یادداشتهای سیده زهرا محمدی (7) سیده زهرا محمدی 4 روز پیش و سپس هیچ کس نبود آگاتا کریستی 4.4 103 برای یکی از داستانهام نیاز داشتم داستان معمایی بخونم. برای این که متوجه شم نویسندههای بزرگ چطوری داستانهای کارآگاهی رو پیش میبرند؛ امروز کتاب «و سپس هیچکس نبود» آگاتا کریستی رو شروع کردم به خوندن و امروزم تمومش کردم. پارسال هم سریال خانم مارپل رو میدیدم. امروز بعد از خوندن کتاب «و سپس هیچکس نبود» ایمان آوردم آگاتا کریستی یه بیمار روانی بیش نبود. بهنظرم کسی که همچین داستانی به ذهنش خطور میکنه آدم نرمالی نیست. کنجکاو شدم بیشتر از آگاتا کریستی بدونم. رفتم یه کوچولو دربارهی خانم کریستی تحقیق کردم ببینم مدرکی چیزی وجود داره که نشون بده خانم نویسنده مثل بزرگانی چون ارنست همینگوی، داستایوفسکی، تولستوی، پلات و... اختلال روانی داشته! مدرکی جایی ثبت نشده بود؛ اما متوجه شدم بزرگوار بعد از فوت مادرش و متوجهشدن این که همسرش بهش خیانت کرده و قراره ازش جدا بشه ۱۱ روز ناپدید شده. فکر کن هزار پلیس و نیروی دواطلب دنبال خانم گشته و پیداش نکردن. بعد از ۱۱ روز بزرگوار رو توی هتلی پیدا کردند با اسم مستعار. اسم مستعار هم اسم معشوقهی شوهرش بوده که برای خودش انتخاب کرده! یه رفیقی دارم میگه با خوندن داستانهای داستایوفسکی به امراض روحی خودش پی برده. گویا جناب داستایوفسکی توی داستانهاش قسمتهای تاریک وجودش رو نشون داده. من که هنوز به این مرحله از ایمان نرسیدم که بگم با خوندن داستایوفسکی به چه امراضی از خودم پی بردم؛ اما متوجه شدم یکی از دلایل این که عاشق ادبیات کودک و نوجوانم همینه که تحمل دنیای خشن و پیچیدهی آدمبزرگها رو ندارم. فکر کن از دنیای سفید و پر رنگ و لعاب حتی با همهی رنجهایی که ممکنه توی قصههای کودک و نوجوان باشه بری به دنیای تاریک و وهمآلود بزرگسال! واقعاً آدم باید خل باشه که همچین کاری با روانش کنه. فکر کن توی هوای دم و شرجی شیراز و با سری که داشت از شدت گرما منفجر میشد کتاب رو خوندم و عجیب دوسش داشتم. واقعاً به مغز جن هم نمیرسه همچین چیزی. بخونید و لذت ببرید از دیوانگی نویسندهی کتاب. حدس میزنم کتاب رو از زبان اصلی بخونید لذتش هم بیشتر باشه. (: 0 1 سیده زهرا محمدی 1404/4/1 زنگ ها برای که به صدا درمی آید ارنست همینگوی 3.7 22 بهنظرم یه قانون نانوشته برای کتابها وجود داره و اون اینه که در وقت مناسب خودش خونده بشه! برای همین باید گوش تیز کنی که صدای کتابها رو بشنوی وقتی صدات میزنن: الان وقتشه. الان من رو بخون! اگه کتابها رو سر وقت مناسب نخونی، مزهش نمیره زیر زبونت. مثل نون دو بر کنجدی سنگگ بیات شدهای میمونه که مزهش برات دلچسب نیست. من کتابهای زیادی رو چون سر وقتش نخوندم مزهی واقعیش رو نچشیدم. وداع با اسلحهی ارنست همینگوی رو حوالی بیستوچندسالگی خوندم. برای همین نفهمیدمش. از خودم میپرسیدم: این بود اون اسطورهی داستانی که همه ازش میگفتن؟! یا حتی جنایات و مکافات رو. و حتی عقاید یک دلقک رو! . . . او نشسته بود روبهروم و از کتاب محبوبش میگفت. گفت: اونقدر کتاب «زنگها برای که به صدا در میآید» من بودم که از یه جایی به بعد نمیخوندمش که تموم نشه! این رو وقتی میگفت: که صورتش پر از خنده شده بود. او برای من مثل یه معما بود که باید کشفش میکردم. دلم میخواست بدونم اون چه شکلیه. چه طوریه. باید تکههای پازلش رو سر هم میکردم. لابهلای چیزهای که دوست داشت. لابهلای تک آهنگ رضا یزدانی. کتاب محبوبش. و هر تکهای که مربوط به پازل او بود. کتاب «زنگها برای که به صدا در میآید» رو وقت جنگ ایران و اسراییل خوندم. اینترنت قطع بود و باید وصل میشدم به زندگی! کتاب رو از فیدیبو با صدای آرمان سلطانزاده دانلود کردم و نسخهی کاغذیش رو هم از طاقچه. آرمان سلطانزاده با اون صدای جادوییش کتاب رو میخوند و من غرق در قصهی زندگی رابرت و افکارش و معنای زندگیش شده بودم. و الله الله از اینهمه شباهت. برعکس او من دلم میخواست تا تهش برم ببینم آخر قصه چی میشه. برای همین حریصانه ساعتها روی مبل مینشستم و فقط کتاب رو گوش میدادم و میخوندم. در معنای واقعی کلمه شاهکار بود این داستان. نمیدونم از معجزهی قلم ارنست همینگوی بود یا جادوی صدای آرمان سلطانزاده یا حتی حس خوشایند پیدا کردن یه تکه از پازل او. یا حتیتر گوش دادن و سروقت خوندن کتاب! 5 28 سیده زهرا محمدی 1404/3/30 حرف بزن لوری هلس اندرسن 4.0 5 اولین کتاب وسط جنگ ایران و اسراییل (: قصه، قصهی ملیندای ۱۳ ساله است که توی جشن مدرسه یکی از پسرهای سال بالایی بهش تعرض میکنه. بعد از اون ماجرا و چند خردهماجرای دیگه ملیندا دیگه حرف نمیزنه. در برابر خانواده و هممدرسهایهاش سکوت میکنه. هیچکس از ملیندا نمیپرسه چرا شب جشن به پلیس زنگ زدی و چرا حالا سکوت رو انتخاب کردی. هر کی به روش خودش ملیندا رو قضاوت میکنه و ازش دوری میکنه. ملیندا تنها و تنهاتر میشه. سکوتهاش هم عمیقتر. کتاب ترجمهی روونی داره؛ اما دلچسب نیست. از این کتاب دو تا ترجمه هست. یکی ترجمهی حمیدرضا صدر و دیگری همین ترجمه. این ترجمه نوجوانپسندتره؛ اما اونقدر ترجمهی شگفتانگیزی نداره که بتونی قلبت رو به کتاب وصل کنی و نذاریش زمین. اگه ترجمههای خانم عبیدی آشتیانی از کتابهای سارا کروسان رو خونده باشید منظورم رو متوجه میشید که کتابهای که شخصیت داستان غم عمیقی رو به دوش میکشه، چطور مترجم میتونه با کلمههای انتخابیش قلب مخاطب رو نشونه بگیره که نتونه زمینش بذارش. نیمهی اول کتاب خوندنش حوصله سر بره؛ اما هر چی میری جلوتر جذابتر میشه. کتاب رو به همهی دختر و پسرهای نوجوان توصیه میکنم. خوندن این کتابها به نوجوان دسترسیهای زیادی میده. مخصوصاً وقتهایی که اتفاقهای مشابه ملیندا براشون میافته و نیاز به کمک دارند. 2 13 سیده زهرا محمدی 1404/3/8 جولیا و کوسه کایرن میلوود هارگریو 4.0 3 موضوع کتاب من رو قلقلک داد که کتاب رو از نمایشگاه کتاب سفارش بدم. دختری که مامانش بیماری دوقطبی داره؛ ولی حقیقتاً حسابی توی ذوقم خورد. اول به دلیل سیاهسفید چاپکردن کتاب توسط ناشر ایرانی و دوم بابت ترجمهی بیروح و شبیه رباتش! جولیا راوی قصه از همون اول روی دو تا المان لابهلاهای قصهگوییش خیلی فوکوس میکنه.؛ یکی علاقهش به کلمهها و دومی رنگ زرد. من کتاب اصلی رو نخوندم؛ ولی حدس میزنم نویسنده بهشدت توی انتخاب کلمهها وسواس بهخرج داده. سعی کرده رنج و تنهایی جولیا رو با کلمههای ویژه و خاص نشون بده؛ اما مترجم از پس این مهم برنیومده و کلمهها رو دیمی و الابختکی استفاده کرده. کلمهها روح ندارن و از پس بیان احساسات پنهان جولیا برنیومدن. نویسنده با هوشمندی کامل از تصاویر برای انتقال عمق احساسات شخصیت داستانش استفاده کرده. رنگ زرد رو گذاشته وسط و با این رنگ میخواد درون جولیا رو به مخاطب نشون بده؛ اما ناشر ایرانی برای کمکردن هزینههای چاپ رنگ زرد رو حذف کرده. خب فکر کنین دو المان اصلی کتاب یعنی کلمههایی با بار احساسی بالا و رنگ زرد رو از کتاب حذف کردن، چی از کتاب میمونه هیچی! 1 7 سیده زهرا محمدی 1404/2/3 نیلوفر و مرداب: هنر دگرگون کردن رنج ها تیک نات هان 3.4 34 آدمی با رنج به دنیا میاد. با رنج زندگی میکنه. با رنج هم از دنیا میره؛ اما موضوع مهم اینجاست چطوری با رنج مواجهه بشه تا درد و سختی کمتری تحمل کنه. آدمهای کمی هستن که مهارت مواجهه با رنج رو دارن. این آدمها مثل همون گلهای نیلوفری هستن که توی مرداب میشکفن و رشد میکنن. مثل راههای رسیدن به خدا که بیشماره، راههای مواجهه با رنجها هم بسیاره. بعضی از این راهها بهحدی لطیف و نرم و نازک هستند که ممکنه بهچشم آدمهایی که تجربهش نکردن سطحی و حتی زرد بهنظر بیان. نگاه نویسندهی کتاب جناب تیک نات هان به رنج توی این کتاب یه نگاه تقریباً دینیه. تیک نات هان توی این کتاب خیلی ساده و بدون ادا میگه: رنجت رو ببین. پسش نزن. بغلش کن. بهش آگاه شو. با همین کارهای ساده رنجت که مثل یه بچهی سرتق و گریهکونه و مدام دستوپا میزنه که ببینیش و بهش توجه کنی آروم میشه! ممکنه توی نگاه خیلیها این سطح از مواجهه با رنج شبیه کتابهای زرد باشه؛ اما واقعیت اینه که نیست! کافیه که یه بار به این شکل با رنجتون برخورد کنین تا ببینین چقدر علمی و دقیقه. یه چیزی شبیه رویکرد act هست انگار. کتاب ساده و روونه. یه روزه میتونین بخونیدش. اما ممکنه تکرار مدام یه سری جملهها کلافهتون کنه، باید صبور باشید. خودتون رو بسپارید دست تیک نات هان که جانِ کلامش به جونتون بشینه! 2 52 سیده زهرا محمدی 1404/1/25 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 25 ::: یک قبل این که برای کتاب پرنده به پرنده مروری بنویسم، یادداشتهای بقیه رو میخوندم. دو دسته بودن. اونهایی که شیفتهش شدن و خوانندههایی که دوسش نداشتن. میتونم حدس بزنم چرا بعضیها با خوندن کتاب توی ذوقشون خورده. احتمالاً دلیلش این بود که فکر میکردن قراره کتابی درباره چطور نوشتن بخونن. این که پیرنگ چیه؟ شخصیت کیه؟ و... . و چون این نیازشون برآورده نشده براشون تجربهی تلخی بوده. :::دو کتاب رو وقتی شروع به خوندن کردم که چهل روزی بود توی نوشتن رمانم متوقف شده بودم و پیش نمیرفتم. دنبال کتابی بودم که اونقدر سر ذوقم بیاره که لپتاپم رو روشن کنم و دوباره بنویسم. کتابی که باهام همدلی کنه. سطربهسطرش بهم بگه: زهرا، عیب نداره اگه سرخورده شدی از نوشتن. ایراد نداره اگه مجبوری دوباره و دوباره بنویسی و پاک کنی! بهم بگه: «رفیق، پرندهبهپرنده، دانهبهدانه، یکبهیک هر بار فقط دربارهی یک پرنده بنویس و تمام»! بعد از خوندن ۱۰۰ صفحه از کتاب، خانم آن لاموت با حرفهاش، با تجربههاش در من شوق شروع دوباره رو کاشت. یا به قول خود خانم لاموت این کتاب برام «مثل چیز خوب کوچکی که در بامداد خمار آدم را دوباره سر پا میکند و راه میاندازد، چیزی شبیه آن لوکوموتیو معروف قصههای کودکانه که در عین خُردی و تنهایی، با روحیهی مثبت و امیدوار، رشتهواگنهای متوقفشده را راه میانداخت!» :::سه کتاب نه دربارهی آموزش نویسندگی که به نظر من جستارهایی دربارهی آداب نوشتنه. ترجمهی روونی هم جناب مهدی نصراللهزاده کرده. بهنظرم کتاب برای آدمهاییه که نوشتن رو بلدن؛ اما وسط راه ممکنه کم بیارن. اما با شنیدن تجربههای شیرین مامانبزرگانه یه نویسنده میتونه مسیر پرپیچوخم راهش رو براش هموارتر کنه. 2 31 سیده زهرا محمدی 1404/1/20 زنان برتر از ما؛ چطور در زندگی شخصی و حرفه ای بلند پرواز باشیم جنی چاماس 4.3 1 نویسندهی کتاب خانم جنی چاماس هست. ایشون دانشآموختهی کوچینگ از مدرسهی The life coach school هست. نکتهی کتاب همینه که شما یه کتاب توسعهفردی با نگاه کوچینگی میخونید. اگر تجربهی جلسات کوچینگ داشته باشین و حتی آشنا باشین با کوچینگ متوجه میشید که مدل نگاه جنی به سرفصلهای کتاب نگاه کوچینگی هست! شاید با توجه به عنوان کتاب فقط خانمها برن سراغ کتاب؛ ولی حقیقتاً کتاب برای همهی اونهایی که دغدغهی رشد دارند میتونه جذاب و دسترسیدهنده باشه. خیلی از دغدغههای زنانه نمیخونیم توی کتاب. مثلاً اینجور باشه که فلان فصل فقط چالش خانمهاست. نه یه آقا هم میتونه همون چالشها رو داشته باشه. اگه اهل مطالعهی کتابهای توسعهفردی بوده باشین، ممکنه خیلی برای شما حرف تازهای نداشته باشه؛ اما این که با نگاه تروتازه و با سؤالهای عمیق کوچینگی توی این کتاب مواجهه میشین میتونه همچنان کتاب رو براتون خوندنی کنه! این نظر شخصی منه ممکنه درست نباشه؛ اما اوایل کتاب نگاه جنی همون راهکاردادن و مشورت دادن مرسومه؛ ولی هر چقدر جلوتر رفت گاردش شکسته شد و بیشتر توی جِلد کوچ بودنش فرو رفت و کتاب رو متفاوت کرد از بقیهی کتابهای توسعهفردی! 0 47