زمانی که یک اثر هنری بودم

زمانی که یک اثر هنری بودم

زمانی که یک اثر هنری بودم

3.6
57 نفر |
24 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

103

خواهم خواند

45

ناشر
افراز
شابک
9789647640947
تعداد صفحات
254
تاریخ انتشار
1398/11/20

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
چه کسی هرگز تصور نکرده که به یک شی ء تبدیل شود؟ یا حتی شیئی ستایش برانگیز؟ این قراردادی است که هنرمندی غریب با مرد جوانی که بر لبه ناامیدی گام بر می دارد، می بندد. هنرمند که هوسی جنجالی در سر دارد، پیشنهاد می کند جوان را که هوس زندگی در دل دارد، تبدیل به یک اثر هنری کند. درنهایت چیزی برای از دست دادن وجود ندارد... به جز آزادی یک نفر...

      

یادداشت‌ها

مهرنوش

1403/3/14

           بین خوندن و نخوندن، حتما خوندن رو پیشنهاد می‌کنم. به خوبی بهترین کاراش نیست اما حتی کارای متوسط اشمیت برای من از خیلیای دیگه بهتره.
 موضوع کتاب خیلی جالب بود. درباره یه نوجوون که دیگه نمی‌خواد زندگی کنه و قصد خودکشی داره، همون موقع یه هنرمند پیدا می‌شه که بهش پیشنهاد می‌ده به جای اینکه جسمی و روحی خودش رو نیست کنه، تبدیل به یه اثر هنریِ زنده بشه و تمام حقوق فردی‌ش رو به اون هنرمند واگذار کنه. 
 باقی رمان، ما درباره احساسات اون شخص و زندگی جدیدی که براش خلق شده  و افراد دیگه‌ای که وارد زندگی‌ش می‌شن و تاثیراتی که روی اون می‌ذارن، مواجه می‌شیم و شاید خوندنش برای کسی که از خودش، شرایطش، خانواده‌ش، ظاهرش و... خیلی چیزای دیگه ناراضیه  مفید باشه. چون یکی از درسای مفید این رمان اینه که چیزی که شاید برای تو فاجعه به‌نظر بیاد برای خیلیای دیگه زیبایی و مزیت محسوب می‌شه. پس زود جا نزن.
صادقانه بگم خیلی وقت بود این کتاب رو شروع کرده بودم اما اواسطش نمی‌دونم چی شد که رها کردم تا اینکه امروز سر فرجه امتحان تاریخ تصمیم گرفتم تمومش کنم و راضی هم هستم.😁 وسطاش ممکنه یه‌کم ملال‌آور باشه نسبت به موضوع جالب اولش،  اما با یه‌کم صبر دوباره نقش اول از اون شرایطی که توشه آگاه‌تر می‌شه و تصمیماتی می‌گیره که این‌دفعه خودش فاعله و نه صرفا یه مطیعِ تابع شرایط. آدمای درستی هم وارد زندگی‌ش می‌شن که اهمیت محیط و جایی که توش نفس می‌کشی رو در باور داشتن به خودت یادآور می‌شن. (همه تغییرات صرفا درونی نیست ما گاهی نیاز به یه منجی داریم تا از همون درون هم بتونیم تغییر کنیم)
 بخشای آخرش هم ما یه محاکمه جالب داریم که جزو بخشای موردعلاقه منه
در کل نسبت به این حدود ۲۰۰ صفحه و وقتی که آدم می‌ذاره ارزشش رو داره. دیالوگ‌های خیلی خاصی هم نداره که بخوای زیرش خط بکشی. قلمش همون اشمیت همیشگیه، روون و گیرا. ب نگاه و ته مایه فلسفی‌ای که تو کاراش هست 

در آخر هم یه بخش کوتاهی از کتابو می‌ذارم 

ـ چرا فکر می‌کنی که این‌قدر بی‌ارزش هستی؟
+فکر نمی‌کنم. واقعیت دارد من به هیچ‌چیز شبیه نیستم.
ـ شاید فقط به خودت شبیهی.

        

8

Fateme Minaee

1403/8/28

        کتاب عجیبی بود حتی بعد از تموم شدنش هم نمی‌دونم چه حسی بهش دارم ولی قطعا ارزش خوندن داره. 
پ.ن: دوست داشتم یکم بیشتر راجع به تغییرات جسمی که براش اتفاق افتاده بود میخوندم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          
رمان "من یک اثر هنری هستم " نوشته ی امانوئل اشمیت، فیلسوف و نمایشنامه نویس فرانسوی است. این کتاب اولین بار در سال 2003 چاپ گردیده است.برگردان اثر به فارسی توسط خانم سیلویا بجانیان انجام شده و نشر نیماژ آن را منتشر کرده است.

داستان در مورد پسر بیست ساله ای به نام تازیو فیرلی است که بارها اقدام به خودکشی کرده و هر بار ناموفق بوده است. آخرین بار او به صخره بلندی نزدیک دریا می رود تا خود را به پایین پرت کند.مردی به نام زئوس پتر لاما او را می بیند و به قصد او آگاه می شود.او به تازیو پیشنهاد می دهد که 24 ساعت خودکشی خود را به تاخیر بیاندازد تا او را راضی کند از تصمیم خود برگردد.او تازیو را با امکانات مادی و رفاهی بی نظیر خود آشنا می کند. هر آنچه بشر می تواند از دنیای ماده طلب کند،زئوس داراست.تازیو از آشنایی با او شگفت زده می شود و در نهایت پیشنهاد او را می پذیرد که خودکشی نکند ولی در عوض زئوس از او می خواهد جسم خود را به تمامی در اختیار او قرار دهد و این شروع داستان زندگی جدید تازیو است.

زئوس نام خدای بزرگ کوه المپ،از اسطوره های یونان باستان است و پتر به معنای کشیش اعظم و لاما نیز در زبان تبتی به معنای مرشد و راهنماست.نویسنده تعمدا این نام را بر شخصیت مشوق تازیو نهاده است و تازیو سفر خود را با اعتماد به او آغاز کرده است.

نویسنده با خلق ویژگی هایی اغراق شده از زندگی زئوس قدرت جادویی و بیکرانی را در او نشان دهد.از جمله می توان به حسرت  و درخواست افراطی دختران زیبا رو برای  گذراندن لحظاتی با زئوس و یا دندانهای او که با سنگ های قیمتی آراسته شده است، اشاره کرد. تازیو که ارزشی برای جسم و وجود خود قائل نیست و خود را زشت می پندارد، قبول می کند جسمش را به زئوس دهد تا اثری هنری از آن بسازد.

زئوس نمادی از روح شیطانی دنیا و نماد مادی گرایی صرف است.او وجود تازیو را در سه بخش تعریف می کند :جسمی که زشت است،روح( وجود) او که ارزشی ندارد و تازیو قصد داشت از آن رها شود و به عدم بپیوندد و سوم ذهنیت و آگاهی او که از دنیای اطراف دریافت می کند. زئوس روح تازیو را فاجعه  می پندارد چون خود تازیو چیز درخوری در آن نیافته است. او به تازیو القا می کند طبق نظر دیگران زندگی کند تا شادی زندگی او را احاطه کند. نویسنده با نشان دادن فراموشی خویشتن نقدی بر جوامع مدرن امروزی دارد که نظام ارزشی انسانها را تعریف می کنند .در عوض متعهد می شوند خوشبختی را به بشریت هدیه کنند.ارزش هایی که عمدتا بر پایه ماده و نفسانیات انسانی بنا نهاده شده است و به انسان می قبولاند که تفکر برای انسانی درد مندی می آورد و نیازی نیست انسان به مسایل عمیق بپردازد.او از انسان یک شی می سازد تا وسیله برای سودجویی و دنیا طلبی باشد .

زیوس می خواهد از تازیو شخصی بسازد که فقط در دنیای محسوسات سیر کند و به او القا می کند مسیر حقیقی همین است. تازیودر ادامه این راه بعد از عبور از جذابیت اولیه تغییر جسمی و تبدیل به فردی زیبا به واسطه جراحی پلاستیک، احساس راحتی نمی کند .او با تفکر فعال خود و از نشانه هایی که می بیند متوجه می شود چیزی درست پیش نمی رود.او برای رهایی از فشار زندگی جدید خود به عنوان یک جسم زیبا به می گساری روی می آورد که عاملی برای فراموشی نارضایتی خود است.او متوجه شده است که توجه دیگران و مطلوب دیده شدن نیز نتوانسته راضی اش کند و در زندانی دیگر افتاده است.زندان تن،شهوت و دنیا،فقط برای کسب ثروت.

نویسنده در این میان نقدی نیز به طرفداران شرافت انسانی در دنیای مدرن می کند و نشان می دهد که شعار اخلاقیات که برای آزادی انسان بیان می کنند در اصل همان اسارتی است که زئوس می گوید .آزادی دنیای امروز هدایت اجباری بشریت به مسیری است که در آن نفسانیات را رها کرده اند و به روح و درون انسان بهایی نمی دهد. اخلاقیات فقط لقلقه ی دهان آنهاست و در صورتی که وجود روحی بشر را به راحتی انکار می کنند . خواست و تایید اکثریت انسانها را مبنای پدید آمدن حق می دانند حتی اگر با اصول انسانی و اخلاقی در تضاد باشد و این یعنی اصالت محض به خواست انسان ،هرچه باشد .حتی اگر در مسیر نفسانی با سرعت رو به سقوط رود.

زیوس و طرفداران تفکر او شعور را از انسان می گیرند و تصور می کنند هرچیز مدرن انقلابی است و انسان پیوسته باید از گذشته و آنچه قبلا داشته است بگذرد.

تازیو در نهایت با هانیبال آشنا می شود او که نماینده هنر مند واقعی است نا بینا است و نویسنده سعی کرده نشان دهد او بدون دیدن با چشم سر زیبایی را درک می کند و می تواند اثر هنری خلق کند. او حقیقت جهان را دریافت می کند و معتقد است هنر توسط انسان به وجود آمده و هیچ هنری نمی تواند انسان باشد.هانیبال به تازیو می فهماند موفقیت ساخته خود هنرمند نیست بلکه از طرف مخاطب می اید و زیوس عکس این امر عمل کرد و با نمایش های رسانه ای  خود را موفقیت ساخت. نویسنده  بیان می کند انسانیت چیزی نیست که بتوان آن را واگذار کرد و از آن صرف نظر کرد.زیر اآگاهی همیشه هست و همیشه با انسان می ماند .

 خطابه های عصر ما هستند که به ما می فهمانند ظاهر اصالت دارد و همه چیز خریدنی است.باید ظواهر زندگی ما در بهترین شکل باشد تا خوشبختی را بیابیم.آزادی نام زندان جدیدی است که انسانهای این قرن تجربه می کنند  و خودشان متوجه نیستند که در دنیای تنگ از مادیات جهان محصور شدند و روحشان پیوسته انکار می شود چون دیدنی نیست.انسان روزی می تواند رنگ خوشبختی واقعی را دریابد که  جایگاه خود را به عنوان بخشی از پازل هستی بیابد و معنای زندگی را با شعور و آگاهی متوجه گردد . 

 در فلسفه اسلامی تعریف هدف انسان و کمال بشریت به گونه ای است که او را به سوی توجه به عالم بالا سوق می دهد و روح مجرد انسان پرورش می یابد و بر خلاف تعریفی که مادی گران از آزادی دارند و به رهایی کامل جسم در دنیا و نفسانیات معتقدند،در دین چهارچوبهای محدود کننده کمک می کند که 
        

13

        هانیبال میخواست لحظه هایی را که هوا از آن دریا و زمین نیست بکشد، همان که هوای ساحل است. دو چیز وجود داشت که از کشیدن آن پرهیز میکرد: هوای وسط دریا، که هوای سبک سرتاسر دریا بود، شور و یددار و به رنگ آبی آسمانی. همینطور هوای خشک، سنگین، شرجی، عطرآگین، که از آن بوی خاک، گیاهان و فعالیت انسان بلند میشد و بیشتر به دهان در حال نفس کشیدن می مانست تا اینکه هوا باشد. او دوست داشت هوای مجاور ساحل را بکشد، هوای ساحل، هوای خرچنگ ها و خزه ها، همان جایی که دو جهان به هم پیوند میخورند. برای اینکار او توانست تا فرا رسیدن شب، رنگ های سبز، قهوه ای و آبی را در هم بیامیزد.
.
.
.
.
هانیبال: راستی متوجه نشدم چرا همین نام را روی تو هم گذاشته.
"من آدام بیس هستم"
هانیبال صورتش را میان دستهایش پوشاند
"خدای من، چه کار کردم؟"
اشکهایش دستهایم را خیس کرده بود. به طرف فیونا برگشتم تا برای توضیح دهد چه اتفاقی افتاده
او به من گفت: "پدرم نابیناست"

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

0

هانیه

1400/6/14

               اریک امانوئل اشمیت نویسنده، نمایش‌نامه نویس و کارگردان فرانسوی-بلژیکی ست که در سال‌های گذشته محبوبیت زیادی کسب کرده؛ چنان که نمایش‌نامه‌هایش در 50 کشور به روی صحنه رفته، نوشته‌هایش به 43 زبان ترجمه شده و جوایز متعددی را از آن خود کرده، از جمله جایزه‌ی تئاتر مولیر، داستان‌نویسی گنکور و آکادمی بالزاک. او دکترای فلسفه دارد و مضامین فلسفی را با داستان‌های عموما ساده‌اش می‌آمیزد. البته که وی بیشتر شهرت خود را بابت نمایش‌نامه‌های فوق‌العاده‌اش مثل «خرده جنایات زناشویی» به دست آورده اما با خواندن «زمانی که یک اثر هنری بودم» می‌بینیم که در نوشتن رمان نیز تبحر دارد. اشمیت در خانواده‌ای بی‌دین زاده شده و رد پای پررنگ دین به عنوان یک مسئله‌ی اساسی در اغلب آثارش دیده می‌شود.

     «زمانی که یک اثر هنری بودم» داستان پسری ست که دو برادر دوقلوی بسیار زیبا دارد و به همین دلیل همیشه زیر سایه‌ی آن‌ها مانده و نادیده گرفته شده. او پس از چند بار تلاش ناموفق برای خودکشی، تصمیمش را می‌گیرد و برای پایان دادن به زندگی خود کنار پرتگاهی می‌ایستد. اما آشنایی با مرد ناشناسی که در کمین تازیو بوده سرنوشتش را عوض می‌کند. زئوس پتر لاما هنرمند (!) متمولی ست که به او پیشنهاد می‌دهد به جای خودکشی، هویتش را به او بفروشد تا جسمش به عنوان اثر هنری زنده مورد استفاده قرار گیرد. پس از امضای دست‌خطی مبنی بر اینکه جوان داستان خود را کاملاً به دست زئوس سپرده و به نوعی از آنِ وی خواهد شد تا هرچه که او اراده کند از تازیو بسازد، عمل جراحی دوازده ساعته انجام می‌شود و پس از گذشت سه هفته، زئوس با عباراتی منحصر به فرد، یکتا و متفاوت از اثر خلق شده‌اش یاد می‌کند و آن را آدام بیس - به معنای آدمی دیگر - می‌نامد. اما خیلی زودتر از آن‌چه که انتظار می‌رفت تازیو متوجه باتلاقی که در آن گیر افتاده می‌شود و طی آشنایی با آنیبال و دخترش، به معنای حقیقی زندگی دست پیدا می‌کند.

+ متاسفانه روح مثل زخمی است که همیشه خونریزی می کند و جز با مرگ التیام پیدا نمی کند.

     از نکاتی که توجهم را جلب کرد اسامی کاراکترهای کتاب است: زئوس (خدای روشنی و صاعقه، معروف به ژوپیتر)، آدام بیس (آدام به اولین انسان آفریده شده اشاره دارد)، آنیبال (از فرماندهان جنگی در سال 183 پیش از میلاد).

     اریک امانوئل اشمیت در این اثر به موقعیت انسان در دنیای معاصر اعتراض می‌کند. انسانی که اندک اندک تا حد یک شیء تنزل می‌یابد. او به تعریف آزادی انسان در دنیایی که ادعای آزادی انسان را دارد هم معترض است. او تغییر ارزش‌ها و هنجارهای جامعه‌ی مدرن را به وسیله‌ی مقایسه‌ی هنر ناب و اصیل آنیبال و شبه هنر پوشالی زئوس پتر لاما نشان مخاطب می‌دهد و سعی دارد به این وسیله ما را وادار به بازنگری رفتار خود کند. رفتاری که باعث می‌شود فکر کنیم جامعه طوری سازمان‌دهی شده که در آن شیء بودن به مراتب بهتر از زیستن به عنوان انسان است در حالی که خود ما سازنده‌ی چنین نگرشی هستیم.

+هر کدام از ما سه موجود هستیم: یک وجود شیئی داریم که همان جسم ما ست، یک وجود روحی که همان آگاهی ما و یک وجود کلامی یعنی همان چیزی که دیگران درباره ی ما می‌گویند. وجود اول، یعنی جسم، خارج از اختیار ما ست. این ما نیستیم که انتخاب می‌کنیم قد کوتاه باشیم یا گوژپشت. بزرگ شویم یا نه، پیر شویم یا نشویم، مرگ و زندگی ما در دست خود ما نیست. وجود دوم که آگاهی ما ست، خیلی فریبنده و گول‌زننده است. یعنی ما فقط از آن چیزهایی که وجود دارند آگاهی داریم. از آن‌چه که هستیم. می‌توان گفت آگاهی قلم‌موی چسبناک سر به راهی نیست که بر واقعیت کشیده شود. تنها وجود سوم ما ست که به ما اجازه می‌دهد در سرنوشتمان دخالت کنیم. به ما یک تئاتر، یک صحنه و طرفدارانی می‌دهد.

        

0