شهر ماه خونین

شهر ماه خونین

شهر ماه خونین

زهرا سعیدزاده و 3 نفر دیگر
3.0
7 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

17

کتاب شهر ماه خونین، ویراستار سندس حمیدیان.

لیست‌های مرتبط به شهر ماه خونین

یادداشت‌های مرتبط به شهر ماه خونین

            شهر ماه خونین 
مقدمه:
فانتزی دنیای جادو و خیال است دنیایی که وقتی واردش شوید هرچیزی ممکن است و هیچ چیز ناممکن نیست...
متن:
الف)آشنایی با کتاب:
باز هم نمایشگاه و دوستان کتابخوانم در گروه "ادبیات ژانری" دست به دست هم دادند و باعث شدند این کتاب را تهیه کنم.
ب)معرفی کتاب: 
داستان درباره یک خانم معلم است که نمایش تئاتر با شاگردانش را برنامه ریزی میکند نمایش به خوبی پیش میرود و آذر، خانم معلم داستان، بعد از اتمام کلاس ها به سر قرار با خواستگارش میرود، قراری که اصلا آذر از آن راضی نیست و مادرش او را مجبور به رفتن سر قرار میکند، آذر سوار تاکسی میشود و در جای نامعلومی پیاده میشود نمیداند آنجا کجاست، مرتب دور و برش را نگاه میکند به سمت رودخانه میرود مرد قایق‌رانی را میبیند، مرد قایق‌ران به او میگوید سوار شو و قول میدهد اورا به سمت خانه اش ببرد ولی به یک شرط به بالای سرت نگاه نکن....
آذر مثل همه آدم ها به حرف قایق ران گوش نمیکند و وارد بزرگترین و عجیب ترین ترس هایش میشود به شهر ماه خونین... شهر رویا، ترس، هیجان و شگفتی
ج)طرح جلد کتاب:
برعکس چند کتاب تالیفی که خواندم این کتاب در انتخاب طرح جلد و خلاصه پشت کتاب وقت گذاشته و معرفی خوبی را برای مخاطب ارائه کرده است.
از نشر هوپا برای دقت نظر و صحافی خوب این کتاب تشکر میکنم.
د)قسمتی از کتاب: 
"همیشه فکر می کرد تنها چیز واقعی ای که آدمها به هم می بخشند خاطرات است؛
با از دست دادنشان، همه چیز، همه چیز از بین می رود.
یک روز بارانی، وقتی قدم زنان به سنگ فرش های خیس پیاده رو نگاه می کرد، خاطرات به جامانده را با خودش مرور می کرد و دوباره روز بارانی دیگری را در همین شهر به یاد آورد. آن خاطره مال چندین سال پیش بود؛ زمانی که او هنوز به این کره ی خاکی پا نگذاشته بود. گاهی باور اینکه زندگی بدون وجود او جریان داشته است برایش سخت میشد. نمی‌توانست باور کند بدون اینکه او بتواند زیبایی‌ها و زشتی‌های دنیا را ببیند، انسان های دیگری روی زمین زندگی می کردند و برای خودشان خاطرات متفاوتی می ساختند که او کاملا از آنها بی خبر بود. خیلی وقت ها با شنیدن ماجرای آنها، دوست داشت خاطراتشان را تصاحب کند. دوست داشت آن خاطره، اتفاقی بود که برای خودش می افتاد. یک نمونه اش همین خاطره ی روز بارانی بود که مادرش تعریف کرده بود."
نتیجه گیری:
الف)پیام کتاب:
عشق ورزیدن، نترس بودن در برابر ترس های بیخود و خیالی.
ب)نقد کتاب:
داستان شروع خوبی رو به همراه داشت ولی هرچی جلوتر رفت از اوج خودش فاصله گرفت.
نویسنده اطلاعات زیادی را برای مخاطب ارائه کرد ولی کمبود در داستان زیاد حس میشد، برعکس کتاب های پر جزئیات خارجی این کتاب کمبود جزئیات داشت و اتفاقات مهم و شخصیت های خوب و جذاب با پرداخت کم کنار میرفتند.
داستان ها وخاطرات جذابی در کنار کتاب گفته شد و همه این ها باعث شد من کیف کنم و بعدش بگویم همین؟!چقدر کم!!
پایان کتاب نتوانست آن هیجانی که میتواند را در خواننده ایجاد کند و بنظرم هم زود تمام شد و هم خواننده تقریبا مطمئن بود چه اتفاقی میفتد.
فونت کتاب های هوپا کمی ریز هست و میتواند اذیت کند.
چیزی که همیشه ذهن من را آشفته میکند نبود فهرست کتاب است که برای خیلی ها وجودش خیلی مهم نیست ولی برای من اهمیت دارد و دوست دارم کتابی را که میخوانم فهرست داشته باشد.
ج)در آخر:
کتاب ایده جذابی را دارد و توانسته است دنیای خوبی را در ذهن مخاطب مجسم کند، چیزی که من دوست دارم از آینده این داستان ببینم یک انیمیشن جذاب با پرداخت های بیشتر به شخصیت ها و محیط هست.
داستان کتاب را دوست داشتم و چند جا از کتاب شوکه شدم و بخاطر همین اتفاقات خوبی که برایم رقم زده شد به کتاب سه میدهم.
این کتاب جلد دومش در راه است، امیدوارم کتاب بعدی کمبود شخصیت و دیالوگ نداشته باشد و بتواند از آثار خوب ژانری کشور و حتی جهان بشود. این کتاب را به دوستانم پیشنهاد میکنم مخصوصا علاقه مندان نارنیا و آلیس در سرزمین عجایب، بدانید ایده و داستان متفاوت است و لذت خواهید برد.
ممنون از وقتتون
محمدحسین راه نورد
بهمن 1400