یادداشت‌های .‍‌ـرهگذر... (7)

ته ران
          بنظر می‌رسد "ته‌ران، ۷ روایت از پایتخت بی‌راوی" عَلمی برافراشته باشد تا مخاطب ناآشنا با این شهر هزارتو را، در هفت منزل، به گوشه کنار پایتخت برده تا تصوری کلی از این شهر را برای او ایجاد کند.
سلمان امین البته این انتظار را برآورده می‌کند اما نه به طور کامل. امین نویسنده‌ باسواد و معلوماتی‌ست و برای فهمیدن این ویژگی‌اش نیاز به تحقیق مازادی نیست، مشکِ او خود می‌بوید‌‌. امین در آغاز هر فصل واژگانی که یا بر اثر عادت برای مخاطب کلیشه شده یا به کلی برایش غریبه‌ است را آشنایی‌زدایی و باز تعریف می‌کند. سپس نقبی بر می‌زند بر تاریخ و جغرافیای ایران و بعضا جهان. از پایتخت‌های ایران می‌گوید و از معماری سنتی و اینکه چگونه ایرانِ ایرانی رفته رفته فرنگی شد.
محتوای کتاب تک‌وجهی نیست و صرفا روزمره‌نگاری یک تهرانیِ ساکن تهران را شرح نداده. بلکه با نگاهی تطبیقی میان علوم مختلف تلاش شده تحلیلی همه جانبه و روشنگر به مخاطب ارائه دهد.
از دیگر نقاط مثبت کتاب نثر روان و دلنشین و البته فارسی آن است! صفتی که در بسیاری داستان و ناداستان‌های ایرانی کمتر اثری از آن یافت می‌شود.
با تمام اینها "ته‌ران" می‌توانست کیفیتی به مراتب افزون از این داشته باشد اگر تلخی افسردگی را در کام مخاطب نمی‌چکاند و یا دست‌کم امید را چاشنی گفتارش می‌کرد. جای‌جای کتاب با تصویرهایی سیاه‌و‌سفید از ایران تزیین شده که جز رنج و سیاهی نشانی ندارند.‌ و امینْ گویی آخرین بازمانده از جنگی جهانی باشد بر سوگ این پایتخت در حال توسعه نشسته و خوشا ایام رفته می‌خواند و فاتحه می‌فرستد برای تهران. معایب و معضلات توسعه و دنیای مدرن البته نادیده‌گرفتنی نیست اما پایتختِ میزبانِ میلیون‌‌ها ایرانی آیا یک نقطه مثبت در کارنامه‌اش نداشته که جای صفرش را دو بگیرد؟ این تزریق یأس و ناامیدی در قالب استدلال‌های علمی و البته هنر بزرگ‌ترین ایراد "ته‌ران" و البته جامعه هنرمندان و روشنفکران است که دودش بیش از این محسناتش در چشم جامعه، ملت و خود ایشان می‌رود
        

1

ملودی اصیل الفبای عبری
          اُ.هنری معتقد بود داستان به قشر محدودی اختصاص ندارد و زندگی هر فرد یک داستان بخصوص است. به همین دلیل، داستان‌های برگزیده این جایزه نیز لزوماً همۀ المان‌های یک داستان جذاب و پرکشش را در خود ندارند. در عوض به زندگی و جزئیات روزمره می‌پردازند؛ موضوعاتی که شاید هر فردی در زندگی‌اش تجربه کرده باشد، اما به سادگی از کنار آن عبور کرده است. از این رو با مطالعه بعضی از داستان‌ها یک حالت عرفانی خفیفی در خواننده ایجاد می‌شود که او را به جزئیات توجه می‌دهد و زمان حال را در نظرش پررنگ می‌کند. توصیفات دقیق و تشبیه‌های ساده و در عین حال دلپذیر، از ویژگی‌های ثابت قلم نویسندگان این مجموعه است. با این حال چنانچه کسی به کلاسیک‌ها خو کرده باشد، بسا از روایات این کتاب دلزده شود؛ زیرا خبری از انسجام و به‌هم‌پیوستگی و پختگی آثار کلاسیک در این مجموعه از ادبیات مدرن نیست. لحن کتاب، روزمره و غیر رسمی‌ست و توالی و علت و معلول‌ها در سیر روایت، واضح نیست.
با آنکه ترجمه، روان به نظر می‌رسد، اما بعضی وقایع و گفتگوها برای خواننده در هاله‌ای از ابهام می‌مانند. خصوصاً داستانِ "لامپ" که حتی پس از مطالعه مکرر جز یک علامت سؤال درشت، چیزی برای مخاطبش ندارد. این داستان‌ها شاید در دسته ادبیات نقادانه آمریکا قرار بگیرد و قدمی رو به جلو در راستای فرهنگی‌سازی ملت‌شان باشد، اما به هیچ نحو با فرهنگ ملی ایران سازگار نیست. داستان‌ها حاوی روابط نامشروع، ارتباط افراد متأهل با غیر همسر، مست‌کردن‌های مداوم و... است.
ایرادات نگارشی و ویراستاری رفته رفته در کتاب بیشتر می‌شوند، تا جایی که مخاطب را به متن بی‌اعتماد می‌کند و باعث اخلال در تمرکز او می‌شود. در آخر، نویسندگان این مجموعه همه از هنرمندان سرشناس ادبیات معاصر و مدرن آمریکا هستند که نام بعضی مثل وودی آلن در سینما نیز به چشم و گوشمان آشناست. خواندن آثار ایشان برای علاقه‌مندان به هنر می‌تواند راهگشا باشد و حتی در کلاس‌های نویسندگی، تدریس و دورخوانی شود. اما "موسیقی اصبل الفبای عبری"، علی‌رغم ظاهر زیبا و عامه‌پسندش احتمالاً مطابق سلیقه مخاطب عام ایرانی نباشد.
        

0

ایرانی تر
          انسان مدرن گویی در جزیره‌ای گرفتار شده و جز پاره‌ای مسائل پیرامونش سهمی از جهان ندارد. تاریخ آن‌سوی اقیانوس است. فرهنگ آن سوی اقیانوس است. زبان و تمدن و هنر و عرفان هم. نهال تجدد همانطور که خود نیز جایی از کتاب خود را جسر(پل) خطاب می‌کند، نقش پلی را دارد میان جزیره‌های شرق و غرب عالم و آن‌سوی عمیق و ناپیدای جهان.
تجدد بواسطه فعالیت‌های مادرش فارسی میانه و اوستایی را می‌آموزد. سپس با تحصیل و تحقیق در باب چین و مانویت و بودیسم محرم اسرار شرق می‌گردد و با دانستن انگلیسی و فرانسه، می‌شود زبان مشترک تاریخ و جغرافیای این‌سو و آن‌سوی جهان.
با این حال، کتابِ حاضر، نه داستان است و نه جستاری علمی. نویسنده عصاره آنچه در پیچ و خم این مسیر بر او گذشته را نقل می‌کند؛ همچون پرنده‌ای که نیم‌نگاهی به همه‌چیز دارد و می‌گذرد، گاهی هم بر شاخه‌ای می‌نشیند، تجدد هم بعضی مسائل را به تفصیل حکایت می‌کند، بعضی را ناگفته می‌گذارد و ارتباط بعضی از سرفصل‌ها به "ایرانی‌تر" واضح نیست. لذا مخاطب می‌تواند شیفته این کتاب شود اگر اهل پرواز باشد و می‌تواند بی‌تفاوت باشد، اگر در پی مسائل آموزنده باشد و می‌تواند کتاب را نیمه‌کاره رها کند اگر روایتی دراماتیک و پرکشش و منسجم را بجوید.
از سوی دیگر زندگی نهال تجدد که حاصلش کتاب پیش‌روست، بیشتر به فیلم و رویا می‌ماند تا آنچه خواننده با آن مأنوس است. اینکه به واسطه همسرت با غالب مشاهیر و هنرمندان جهان آمد و شد داشته باشی و در ابنیه ملی و تاریخی کارتِ سبزی باشد که تو را به پستوهای مگو راه بدهد، چندان احساس همذات‌پنداری مخاطب را برنمی‌انگیزاند.
با این حال نثر شیرین کتاب، اگرچه از ابهام و نارسایی خالی نیست، و آن پیوندی که نویسنده بین روزمرگی و تاریخ و ادبیات کهن ایجاد می‌کند، مخاطب خاص خود را راضی می‌کند.
"ایرانی‌تر" کتاب خوش‌حالی‌ست؛ اگرچه سرخوش نیست. خوش‌حال است زیرا نویسنده عامدانه از ناکامی‌ها می‌گذرد و طبق بیان خودش "می‌خواهد از زندگی بگوید". و سرخوش نیست چراکه همان بیان گذرای فقدان‌ها، برای دریافت سوگ عمیق پنهان در پشت کلمات کافی‌ست. فقدانی ناشی از غربت و از دست‌دادن عزیزان و دوستان و خانواده و فروش خانه اجدادی‌شان و تهرانِ از اصل‌افتاده و دخترش که علی رغم مخالفت مادر به رشته حقوق و حرفه بازیگری روی آورده و بسیار فقدان‌هایی که در این کتاب حرفی از ایشان به میان نیامده...
"ایرانی‌تر" نه یک کتاب مذهبی‌ست و نه غیرمذهبی. نویسنده هر کجا از مذهب یاد می‌کند توأم با احترام است ولی در عین حال شخصیت‌های کتاب التزام جدی و عملی به مذهبی خاص از خود بروز نمی‌دهند. مسلکی عرفانی را پی‌گرفتن به مراتب توصیف بهتری برای وصف حال و هوای کتاب است.
در نهایت بنظر می‌رسد "ایرانی‌تر" عنوان مناسبی را به‌ دوش می‌کشد و بی آنکه ادعای بزرگی داشته باشد، مخاطبش را، هر که باشد، یک پله ایرانی‌تر و یا لااقل شرقی‌تر می‌کند.
        

23

نان و شراب
        جایی از کتاب ماجرای دهقانی را می‌گوید که با درشکه از دره‌ای می‌گذرد. ولی به ناگاه اسب وی رم می‌کند و در قعر دره‌ هلاک می‌شود. این ماجرای تک‌خطی کتاب پیش‌روست.
نویسنده با توصیفاتی لطیف و گفتگوهایی ماهرانه داستان را آغاز می‌کند ولی هرچه پیش‌تر می‌رود کمتر انتظارات خواننده را برآورده می‌کند. شخصیت‌های کتاب همه در حد تیپ یا کمتر از آن می‌مانند؛ از جمله شخصیت اصلی یا همان پیترو سپینا. خواننده تا آخر داستان قدرت پیش‌بینی رفتار و افکار سپینا را ندارد و حتی بعد از آنکه نویسنده اصرار دارد احساس یا فکر بخصوصی را به او تحمیل کند، برای خواننده قابل‌پذیرش نیست. سپس درحالی که سرتاسر کتاب مملو از وصف فقر و نداری و بازتابش در زندگی اجتماعی رعایا و دهاقین است، منبع درآمد سپینای مریض شفاف نمی‌شود تا بذل و ولخرجی وی توجیه شود. همینطور پیترو سپینا دل به عشق دختری می‌سپارد و صفحاتی بعد از وی آزرده می‌شود و تمام‌. به‌گونه‌ای که حتی حذف این صفحات خللی بر سیر روایت وارد نمی‌کند. گویی که غرض تنها زدن تیک یک تجربۀ عاشقانه برای قهرمان بوده، نه بیشتر. 
داستان پر از اصطلاحات تخصصی و پیش‌فرض‌های سیاسی‌ست که ذهن مخاطب را آشفته می‌سازد. کتاب تا صفحات انتهایی خویش کشش بخصوصی ندارد و حتی کشمکش واحدی را پی نمی‌گیرد. 
دن‌بنه‌دتو که نقش یک پیر فرزانه را دارد، در مخاطب انتظار یک مرگ ملکوتی و عروج روحانی را می‌پروراند. حال‌آنکه در داستان بسیار ناگهانی و مبهم ترور می‌شود. 
کتاب به صورتی چاپ شده که گویی تک جلد است و داستان مستقلی را روایت می‌کند اما در واقع پایان این چهارصد و شصت صفحه مخاطب را به هیچ نقطۀ ثباتی نمی‌رساند و او را برای خواندن جلد دوم معلق نگه دارد.
منتقدین در توصیف این رمان گفته‌اند که "سیلونه بیش از آنکه دغدغۀ روایت داشته باشد، در پی نقل آرا و نظرات سیاسی بوده‌ است." اما نتیجۀ کار نه یک داستان دلپذیر است و نه نوشتاری علمی و آموزنده.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

مرشد و مارگاریتا

28