پایانش خیلی غافلگیرم کرد... اصلا و ابدا انتظار این پایان بندی فوق العاده و نداشتم.
اوایل مبهم بود و زیاد من رو به خودش جذب نکرد تا این که به نیمه دوم کتاب رسیدم
        

          نمیدونم چی بگم. چی دارم که بگم؟ 
نباید به این غم انگیزی تموم میشد:) نباید...
جزع کتاب های مورد علاقم و البته کتابی که دوباره خواهم خوندنش 
و کتابی که جدا، پیشنهاد میکنم!
از دنیای عجیبش بگیر تا پایان دردناک اما منحصر به فرد همش و دوست داشتم:)
        

          باید بگم من  این جلد و از جلد اول خیلی بیشتر دوست داشتم، بنظرم فضاسازی داستان واقعا خیلی خوب شده بود، جلد قبلی فضاسازی افتضاحی داشت، به طوری که خیلی جاهاش با این که صحنه مهمی بود و من خوب متوجه نمی‌شدم در حالی که این جلد "کاملا" فرق داشت. بنظرم وایب بهتری میداد و انگار کلمات با دقت بیشتری انتخواب شده بودن.  در کل خیلی خیلی دوستش داشتم. جلد قبل هرچقدر ناراحتم کرد، این جلد قافلگیرم کرد! خیلی خیلی قشنگ بود::::) در نظر من حتی تو این جلد شخصیت پردازی قوی تری هم داشت که باعث می‌شد از شخصیت ها بیشتر خوشم بیاد!


در انتظار ترجمه جلد سوم...
        

          یک کتاب کوتاه و در عین حال بشدت زیبا و دوست داشتنی:) تیکه های واقعا قشنگی داشت... از قسمت رایگان طاقچه خوندم و واقعا ارزش داشت که کتاب و تهیه کنم و بخونم.:)
        

          و شروع کتاب های داستایفسکی... متعجب‌هستم که روحمم از همچین شاهکاری خبر نداشت:) وایب اون و خیلی خیلی دوست داشتم. شخصیت ها خیلی دوست داشتنی بودن. غمگین بود. خیلی زیاد:) دردناک بود... بشدت
زیاد حرفی ندارم، اما واقعا پیشنهاد میکنمش.
        

          یک کتاب فوق العاده و هیجان انگیز دیگه از فریدا مک فادن عزیزم... فقط ای‌کاش ساعت ۱۲ شروع نمیکردم که تا ۴ صبح از شدت هیجان بیدار بمونم تا تمومش کنم.
یعنی محشر بود، محشر:) یک جورهایی حدس زده بودم قاتل ها کی‌هستن اما بازهم خیلی فوق العاده بود و چیزهای مهمی و نتونستم حدس بزنم. در هرصورت کتاب درقفل شده و هیچ وقت دروغ نگو قشنگ تر بودن، اما بعد از اونها بخش دی هم خیلی من و جذب خودش کرد:)