یادداشت‌های paku (11)

paku

paku

1403/5/29

آخرین وسوسه مسیح
          سی و یک روز طول کشید تا تمومش کنم. معمولا وقتی قرار بوده کتابی رو با دقت و طمانینه بسیار بخونم، و میدونستم طول میکشه، همراهش یه کتاب با حجم کمتر رو هم شروع میکردم ولی خب اینبار آخرین وسوسه این اجازه رو بهم نداد و همه توجهمو به خودش جلب کرد.
در ابتدا تاکید کنم که بنده از عاشقان سینه چاک نیکوس کازانتزاکیس هستم. هروقت که نوشته هاشو میخونم یه " تبارک الله احسن الخالقین" بلند میگم و به روحش درود و نور میفرستم. اگه یه وقت بخوام به طور جد بنویسم، دلم میخواد جهان نوشتاریم به جهان کازانتزاکیس نزدیک باشه.
بیش از همه، توصیفات کازانتزاکیس من رو مست میکنه، و در این زمینه جادوگری قهاره.
نیکوس عزیز در این کتاب به شرحی از زندگانی حضرت مسیح(ع) میپردازه، و البته گمان مبرید که این کتاب زندگی نامه موثقی از پبامبر میباشد. چون بخش زیادی از کتاب تخیلات و برداشت های خود نویسنده رو دربرمیگیره اما این حین خیلی ظریف درک عمیقی که خودش نسبت به عیسی(ع) داشته رو به ما منتقل میکنه.
در این اثنا حواریون رو هم معرفی میکنه و شخصیت اون ها رو تا حدی به ما نشون میده.
چیزی که نظر من رو بیش از همه جلب کرد این بود که نویسنده به بعد انسانیِ معمول مسیح اشاره میکنه. میگه مسیح هم شخصی مثل ما دارای ترس، شهوت و وسوسه های خاص خودش بوده، و البته که تونست اون ها رو به بهترین وجه ممکن استحاله کنه، در حالی که تصور من از اولیاء الهی یک تکه نور مطلق بوده و هست چونان یک فرشته.
        

15

paku

paku

1402/12/9

راهنمای مردن با گیاهان دارویی
          خب رفقا بنده با هزار ذوق رفتم سمت راهنمای مردن با‌ گیاهان دارویی، که برگزیده جایزه های ادبی هفت اقلیم و بوشهر شده بود.
از همون صفحات اول توصیفات دقیقش زیادی به چشمم اومدن و اطلاعاتی که درباره گیاهان دارویی میداد، ولی هیچ کشش متنی ای برام نداشت.
مع هذا چند روز کنار گذاشتمش، و دوباره رفتم سمتش، دیدم که خیله خب.. یک سری جملات تاثیر گذار و زیبا هم داره، ولی من حیث المجموع داره مدام کلافم میکنه.
البته که راوی هم کلافه بود‌. از همه چیز کلافه بود و حق داشت.
به هر حال وجود من رو به درد آورد، تقریبا حین خوندن تمام صفحاتش حس فشار میکردم، روی جسم و روحم. میخواستم هر چه زودتر تمومش کنم. ولی نمی‌فهمم چرا ادامه‌ش دادم؟ اممم شاید ادامه ش دادم که از یک جایی به بعد این ریتم آزاردهنده تموم شه.. ولی صفحه به صفحه بدتر شد!
خشونت وحشیانه‌ش رو مثل چنگال توی قلبم فرو می‌کرد. یه جاهایی حس میکردم میخوام خون دماغ شم. بارها اشکمو در آورد.
تصورم بر این بود که یک کتاب سبز باشه ولی سیاه و خاکستری بو‌د.
(چون خیلی اذیت شدم میگم) به نظرم این کتاب روانی بود.
 حجم بسیاری از ترس، استیصال، درد و خشونت مشمئز کننده رو ارائه داده بود که برای من غیر قابل تحمل بود. منو مستهلک کرد. بارها حین خوندنش گفتم آهای زن، خستم کردی خستم کردی خستم کردی... بسه!
با عرض پوزش، متاسفانه من اصلا دوستش نداشتم. و از بدترین کتابهایی بود که تو عمرم خوندم و چیزی به جز چندتا بریده زیبا برام نداشت.

        

28

paku

paku

1402/11/29

خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت

55