معرفی کتاب شهر ماه خونین اثر زهرا سعیدزاده

شهر ماه خونین

شهر ماه خونین

زهرا سعیدزاده و 3 نفر دیگر
3.8
47 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

61

خواهم خواند

38

شابک
9786222042646
تعداد صفحات
264
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

کتاب شهر ماه خونین، ویراستار سندس حمیدیان.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به شهر ماه خونین

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به شهر ماه خونین

نمایش همه

پست‌های مرتبط به شهر ماه خونین

یادداشت‌ها

♡dely

♡dely

1403/8/16

زیباا زیبا
          زیباا زیباا زیباییی 🥹😭 زبانم قاصر است از این همه زیبایی می‌توانم بگویم  یکی از زیباترین فانتزی‌هاییست خواندم و می‌توانم بخوانم  واقعاً از شدت زیباییش نمی‌دونم هنگ کردم شاید باورتون نشه ولی انقدر که قشنگ بود وقتی که تموم شد داشتم گریه می‌کردم به خاطر اینکه تموم شد. واقعاً اگر یه روز نتونم توی شهرماه خونین زندگی کنم یا حتی اگر یه بار نتوانم  جایی همچون آن یا کتابی همچون آن بخوانم می‌خوام بمیرم ببینید زیباترین کتاب فانتزی و ایرانی که می‌توانید در عمرتان بخوانید از خیلی از کتاب‌های فانتزی الکی ترند شدن بهتر است و ارزشش بیشتر از تعریف‌هایی که ازش میشه و جای ترند کردن یه سری کتاب‌های مسخره باید همچین کتاب‌هایی رو ترند کنند و واقعاً خیلی قشنگ است  میتوان گفت بهترین کتابیه که خوندم و باورم نمی‌شه که ایرانیه همانطور که هری پاتر برای خیلی از ماها رزش داره چه فیلمش و چه کتابش و برای خود اون خارجی‌ها که ۱۰۰ برابر ارزش داره به نظرم این کتاب باید برای ما ایرانیا مثل هری پاتر ارزش داشته باشه چون خیلی قشنگه و نویسنده نیز یک دنیای زیبایی را خلق کرده و امیدوارم هرچه زودتر جلدهای بعدی این کتاب منتشر بشه و واقعاً با توجه به تمام قوانین و سخت‌گیری‌هایی که در کتاب‌های ایرانی هست خیلی کتاب قشنگی به نوبه خودش بود.
اگر بخواهم از متنش بگویم روان و زیبا بود و داستانش جوری بود که یک فصل می‌خواندید باز هم دلتا نمی‌خواست کتاب را ببندید و ادامه می‌دادید شاید اوایل کتاب یک خرده کلمات مبهم داشت و باعث می‌شد فرد متوجه موضوع نشه ولی کم کم که جلو می‌رفت روان‌تر و زیباتر می‌شد. در قسمت‌هایی از داستان افرادی اضافه می‌شدند و یا از طرف افرادی حرف زده می‌شد که شما متوجه داستان نمی‌شدید می‌رفتی به وضوح همه چیز معلوم بود،حتی گاهی وقتی وارد فصل جدید می‌شدید یک شروعی داشت که نمی‌دونستید کجای داستانه و از زبان چه کسی است ولی کافی بود یک ذره ادامه دهید و تمامی داستان برای شما به وضوح معلوم در کل متن روان و زیبایی داشت.
به قول معروف نیاز داشت در اوایل کتاب کمی صبر کنید و به کتاب اجازه  دهید تا خودش را ثابت کند. 

این کتاب برای من حکم هری پاتر داره اصلاً ربطی به دنیای هری پاتر نداره ولی همونقدر که خیلی از ماها عاشق داستان هری پاتریم من عاشق این کتابم و واقعاً می‌میرم برای این کتاب و به نظرم یکی از شاهکارترین کتاب‌های ایرانه 😭💗✨
ارزشش به نظرم بیشتر از هزاران ستاره است.
        

36

          شهر ماه خونین 
مقدمه:
فانتزی دنیای جادو و خیال است دنیایی که وقتی واردش شوید هرچیزی ممکن است و هیچ چیز ناممکن نیست...
متن:
الف)آشنایی با کتاب:
باز هم نمایشگاه و دوستان کتابخوانم در گروه "ادبیات ژانری" دست به دست هم دادند و باعث شدند این کتاب را تهیه کنم.
ب)معرفی کتاب: 
داستان درباره یک خانم معلم است که نمایش تئاتر با شاگردانش را برنامه ریزی میکند نمایش به خوبی پیش میرود و آذر، خانم معلم داستان، بعد از اتمام کلاس ها به سر قرار با خواستگارش میرود، قراری که اصلا آذر از آن راضی نیست و مادرش او را مجبور به رفتن سر قرار میکند، آذر سوار تاکسی میشود و در جای نامعلومی پیاده میشود نمیداند آنجا کجاست، مرتب دور و برش را نگاه میکند به سمت رودخانه میرود مرد قایق‌رانی را میبیند، مرد قایق‌ران به او میگوید سوار شو و قول میدهد اورا به سمت خانه اش ببرد ولی به یک شرط به بالای سرت نگاه نکن....
آذر مثل همه آدم ها به حرف قایق ران گوش نمیکند و وارد بزرگترین و عجیب ترین ترس هایش میشود به شهر ماه خونین... شهر رویا، ترس، هیجان و شگفتی
ج)طرح جلد کتاب:
برعکس چند کتاب تالیفی که خواندم این کتاب در انتخاب طرح جلد و خلاصه پشت کتاب وقت گذاشته و معرفی خوبی را برای مخاطب ارائه کرده است.
از نشر هوپا برای دقت نظر و صحافی خوب این کتاب تشکر میکنم.
د)قسمتی از کتاب: 
"همیشه فکر می کرد تنها چیز واقعی ای که آدمها به هم می بخشند خاطرات است؛
با از دست دادنشان، همه چیز، همه چیز از بین می رود.
یک روز بارانی، وقتی قدم زنان به سنگ فرش های خیس پیاده رو نگاه می کرد، خاطرات به جامانده را با خودش مرور می کرد و دوباره روز بارانی دیگری را در همین شهر به یاد آورد. آن خاطره مال چندین سال پیش بود؛ زمانی که او هنوز به این کره ی خاکی پا نگذاشته بود. گاهی باور اینکه زندگی بدون وجود او جریان داشته است برایش سخت میشد. نمی‌توانست باور کند بدون اینکه او بتواند زیبایی‌ها و زشتی‌های دنیا را ببیند، انسان های دیگری روی زمین زندگی می کردند و برای خودشان خاطرات متفاوتی می ساختند که او کاملا از آنها بی خبر بود. خیلی وقت ها با شنیدن ماجرای آنها، دوست داشت خاطراتشان را تصاحب کند. دوست داشت آن خاطره، اتفاقی بود که برای خودش می افتاد. یک نمونه اش همین خاطره ی روز بارانی بود که مادرش تعریف کرده بود."
نتیجه گیری:
الف)پیام کتاب:
عشق ورزیدن، نترس بودن در برابر ترس های بیخود و خیالی.
ب)نقد کتاب:
داستان شروع خوبی رو به همراه داشت ولی هرچی جلوتر رفت از اوج خودش فاصله گرفت.
نویسنده اطلاعات زیادی را برای مخاطب ارائه کرد ولی کمبود در داستان زیاد حس میشد، برعکس کتاب های پر جزئیات خارجی این کتاب کمبود جزئیات داشت و اتفاقات مهم و شخصیت های خوب و جذاب با پرداخت کم کنار میرفتند.
داستان ها وخاطرات جذابی در کنار کتاب گفته شد و همه این ها باعث شد من کیف کنم و بعدش بگویم همین؟!چقدر کم!!
پایان کتاب نتوانست آن هیجانی که میتواند را در خواننده ایجاد کند و بنظرم هم زود تمام شد و هم خواننده تقریبا مطمئن بود چه اتفاقی میفتد.
فونت کتاب های هوپا کمی ریز هست و میتواند اذیت کند.
چیزی که همیشه ذهن من را آشفته میکند نبود فهرست کتاب است که برای خیلی ها وجودش خیلی مهم نیست ولی برای من اهمیت دارد و دوست دارم کتابی را که میخوانم فهرست داشته باشد.
ج)در آخر:
کتاب ایده جذابی را دارد و توانسته است دنیای خوبی را در ذهن مخاطب مجسم کند، چیزی که من دوست دارم از آینده این داستان ببینم یک انیمیشن جذاب با پرداخت های بیشتر به شخصیت ها و محیط هست.
داستان کتاب را دوست داشتم و چند جا از کتاب شوکه شدم و بخاطر همین اتفاقات خوبی که برایم رقم زده شد به کتاب سه میدهم.
این کتاب جلد دومش در راه است، امیدوارم کتاب بعدی کمبود شخصیت و دیالوگ نداشته باشد و بتواند از آثار خوب ژانری کشور و حتی جهان بشود. این کتاب را به دوستانم پیشنهاد میکنم مخصوصا علاقه مندان نارنیا و آلیس در سرزمین عجایب، بدانید ایده و داستان متفاوت است و لذت خواهید برد.
ممنون از وقتتون
محمدحسین راه نورد
بهمن 1400
        

9

          با کمال میل درباره کتاب "شهر ماه خونین" اثر زهرا سعیدزاده توضیح می‌دهم:

**"شهر ماه خونین"** نوشته زهرا سعیدزاده، رمانی است که در ژانر فانتزی و معمایی جای می‌گیرد. این کتاب، داستان دختری به نام آیلین را روایت می‌کند که وارد شهر مرموزی به نام "شهر ماه خونین" می‌شود. آیلین در این شهر با موجودات عجیب و غریب و رازهای پنهانی روبرو می‌شود و درگیر ماجراهایی پر از خطر و هیجان می‌شود.
در این شهر، هر ماه یک نفر به طرز مرموزی به قتل می‌رسد و آیلین ناخواسته درگیر حل این معما می‌شود. او در این راه با شخصیت‌های مختلفی آشنا می‌شود که هر کدام نقش مهمی در داستان ایفا می‌کنند. آیلین باید با استفاده از هوش و ذکاوت خود، رازهای شهر را فاش کند و قاتل را پیدا کند.
"شهر ماه خونین" با فضاسازی قوی، شخصیت‌پردازی جذاب و داستانی پر از تعلیق و هیجان، می‌تواند تجربه‌ای لذت‌بخش برای علاقه‌مندان به ژانر فانتزی و معمایی باشد. این کتاب، مخاطب را به دنیایی خیالی می‌برد که پر از شگفتی و خطر است و تا آخرین صفحه، او را با خود همراه می‌کند.
        

0

_

_

1404/5/31

          اول از همه بگم که وقتی کتابو می‌خوندم و به این فکر می‌کردم که این کلمات، ترجمه نشدن و از اول زبونشون فارسی بوده واقعا حس خوبی می‌گرفتم:)
اوایل کتاب بچگانه و کلیشه‌ای بود، طوری که با خودم می‌گفتم چطور گروه سنی کتاب متعلق به جوون‌هاست؟!
به نظرم تو این مورد واقعا اشتباه کردن چون حتی برای من نوجوون یک‌سری چیزها مثل درخت پیر سخنگو، جادوگرها، اتاق ترس‌های آدم‌ها، بعضی واکنش‌ها  و بعضی اتفاقات، تکراری و قابل پیش‌بینی بود. خلاصه اوایل داستان طوری بود که فکر می‌کردم کتاب از روی  قصه‌ها و انیمیشن‌هایی که  همه‌مون تو بچگیامون دیدیم نوشته شده. تنها امیدم این بود که در ادامه اتفاقات جالب‌تری بیوفته و نویسنده از قوهٔ تخیل خودشون هم استفاده کرده باشن و همینم شد!
به نظرم خط داستان خوب بود، نه کند بود و نه تند؛ البته به جز پایان داستان که انگار نویسنده کمی عجله داشتن و نیاز بود بیشتر و بهتر بهش پرداخته بشه؛ یعنی تو کل کتاب یک قسمت‌هایی وجود داشت که نیاز به جزئیات بیش‌تری داشت تا بهتر بتونی اون اتفاق در حال وقوع رو حس کنی.
به نظرم شخصيت‌پردازی جای کار داشت و به غیر از شخصیت آذر و جادوگر نمناک که ما نسبت به ظاهر و باطنشون -بیشتر درون و احساساتشون- شناخت کافی رو دست میاریم، بقیهٔ شخصیت‌ها، چه از لحاظ ظاهری و چه از لحاظ باطنی خوب توصیف نشده بودن؛ با اینکه داستان از زبون سوم شخص و نویسنده روایت می‌شد.
تو بعضی نظرات از کمبود دیالوگ تو این کتاب خوندم و تا حدی باهاشون موافقم؛ یک‌سری جاها، به خصوص اوایل و اواخر داستان، واقعا لازم بود یه حرفی زده بشه و دیالوگی وجود داشته باشه، ولی به‌جاش توی یک یا چند جمله دربارهٔ واکنش‌ها و احساسات شخصیت‌ها گفته شده بود. حداقل می‌شد شخصیت اصلی که آذر بود، بیش‌تر در طی داستان  با خودش حرف بزنه و دربارهٔ حرف‌ها و صداهای توی سرش بیش‌تر گفته بشه! این کمبود‌ها به وضوح برام حس می‌شد ولی به اندازه‌ای نبود که خیلی اذیت‌کننده باشه.
حس‌آمیزی خوب بود، ولی می‌شد بهتر بشه! 
فضاسازی واقعا خوب بود! می‌تونستم صحنه‌ها رو خوب تصور کنم.
از نظر من در طی داستان زیاده‌گویی نشده بود و سریع و بدون توضیحات اضافی به سمت موضوع اصلی یعنی همون ورود آذر به شهر ماه خونین کشیده شد. 
داستان کاملا روون و قابل فهم بود. تو بعضی قسمت‌ها داستان‌های فرعی و خاطراتی تعریف شده بود که داستان اصلی رو جذاب‌تر می‌کرد و جواب سوالات به‌وجود اومده بودن. بخش دوم، به خصوص صفحه‌های آخر، هیجان بیشتری از بخش اول داشت.
سرش ریدینگ اسلامپ نشدم ولی واقعا اولاش کششی نسبت بهش نداشتم، بیشتر که خوندم داستان برام دوست‌داشتنی و دلهره‌آور شد؛ در کل این کتاب طوری بود که هر چی بیش‌تر می‌خوندم بیشتر برام جذاب می‌شد و تصوری که در ابتدا ازش داشتم خراب شد.
من این کتابو برای اینکه تنها آثار خارجی رو نخونم و از نویسنده‌های خودمون هم غافل نشم، خوندم و درسته که گفتم کلیشه داشت، ولی کلیشه چیزیه که تو خیلی از کتاب‌های فانتزی خارجی هم می‌بینیم و به نظرم این کتاب به عنوان یک فانتزی ایرانی، تجربهٔ خوبی بود و ارزش خوندن داشت! 

❌❌❌حاوی اسپویل:
یک‌سری قسمت‌ها برام عجیب بود؛ مثلا به نظرم جادوگر نمناک خیلی زود تونست متوجه خیانت و جاسوس بودن جادوگر بی‌کلام بشه و بهتر بود یه‌کم بیش‌تر زمان ببره و بیش‌تر با خودش کلنجار بره تا به این نتیجه برسه.

ترس و واکنش زیاد جادوگر بی‌کلام در برابر جادوگر نمناک با وجود تعاریفی که ازش شده بود و این‌طور نشون داده می‌شد که مرد قوی و محکمیه، باهم نمی‌خوند.

این‌که اواسط داستان مادر آذر که تو شهر ماه خونین بود گفت آذر شخصیت شجاعی داره و زیاد تنها می‌ره بیرون، ولی آذر زمان مواجه شدن با بعضی چیزا خیلی واکنش نشون می‌داد و واکنش‌هاش بعضی جاها شبیه هم بود هم، برام یه‌کم عجیب بود.

تو یکی از ریویوها هم خوندم که وقتی همزاد مادر آذر تو شهر ماه خونین می‌میره، آذر خیلی گریه می‌کنه و ناراحته، ولی وقتی به خونه برمی‌گرده و می‌بینه مادرش نیست، باورش نمی‌شه و تا اون لحظه فکر می‌کرده زنده‌ست. این برای منم واقعا عجیب بود. اگه نویسنده قصد داشتن امید آذر به اینکه این اتفاق واقعا نیوفتاده باشه رو نشون بدن، باید یک جور دیگه این کارو می‌کردن.

اونجایی که مدیر مدرسه به جای زخم آذر خیره شد و هیچی نمی‌گه، و بعد که نوید بهش خیره شد و هنوز هیچی نگفته، آذر گفت پس تو هم اونو می‌بینی،به‌خاطر  این‌که ندیده نگفته بود اون زخمو می‌بینه یا نه، گیجم کرد؛ چون مدیر هم به جای زخم خیره شده بود!
در کل یک‌سری ایرادها داشت، ولی در کل کتاب خوبی بود!
        

2