یادداشت‌های نجمه حسنیه (9)

          اولین چیزی که از کتاب، توجهم را جلب کرد، عنوانش بود: «لوزومی‌ها در منطقه ممنوعه.»
با خودم فکر کردم «لوزومی» یعنی چی؟...

کتاب درباره دختری جنوبی است که معلول است. او که به تازگی پدرش را از دست داده و با سوگ دست و پنجه نرم می‌کند،  مورد تمسخر یکی از هم‌کلاسی‌هایش قرار می‌گیرد و تصمیم می‌گیرد از مدرسه فرار کند...و این‌طور می‌شود که ماجرای کتاب آغاز می‌شود.

کتاب با تکیه بر عنصر خانواده، به حل مشکلات شخصیت اصلی پرداخته است. شجاعت، حل مسئله، همکاری و امیدواری از جمله مضامین پنهان شده در دل داستان است. پرداختن به مشکلات محیط زیست و حساس کردن مخاطب نسبت به آن‌ها، از دیگر موضوعاتی است که در کنار مسئله اصلی پیگیری شده است. نقطه قوت داستان شخصیتی است که بسیار امیدوار است و بر خانواده تکیه دارد‌. او با کمک اعضای خانواده مشکلاتش را حل می‌کند. این تکیه بر خانواده و توجه به نقش موثر خانواده، عنصر گمشده‌ی داستان‌های نوجوان است. در بیشتر کتاب‌های نوجوان، خانواده عامل بازدارنده و سنگ راه نوجوان هستند، نوجوان با عبور از سنت‌های خانواده می‌تواند موفق شود و قهرمان داستان شود. اما در این کتاب، این اتفاق درست برعکس افتاده است. 
قلم روان، شخصیت‌پردازی خوب و لهجه درست از دیگر نقطه قوت‌های کتاب است.
        

3

          داستان درباره دختر کوچک و تپلی به اسم درسا است. درسا یک خواهر کوچکتر دارد، پدرش دانشجوست و مادرش منشی مطب یک روانشناس است. او که سال قبل، یک کلاس  اول بد را تجربه کرده، امسال به پدر و مادرش قول می‌دهد تا کلاس دوم را به کسی زهرمار نکند! اما همه چیز آنطور که او برنامه‌ریزی کرده پیش نمی‌رود و درسا از همان روز اولِ کلاس دوم، درگیر اتفاقات مختلفی می شود... . 

همان‌طور که از نسیم مرعشی انتظار داشتم، در کتاب، با یک شخصیت‌پردازی عالی رو به رو هستیم. لحن شخصیت‌ها و پرداخت آن‌ها بسیار خوب از کار درآمده است.
همچنین کودکانه بودن حوادث، حضور یک جمع خانوادگی خوب، برگشت دادن مشکلات به خانواده، تیم شدن خانواده در مشکلات و به طور کلی حضور مثبت و پررنگ خانواده، از دیگر  نقاط قوت کتاب است.
در این میان، طنز نشسته در کتاب، جذابیت کتاب را دوچندان کرده است.
تنها مشکل کتاب، برخی حرف‌ها و نگاه‌های بزرگسالانه درسا بود که گهگداری از لابه‌لای نوشته‌های کتاب بیرون می‌زد. همچنین گره‌های ساده کتاب و طولانی شدن گره‌گشایی، برای کودکانی که عاشق ماجراجویی و کتاب‌های پر حادثه هستند، خیلی جذاب نیست.

اما درمجموع، کتاب آنقدر خوب است که بتوان آن را به راحتی به کودکان رده سنی ۸ تا ۱۱سال پیشنهاد داد.
        

5

25

          سلول شماره ۱۷ را همان روزهای اول نمایشگاه خریدم و دو روزه خواندم. کتاب خوش‌خوان، روان و جذاب نوشته شده بود.

داستان درباره دختری به نام سدنا است که سال‌ها پیش توسط نیروهای شیطانی به همراه ۳ نوزاد دیگر، از زمین دزدیده شده است و به فضا آمده است. سدنا که حالا در سن نوجوانی است، به دنبال پیدا کردن پاسخ سوال‌هایش، به زمین علاقه‌مند شده و می‌خواهد هرطور شده به زمین برگردد. اما در این مسیر دچار مشکلاتی می‌شود و با حوادث متنوعی دست و پنجه نرم می‌کند.

اولین نکته قابل توجه‌، که کتاب را برای مخاطب نوجوان جذاب می‌کند، شخصیت‌پردازی درجه یک شخصیت اصلی، یعنی سدنا است. او لحن نوجوانانه‌ای دارد، مدل یک نوجوان فکر می‌کند، احساساتش مشابه یک نوجوان است و درست مثل یک نوجوان سردرگم است. داشتن سوال، و تلاش برای پیدا کردن جواب، شخصیت سدنا را بیشتر شبیه یک نوجوان کرده است. سدنا مثل همه نوجوا‌ن‌ها دنبال ساختن هویت خودش است و برای همین می‌خواهد به زمین یعنی زادگاهش برگردد. این شخصیت‌پردازی خوب، نشان از شناخت دقیق و کامل نویسنده از نوجوان امروزی دارد.

اگرچه حوادث داستان می‌توانست بیشتر از این‌ها باشد، اما حادثه‌های مطرح شده در کتاب، به خوبی پرداخته شده‌اند و درون مایه اصلی داستان یعنی نقش منجی به خوبی در خلال این حوادث نشان داده شده است.

اینجاست که نقطه درخشان کتاب خودش را نشان می‌دهد؛ تبیین مفهوم منجی برای مخاطب نوجوان امروزی با یک سوژه به روز و در یک ژانر پرطرفدار. این رویکرد نو به مفهوم منجی و پرداخت غیرمستقیم به آن، در بازار کتاب‌های مذهبی کم‌نظیر است.

من معتقدم، در کنار برخی اشکالات جزئی، نتیجه کار، یک اثر خوب و تکنیکی شده است که با خیال راحت می‌توان آن را به نوجوان ۱۲ تا ۱۶ ساله پیشنهاد کرد.

        

14

          سه‌گانه دوغدو پر است از افسانه و موجودات افسانه‌ای. فاطمه سرمشقی با خلق شخصیت دوغدو وارد دنیای افسانه‌های ایرانی و فرانسوی شده است. دوغدو دختری است که در فرانسه به دنیا آمده است. او پدری ایرانی  و مادری ایرانی-فرانسوی دارد و آنها را همان اول داستان از دست می‌دهد. او که بعد از مرگ پدر و مادرش به ایران می‌آید و پیش مادربزرگ ایرانی‌اش می‌ماند، درگیر ماجراهایی می‌شود که پر از شخصیت‌های افسانه‌ای است؛ از جن و غول ایرانی گرفته تا خون‌آشام و تاراسک خارجی! توی هر جلد، دوغدو با مشکلی مواجه است که به تنهایی باید حلش کند. گره‌گشایی داستان‌ها، با کمک از شخصیت‌های واحدی صورت می‌گیرد که در هر سه جلد حضور دارند و نقش جادو در داستان اساسی و پررنگ است. داستان‌ها کشش خوبی دارند و خواننده را برای کشف پایان همراه می‌کنند. 
به عنوان یک بزرگسال از کتاب چیزهای زیادی گرفتم. با بسیاری از رسم و رسوم‌های خیلی قدیمی ایرانی آشنا شدم و همراه شخصیت دوغدو ترس و نگرانی را تجربه کردم. اما به عنوان یک کودک، نمی‌دانم این تعداد اسم‌های افسانه‌ای و پیوند این همه خرده داستان با داستان اصلی، چقدر قابل فهم است. خرده داستان‌هایی است که لابه‌لای داستان اصلی گنجانده شده‌اند، ممکن است خواننده را گیج کند. خصوصا خواننده‌ی کم سن و سال، که به اندازه نویسنده با افسانه‌ها آشنایی ندارد و از هرکدام ردپایی در داستان می‌بیند. تعدد شخصیت‌های افسانه‌ای هم، شاید خط سیر ماجرا را کمرنگ کند و در بعضی قسمت‌ها خواننده‌ی کودک، متوجه نشود چی به چی شده است!


        

0

          حومه‌ی سکوت را به سختی تمام کردم!
بارها در میانه‌ی خواندن، تصمیم گرفتم این عذاب را تمام کنم و کتاب را نصفه نیمه کنار بگذارم؛ اما صبر کردم. صبر کردم تا شاید در صفحه‌های پیش‌رو، ورق بگردد و چیزی جذبم کند. اما نشد! کتاب پر از اشکال بود. قلم گیرا نبود.

ژانر فانتزی، بخاطر آن‌که در قلمرو خیال و خلاقیت است، دست نویسنده را برای تاختن حسابی باز می‌گذارد. ساختن تصاویر خاص، فضاهای عجیب، آدم‌های متفاوت و اتفاقات جادویی اصلا برگ برنده‌ی این ژانر است!
 نویسنده کتاب اما، به جای استفاده از خلاقیت و قوه‌ی تخیل خودش، از خیال و خلاقیت رولینگ و رمان هری‌پاتر بهره برده بود. فضاسازی، شخصیت‌ها و خیلی از فاکتورهای اصلی رمان کپی شده از رمان هری‌پاتر بود. این البته بخشی از ایرادات این کتاب است! از جمله اشکالات کتاب وجود نام‌ها و تقویم کاملا ایرانی در عین وجود فضا و ساختمان‌ها و لباس‌های کاملا غیرایرانی‌ است. تضادی که بشدت اذیت کننده بود و فضای داستان را مصنوعی کرده بود. دیالوگ‌های کلیشه‌ای، اتفاقات قابل پیش‌بینی و... از دیگر ضعف‌های این رمان هستند. البته که اگر نویسنده چیزی برای کشف کردن گذاشته بود، تعلیقی در داستان کاشته بود، شاید این ضعف‌ها قابل چشم‌پوشی بود و رضایت خواننده جلب می‌شد. اما دریغ از تحریک حس کنجکاوی. دریغ از غافلگیری؛ سرتاسر داستان پر بود از  وقایع خسته کننده و اتفاقات روزمره شخصیت‌ها. توضیحات اضافی که اگر از داستان حذف می‌شدند اتفافی نمی‌افتاد. وقایعی که نه به شخصیت‌پردازی کمک کرده بودند نه به پیش‌بردن ماجرای داستان. توضیح صبحانه خوردن شخصیت اصلی و جر وبحث‌های کلیشه‌اش با شخصیت‌های دیگر!
و ضربه نهایی، پایان‌بندی جلد ۱ بود! رها کردن خواننده در حاله‌ای از ابهام، برای جذب او به خواندن جلد۲ که حقیقتا منسوخ‌ترین شگرد برای جذب مخاطب است.

در نهایت، از ۱۰ نمره‌ی ۱ را به این رمان می‌دهم. 
        

2