ایرانی تر

ایرانی تر

ایرانی تر

4.0
18 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

23

خواهم خواند

17

ناشر
شابک
9786220110279
تعداد صفحات
161
تاریخ انتشار
_

توضیحات

کتاب ایرانی تر، نویسنده نهال تجدد.

لیست‌های مرتبط به ایرانی تر

داستان دو شهرچشم هایشجای خالی سلوچ

سیاهه سیاحت، سیر وسلوک یا سیمای سحر و سیاست زنانه

73 کتاب

اول خواستم فقط رمان و حسب‌حال بنویسم اما دیدم کتاب‌هایی در ذهنم هست که دلم پیش‌شان است و دستم به حذف‌شان نمی‌رود. بعدتر اگر مجالی بود شاید این فهرست را تفکیک کردم! آنروز موعود قول میدهم که در فهرست‌های جداگانه مفصل‌تر بنویسم! (وعده سر خرمن) برای خواندن این سیاهه حرف‌هایی به نظر مهم می‌رسد که بدانید. البته اگر یادداشت حقیر در خصوص داستان دوشهر را خوانده باشیددستتان می‌آید تصویر زنان در آینه این پیرمرد نورس را! 1- در کتاب، زن سوژه است و ابژه! قهرمان است و مقهور! محبوب است و منفور! قاعده است و قرار! قدرت است و غیرت! نفرت است و موهبت! زمین است و زمان! آن است و آینده! حقیقت است و فسانه! دلدار است و دل‌داده! عصمت است و پتیاره! پیامبر است و ساحره! گل است و گلاب! صواب است و عقاب! شهد است و شراب! زهر و است و سراب! حزین است و شاداب! شاهد است و شهید! شهر است و شعر! شهرت است و غریبی! ساحل است و صخره!‌ کویر است و دریا! بهشت است و دنیا! 2- در شاعرانگی‌ها بالا اگر خواستید بجای «و»، «یا» بگذارید! بجای کتاب هم اگر خواستید زندگی بگذارید! قضاوتش با شما! بگذریم! 3- سیاهه شامل کتبی است داستانی و ناداستان که در آن یا زن قهرمانی است یا بستر بروز قهرمانی یا چشم سیاهی در جستجوی قهرمانی به نظر من. ۴- اول که فهرست را که نوشتم مورد لطف و نظر تعدادی از اهل ذوق قرار گرفت و کتبی را پیش نهادند تا اضافه کنم که از ۵۰ به بعد شماره شده است. ۵- بخشی از کتاب‌ها نه فارسی و نه زبان اصلیشان در ایران نمایه نشده و متاسفانه قادر به فهرست کردنشان در بهخوان نیستم. بخاطر همین اسامی مهم‌ترین آن‌ها را در همین نوشتار تقدیم می‌کنم. ۱- نوشتن علیه فرهنگ نوشته خانم لیلا ابولغود ۲- زن در الجزایر نوشته خانم آسیه جبار ۳- عشق آوای خیال نوشته خانم آسیه جبار پ.ن. کتاب‌ها بی هیچ علتی و برداشتی ۷۲ تن شدند.

18

یادداشت‌ها

          انسان مدرن گویی در جزیره‌ای گرفتار شده و جز پاره‌ای مسائل پیرامونش سهمی از جهان ندارد. تاریخ آن‌سوی اقیانوس است. فرهنگ آن سوی اقیانوس است. زبان و تمدن و هنر و عرفان هم. نهال تجدد همانطور که خود نیز جایی از کتاب خود را جسر(پل) خطاب می‌کند، نقش پلی را دارد میان جزیره‌های شرق و غرب عالم و آن‌سوی عمیق و ناپیدای جهان.
تجدد بواسطه فعالیت‌های مادرش فارسی میانه و اوستایی را می‌آموزد. سپس با تحصیل و تحقیق در باب چین و مانویت و بودیسم محرم اسرار شرق می‌گردد و با دانستن انگلیسی و فرانسه، می‌شود زبان مشترک تاریخ و جغرافیای این‌سو و آن‌سوی جهان.
با این حال، کتابِ حاضر، نه داستان است و نه جستاری علمی. نویسنده عصاره آنچه در پیچ و خم این مسیر بر او گذشته را نقل می‌کند؛ همچون پرنده‌ای که نیم‌نگاهی به همه‌چیز دارد و می‌گذرد، گاهی هم بر شاخه‌ای می‌نشیند، تجدد هم بعضی مسائل را به تفصیل حکایت می‌کند، بعضی را ناگفته می‌گذارد و ارتباط بعضی از سرفصل‌ها به "ایرانی‌تر" واضح نیست. لذا مخاطب می‌تواند شیفته این کتاب شود اگر اهل پرواز باشد و می‌تواند بی‌تفاوت باشد، اگر در پی مسائل آموزنده باشد و می‌تواند کتاب را نیمه‌کاره رها کند اگر روایتی دراماتیک و پرکشش و منسجم را بجوید.
از سوی دیگر زندگی نهال تجدد که حاصلش کتاب پیش‌روست، بیشتر به فیلم و رویا می‌ماند تا آنچه خواننده با آن مأنوس است. اینکه به واسطه همسرت با غالب مشاهیر و هنرمندان جهان آمد و شد داشته باشی و در ابنیه ملی و تاریخی کارتِ سبزی باشد که تو را به پستوهای مگو راه بدهد، چندان احساس همذات‌پنداری مخاطب را برنمی‌انگیزاند.
با این حال نثر شیرین کتاب، اگرچه از ابهام و نارسایی خالی نیست، و آن پیوندی که نویسنده بین روزمرگی و تاریخ و ادبیات کهن ایجاد می‌کند، مخاطب خاص خود را راضی می‌کند.
"ایرانی‌تر" کتاب خوش‌حالی‌ست؛ اگرچه سرخوش نیست. خوش‌حال است زیرا نویسنده عامدانه از ناکامی‌ها می‌گذرد و طبق بیان خودش "می‌خواهد از زندگی بگوید". و سرخوش نیست چراکه همان بیان گذرای فقدان‌ها، برای دریافت سوگ عمیق پنهان در پشت کلمات کافی‌ست. فقدانی ناشی از غربت و از دست‌دادن عزیزان و دوستان و خانواده و فروش خانه اجدادی‌شان و تهرانِ از اصل‌افتاده و دخترش که علی رغم مخالفت مادر به رشته حقوق و حرفه بازیگری روی آورده و بسیار فقدان‌هایی که در این کتاب حرفی از ایشان به میان نیامده...
"ایرانی‌تر" نه یک کتاب مذهبی‌ست و نه غیرمذهبی. نویسنده هر کجا از مذهب یاد می‌کند توأم با احترام است ولی در عین حال شخصیت‌های کتاب التزام جدی و عملی به مذهبی خاص از خود بروز نمی‌دهند. مسلکی عرفانی را پی‌گرفتن به مراتب توصیف بهتری برای وصف حال و هوای کتاب است.
در نهایت بنظر می‌رسد "ایرانی‌تر" عنوان مناسبی را به‌ دوش می‌کشد و بی آنکه ادعای بزرگی داشته باشد، مخاطبش را، هر که باشد، یک پله ایرانی‌تر و یا لااقل شرقی‌تر می‌کند.
        

23

          دربارهٔ زندگی مشترک آن‌ها

زن و مرد کنارِ هم ایستاده‌اند. دوشادوشِ هم. دست در دست. هیچ‌کس جلوتر نیست، کسی هم عقبت‌تر از دیگری نایستاده‌ است. کنارِ هم برای غنی‌تر کردنِ نفر دوم و پاسخ دادن به آن بی‌قراری و کشش درونیِ دیگری. 

زن، نهال تجدد است و مرد، ژان‌کلود کری‌یر. و کلمه‌ها قرار است به ما نشان بدهند که میانِ یک زنِ شرقی از تبار ایران که ریشه‌هایش در سنتِ فرهنگی و ادبی این جغرافیا جان گرفته با مردِ فرانسوی‌ای به نام ژان‌کلود که عمیق و صاحب‌نام است، دقیقا چه چیزی روی می‌دهد؟


کتابِ ایرانی‌تر، روایتِ یک بده‌بستانِ عاطفی‌ست؛ مثل بیشترِ تمام آن‌هایی که جهان دونفره خودشان را می‌سازند؛ اما فقط روایتِ این ارتباط عاطفی نیست، چراکه شاید عاطفه‌مندی به‌تنهایی نقطه پرکششی برای روایت کردن بخش‌هایی از یک جهان دونفره نباشد.

کتاب ایرانی‌تر روایتِ یک بده‌بستانِ فرهنگی است. انگار کنیم که آن پیوند مقدس و آن امضای پای قباله ازدواج در سفارتِ ایران، حکم یک سفیر فرهنگی دوطرفه را داشته است. برای همین هم کتاب دو بخش دارد: ایران و انیران. 

ایران روایتِ همه آن چیزهایی است که نهال تجدد به همسر فرانسوی‌اش از فرهنگ ایران می‌بخشد و انیران، همه آن چیزی است که نهال تجدد به برکت حضور ژان کلود از فرهنگ غرب درک می‌کند.
 
در روایتِ بخش ایران، نهال تجدد فقط یک زن ایرانی در مقام همسر و مادر نیست. نهال تجدد را باید به‌مثابه تمدن شناخت. تمدنِ ایرانی که پرده مهجوری آن کم‌کم کنار می‌رود تا نه‌تنها ژان کلود، بلکه ما را نیز با ایرانِ نهالِ تجدد و ایرانِ خودمان از نوعی دیگر مواجه کند؛ شاید برای همین است که ژان کلود نیز این‌طور درباره نهال می‌نویسد:
 
گاهی می‌شنوم «زندگی با زن فرهیخته نباید آسان باشد!» آری، اگر فقط فرهیخته باشد، هم‌زیستی با او شاید دشوار و کمی هم خواب‌آور باشد. با نهال اما جز این است. فراگیری از کسی از جنس دیگر، از اصلیتی دیگر، از نسلی دیگر، بسیار وسوسه‌برانگیز است. پیش از ازدواج با نهال به دختر بزرگم، ایریس، گفتم: «یکی از کهنه‌ترین و برجسته‌ترین تمدن‌ها به در خانه ما می‌کوبد. می‌شود گفت نه؟» ایریس با خنده تایید کرد: نمی‌شود.
 
نهال تجدد اما فقط زنی ایرانی در تکاپویِ نور تاباندن به گوشه‌گوشه فرهنگ ایران نیست. او علاوه بر تمامِ فعالیت‌های ادبی‌اش از همسری و مادری هم می‌گوید. و لابه‌لایِ همین روایت‌هاست که با خودت فکر می‌کنی نهال تجدد بیش از هر فضیلت اخلاقی، به مراقبت‌کنندگی مزین است: از ایران مراقبت می‌کند، از ژان کلودِ در بسترِ بیماری مراقبت می‌کند و دل‌نگرانِ فارسی حرف‌زدنِ دخترش می‌شود. او حتی از زبانِ فارسی هم مراقبت می‌کند. تجدد در جایی از کتاب نوشته است: 
 
«همیشه با سرافکندگی اقرار می‌کردم کیارا خوب فارسی بلد نیست. حتی برخی از دوستان با سرزنش می‌گفتند «نوه مهین تجدد و فارسیِ لنگ.» از طعن نمی‌ترسیدم. فارسی سخن گفتن با دختر نوزادم راه ندادن ژان کلود سال‌دیده بود به دایره راز. می‌خواستم هر ثانیه، هر ساعت هر سالِ زندگی او پر شود از جوش و خروش این نوزاد.»
 
یا جای دیگری نوشته است:
 
«کیارا با دفترچه فارسی به خانه می‌آمد و با ژان کلود تمرین الفبا می‌کرد و من نظاره‌گر تلفظ و ترسیم ناشیانه کلمات فارسی. هر کلاهی بر (آ) و هر نقطه‌ای زیر (ب) جاری شدن خون من بود در رگ‌های آن دو.»
 
بعد از این‌که هر دو بخش ایران و انیران را خواندم، در نظرم آمد نهال تجدد وقتی از ایران می‌نویسد کلمه‌ها و جمله‌هایش جان‌داریِ معناداری دارند. با صلابت است و آن‌قدر رگ و پی دارد که خیال می‌کنی نبض تپنده کلمه‌ها را می‌بینی. از این روست که نهال تجدد در (بخش) ایران، زن‌تر است، مادرتر و به‌تعبیر خودش ایرانی‌تر!
 
خواندن کتاب «ایرانی‌تر» کیف محضِ است؛ مخصوصا اگر کسی ژان‌کلود را بشناسد و قبل‌تر هم از نهال تجدد چیزی خوانده باشد.

همین...

#کتاب_نویسی 
#زن_شرقی
        

40

صَعوِه

1402/11/14

          «حرکات موج دار؛ در عین ثبات»
یک چنین چیزی جزو آخرین حرف های ژان کلود کری‌یر بوده. 
و من وقتی این تعریف را خواندم یاد کمر و پهلوی خمیده زنان مینیاتوری ایرانی افتادم؛ یاد دست های بلند محو؛ یاد چشم های خمار.
و اصلا تعریف زن ایرانی همین است: موجی که ثابت است؛ عین تناقض است و همین تناقض زیبایش می کند و آدم را یاد عطر ها می اندازد؛ یاد سرو ها.
خرید این کتاب دیوانه کننده بود. بس که هر جا را می دیدم ناموجود شده بود و من حرصی شده بودم.
اما روز رفتن به مشهد؛ بالاخره از طریق باباجان گیرم آمد:)
دوست داشتن و پیدا کردن یاری که جان آدم شود کار سختیست. شاید هم اصلا کار نباشد؛ فقط یک شانس می خواهد؛ یک سرنوشت نویس ناخودآگاه. اما انگار یک زن ایرانی و مردی فرانسوی آن تکه خوش سرنوشت را در جانشان داشتند.
شخصا فکر می کنم اگر یار آدم زبان متفاوتی داشته باشد زندگی نمی چرخد؛ مخصوصا وقتی جهانت از کلمات باشد. اما بین این دو نفر و بین کلمات نهال تجدد من چیزی جز همدم نویسی ندیدم.
خوش به حال جفتشان.
حوصله بیشتر نوشتن ندارم و کلمه بیشتری برای یک زندگی نامه کامل و دقیق ندارم.
ولی بخوانید.
        

6