یادداشتهای محمود مطهرینیا (30)
23 ساعت پیش
در همایش سردار سلیمانی بود که از دکتر مقدم فر شنیدم کتابی در دست انتشار دارند که به سالگرد شهادت نرسیده است. خیلی مشتاق و تشنه داشتن و خواندن این کتاب بودم. حس و حالم از لحظه ای که از انتشار کتاب با خبر شدم تا خریدنش چیزی شبیه حس و حال آنهایی هست که برای خرید جدیدترین محصول یک گوشی همراه ساعتها در صف می ایستند و آن را به قیمت گزاف و با اشتیاق می خرند. این کتاب هم از جمله کتابهایی بود که برداشتم و خواندم و گذاشتم زمین. کمتر از یک بعدازظهر جمعه خواندنش طول کشید. مهمترین ویژگی این کتاب اعتبار و رسمیت گزارشهایش است و اصلی ترین نقصش اینکه واقعاً در حق عنوان کتاب ظلم شده است. در منظومه ادبیات و دایره لغات سردار عبارت «عزیز زیبای من» به اندازه مرکز زمین تا انتهای آخرین کهکشان هستی فاصله است. حداقل توقع می رفت عین جمله ای که سردار این عبارت را در آن به کار برده بود، آورده می شد. بخشهای زیادی از کتاب را می توان در مستند 1:20 یا 72 ساعت مشاهده کرد، اما قلم روان نویسنده باعث می شود احساس ملال نکنی و آن را تا پایان بروی. علاوه بر آن، بخشی از اطلاعات ناب و تازه بود؛ مثلاً آنچه درباره مقطع و شرایط حضور سردار در بوکمال آمده چنان شگفت انگیز بود که شدت تعجبم از چهره ام هنگام خواندن مطلب برای اطرافیان قابل مشاهده بود. فصل دوم کتاب مطالب خوب و ارزنده و منسجمی درباره سبک زندگی به خصوص خانوادگی سردار به خواننده ارائه می کند. دو فصل پایانی را هم اگر در خلوت بخوانید تا بتوانید به راحتی بسوزید و بگریید بهتر است. هرچند مقطعی کوتاهی از زندگی سردار را در این کتاب می توانید ببینید، اما بی تردید امروز خواندنش بهتر از فرداست و زمان را نباید از دست دادن...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
دیروز
این کتاب مجموعه یادداشتهای مناسبتی نویسنده در برخی نشریات است که با ترتیبی گردهم آمده و در قالب کتاب منتشر شده است. تا پاییز 94 کتاب به چاپ دوازدهم رسیده و به پیشنهاد عزیزی آن را خواندم، اما محتوا را لایق این میزان اقبال ندیدم. برخی از مطالب و تلنگرها مانند آنچه درباره حضرت زینب سلام الله علیها (ص44) یا غدیر و ولایت امیرمؤمنان علیه السلام(ص105) آمده زیباست. گاهی نویسنده به سمت مینیمال نویسی ناشیانه می رود که هم ضعف محتوای مشهودی دارد هم آشفتگی آزار دهنده. گاهی مانند آنچه درباره زیارت امام رضا علیه السلام آورده عملا ضد آموزشی به شمار می آید. شاید محتوای این بخش برای یکبار تجربه شفاهی در حرم جذاب باشد و قابل اغماض، اما انتشار گسترده آن در قالب کتاب را نمی پسندم. میزان اقبال و دلیل تجدید چاپ مکرر آن را متوجه نشدم و احتمال می دهم ناشی از حجم کم و عرضه در عمره های دانشجویی باشد والا از حیث محتوا مطلب و ویژگی شاخصی از هیچ منظری در آن مشاهده نکردم. نمی دانم می توان گفت به یکبار خواندن می ارزد یا نه، اما بی تردید با نخواندنش چیزی را از دست نخواهید داد...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
دیروز
قبل از هر مطلب دیگری مراتب اعتراض جدی و صمیمانه خود را به پیشگاه ناشر محترم کتاب ابراز می کنم که در طراحی جلد، صفحه آرایی و همه جنبه های فیزیکی کتاب حتی چسب جلد آن کاملا دهه هفتادی عمل کرده اند، در حالی که چاپ اول کتاب در سال 1398 است! 🍁 #سلمان_ما زندگی سلمان علیه السلام از نوجوانی تا حدود سال ششم هجری را روایت می کند و نمی دانم چرا تا پایان عمر آن را ادامه نداده است. جنبه های شفاف تر و مهمتری از زندگی سلمان طی حدود 15 سال بعد زندگی او وجود دارد که ناگفته مانده است. با این حال زیبا و خواندنی است با خط تعلیقی متوسط نه خیلی قوی نه خیلی ضعیف. 🍁 کتاب از حیث تاریخ باستان ایران ضعفهایی دارد که تا حدی قابل اغماض است؛ مانند استفاده از کاغذ در این مقطع. نویسنده همچنین در مقطع نوجوانی به طور آشفته ای از واژه های عربی و فارسی مانند سلام و درود، قیامت و به خصوص ابلیس که کانلا عربی و غیر عربی است و مانند آن استفاده می کند و کاملاً نشان می دهد نویسنده گاهی حساسیت داشته و گاهی آن را فراموش می کرده است. 🍁 ص81 جملات سنگین و فلسفی به ایران و آیین زرتشت نسبت داده شده که اصلاً قابل باور و پذیرش نیست. 🍁 همچنین است ادعای وجود کتابهای فراوان در کلیسای شام(ص191) که اصلاً با تاریخ تطابق ندارد. 🍁 به نظر می رسد آنقدر که نویسنده به خصوص ص235 ادعا کرده موضوع بشارت به آمدن رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان مسیحیان پنهان نبوده است و چندان با روح حاکم بر منابع تاریخی این مقطع خوانایی ندارد. 🍁 در موارد متعدد پیش و پس از اسلام می توان شتاب و گاه آشفتگی تاریخی متن را مشاهده کرد؛ مثلاً مقطع شام تا حجاز زندگی سلمان بسیار گذرا پرداخته شده است. فاصله قبا تا ساخته شدن مسجد النبی صلی الله علیه و آله در شهر مدینه و راه افتادن نماز جماعت منسجم و هماهنگ و فرهنگ شده طی چند روز و حتی کمتر از یک هفته تصویر شده است(ص262 و 270 تا 280). ص285 که اختلافات یهود و اسلام و آیاتی که در این باره نازل شده اند، همه را مربوط به همین مقطع می خواند و ماجرای خیبر در سال هفتم را پیش از احزاب نشان می دهد. 🍁 ص320 تصویر خوبی از همراهی با رودربایستی و فاقد ایمان عمیق برخی افراد مشهور به صحابه با رسول خدا صلی الله علیه و آله ارائه شده که بشدت با تاریخ تطبیق دارد و تبیین ظریف این گونه مطالب ارزنده است. 🍁 ص331 هرچند رشادت امام علی علیه السلام در نبرد با عمرو بن عبدود در احزاب آورده شده اما به دلیلی نامعلوم بخش اعلام داوطلبی آن حضرت حذف شده است. البته نویسنده ماجرای نامستند تف انداختن به روی امام علیه السلام را که مولوی برای نخستین بار آن را مطرح کرده، آورده است. 🍁 یکی از مهمترین نقصهای کتاب آن است که مخاطب زیاد شدن سن سلمان را چندان متوجه نمی شود و تقریبا با حال و هوای جوانی وی داستان را دنبال می کند. کاش توصیفاتی از جنس به کتاب اضافه می شد. 🍁 هر از چندگاهی نیاز به ویراستاری مجدد کتاب احساس می شود که کاش برای چاپهای بعد رعایت شود. در پایان شما را به مطالعه این کتاب خواندنی دعوت می کنم و آرزومندم خداوند ما را از برکات وجود نازنین سلمان علیه السلام بهره مند سازد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
دیروز
کتاب زیبا و دلچسب و گوارا و فوق العاده ای بود. قلم روی یک ریل از ابتدا تا انتها حرکت کرد و مثل #تنهاترین_عاشق خواننده را آزار نمی داد. نکات مثبت این داستان را می توان چنین فهرست کرد: 1. کتاب زندگینامه ای ابداعی از مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلام الله علیها است که نویسنده بسیار با ذوق و سلیقه و هنرمندی گزارشهای مربوط به دوره جاهلیت را از منظر آن بانو گزارش کرده است. 2. این داستان را می توان منبع خوبی برای رخدادهای دوره جاهلیت و به خصوص جایگاه زن در دوره پیش از بعثت پیش روی خواننده گذاشت. 3. درباره حضرت آمنه سلام الله علیها به زور بتوان یکی دوصفحه گزارش تاریخی پیدا کرد. در چنین شرایطی همنشینی فوق العاده هنرمندانه و با ریتم یکنواخت گزارشهای دوره جاهلیت و تخیلهای مجاز و واقع نمای نویسنده اثری خواندنی را به وجود آورده است. 4. زاویه دید زنانه به تاریخ یکی از نیازمندیهای جدی در تاریخ نگاریهای ماست. در این کتاب با هنرمندی جنبه های نادیده ای از زندگی مادر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلام الله علیها به نمایش می گذارد که اگر با همزادپنداری جدی خوانده شود دل خواننده را می تواند ریش کند و .... 5. هیچیک از تخیلهای نویسنده با مبانی کلامی و اعتقادی تعارضی ندارد (جز یک مورد که در ادامه به آن خواهم پرداخت). خواننده با مطالعه این داستان با تعارضها و مطالب مشکلدار و تهمتهای عجیب و غریب کتاب #چهار_بانوی_تاریخ_ساز مواجه نمی شود. به عبارت دیگر پس از مطالعه این کتاب اگر جایگاه مادر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلام الله علیها در دیدگان خواننده بالاتر نرود هرگز پایین نمی آید و این خود نقطه قوتی در مقایسه با کتاب یاد شده به حساب می آید. 6. حسن سلیقه نویسنده را علاوه بر گزارشهایی که آورده در گزارشهای نقل نشده هم می توان مشاهده کرد. مهمترین این دست گزارشها را می توان ماجرای شق صدر (شکافته شدن سینه پیامبر صلی الله علیه و آله در مقطع حضور نزد حلیمه برای معصوم شدن ایشان) و نیز نقل غلط و مشهور درباره این دانست که حلیمه و همسرش از سر ناچاری سراغ رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و به سبب یتیمی آن حضرت و فقر بنی هاشم چندان تمایلی به پذیرش دایگی ایشان نداشتند. اشکالات تاریخی کتاب نیز از این قرارند: 1.مهمترین اشکال تاریخی و کلامی کتاب این است که مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلام الله علیها را باسواد و شاعر معرفی کرده که به طور جدی با امی بودن پیامبر و پرهیز و دوری ایشان از شعر و شاعری تعارض پیدا می کند و بسیار بجاست اگر در این باره نویسنده تجدید نظری بکند. 2. شاید در نامگذاری کتاب مفهوم «عروس بنی هاشم» بهتر از «عروس قریش» بود؛ زیرا آن حضرت سلام الله علیها خود قریشی بود، اما از تیره بنی زهره نه بنی هاشم. 3. از نظر نویسنده باسواد بودن در آن مقطع ناشی از کسر شأن دانستن سواد به خصوص برای زنان است که درست نیست. از مجموعه گزارشها چنین برمی آید که عرب به این دلیل بیسواد بود که نیازی به آن احساس نمی کرد نه اینکه از آن متنفر باشد و بدش بیاید. 4. نام «ابتسام» را تا آنجا که می دانم در آن مقطع تاریخ رواج نداشته است و می شد اسامی مناسبتری برای شخصیتهای داستان استفاده کرد. 5. برخی واژه ها مانند پارینه دوز، ازلام، نکاح البدل و ... که اصطلاحات تخصصی تاریخی یا واژه های غیر رایج هستند باید برای مخاطب توضیح داده می شد که در برخی موارد توضیح داده شده و در مواردی خیر. 6. نوری که در پیشانی حضرت عبدالله علیه السلام دیده می شده و پس از آن به حضرت آمنه سلام الله علیها منتقل می شود، ظاهراً تنها برخی از یهودیان قابل تشخیص بوده و احتمالاً با توجه به توانمندیهای آنان در عرصه های علوم غریبه و چندان برای بقیه قابل تشخیص نبوده است. نویسنده آن را برای همه به طور مطلق در نظر گرفته است. 7. بعید می دانم عزراییل علیه السلام برای عرب جاهلی مکه شخصیتی شناخته شده بود تا در گفتارهای روزمره استفاده شود(ص84). 8. سیه پوشیدن به عنوان نماد عزاداری در آن مقطع مانند امروز ایران رایج نبوده است(ص164). 9. تا جایی که می دانم آنقدر که نویسنده در داستان از انار استفاده کرده در مکه میوه رایجی در آن مقطع تاریخ نبوده و میوه بومی خود مکه نیست. مواردی که بیش از حد امروزی به خواستگاری و جایگاه زن و روابط و ادبیات عاشقانه زن و شوهر پرداخته (مانند 277-278) هرچند غلوآمیز است ولی به کلیت داستان آسیبی نمی رساند. و بالاخره جاداشت درباره یهود حجاز و نه حبشه به مراتب بیش از این در کتاب پرداخته شود که همین مقدار هم به میزان حداقل مورد نیاز در داستان است. از خواندن این کتاب لذت ببرید و اگر بتوانید با روح بزرگ حضرت آمنه سلام الله علیها رابطه برقرار کنید که سرآغازی می تواند باشد برای رخدادهای نو و ارزشمند در زندگی شما.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
دیروز
کتابی خوب، جذاب و خواندنی. خط تعلیق جذابی دارد که مخاطب را 751 صفحه با خود همراه می کند و این مهمترین نقطه قوت کتاب به شمار می آید، اما نکات و تأملاتی مهم نیز این کتاب دارد: 1. خواننده باید در ابتدا این را بداند که رمان می خواند نه تاریخ؛ زیرا کتاب هرچند از نظر داستانی جذاب و خواندنی است، اما از حیث تاریخی اشکالات جدی دارد. 2. نمره نویسنده از حیث جغرافیای تاریخی صفر صفر است. کاری که وی کرده این بوده که نقشه عراق و سوریه و لبنان و کلا این منطقه را جلوی خود گذاشته و از اسامی امروزی برای خط سیر داستان خود استفاده کرده است. واقعاً شاخ درآوردم وقتی اسامی بوکمال، کوبانی، دیرالزور، جبل الشیخ و این دست اسامی را دیدم! 3. حجم زیاد صفحات ناشی از پرداخت زیاد داستانها نیست، بلکه حداقل 60درصد متن کتاب بازنویسی گزارشهای تاریخی است که به خوبی کنار هم چیده شده است. برخلاف کتابی مثل #رؤیای_نیمه_شب که کل 278 صفحه متن کتاب پرداخت و داستانپردازی 1صفحه است. اگر قرار بود بر همین منوال محتوای کتاب #پس_از_بیست_سال پرداخت شود ما شاهد حدود 140000صفحه می شدیم! حدس می زنم نویسنده عمده مطالب کتاب را ابتدا از #فروغ_ولایت آیت الله سبحانی و #ابوذر دکتر شریعتی گرفته باشد. 4. مؤلف در میان صحابه امیرالمؤمنین علیه السلام ابتدا ابوذر و پس از او عمار را قبول دارد و عملاً بقیه را چیزی به حساب نیاورده است. از همه دردناکتر تصویر مالک اشتر در این کتاب است که در حد یک فرمانده نظامی صرف پایین آمده که اصلاً قابل قیاس با آن دو بزرگوار نیست. تاریخ اما چهره ای متحیر کننده از مالک ارائه می کند در حدی امیرالمؤمنین علیه السلام از شهادت او بیتاب می شود و خود را مهیای شهادت می کند. مالک آچار فرانسه امام علیه السلام بود و آن حضرت هرجا نیروی مطلقاً قابل اعتماد نیاز داشت از مالک استفاده می کرد. 5. نویسنده اطلاعات تاریخی فوق العاده اندکی دارد و تقریبا با یقین کامل می توان ادعا کنم وی برای نگارش این کتاب هیچ پژوهشی نداشته است. علاوه بر یاران امام علیه السلام، فرماندهان و شخصیتهای مهم لشکر دشمن را اصلاً نشناخته و به همین علت در متن کتاب عملاً ذوالکلاع تطهیر شده و اشتباهات دیگران عادی جلوه داده می شود. 6. متأسفانه ضعف تاریخی نویسنده باعث شده میان دوره سفیانی و مروانی سلسله امویان دچار خلط شود و نسبتهایی به دوره سفیانی بدهد که اصلاً در تاریخ وجود نداشته است. در همین راستا تقریباً تمام گزارشهای حاوی شراب و شرابخواری، روایط جنسی، حضور و توصیف زنان در دربار، مراسمها کاملاً تخیلی و توهمی است و هیچ نسبتی با تاریخ آن مقطع ندارد. 7. نگاه کاریکاتوری آزاردهنده به جنگ را در داستان تخیلی نبرد شامیان و رومیان می توان مشاهده کرد که ناگهان پس از پیروزی مرحله اول جنگ ناگهان تعدادی زن زیبا و جذاب به فرماندهی زنی سواره سفیدرو با رانهای سفید بلورین به میدان می آیند. این زن لباسی پوشیده که تا بالای زانوی او را بیشتر نمی پوشاند و در مرحله بعد هم سینه های خود را بیرون می اندازد و اینگونه ابتدا فرمانده فریب می خورد و سپس همه سربازان با دیگر زنان مشغول می شوند و به ناگاه مردان رومی می آیند و شامیان را یکپارچه سر می برند. نویسنده حواسش نبوده در این مقطع اگر کسی از لشکریان مسلمانان فاسد بوده و به راحتی اختیار زیر شکم خود را نداشته، اما اینقدر حجب و حیا وجود داشته که در ملأ عام به روابط جنسی نپردازد آن هم روی زمین کاملاً پوشیده از برف!!! طبیعی است در چنین شرایطی نیاز به حداقل 1000 خیمه برافراشته و بستر آماده بوده تا سربازان شامی بتوانند کام بجویند(154-160). در روم آن زمان هم تا این حد وقاحت و بی حیایی علنی نبوده است واقعاً افتضاح بود و از آن افتضاحتر اینکه مدعیان عدالتخواهی ما هم وقتی بنا دارند به داستان نویسی بپردازند نمی توانند صفحات را نیالایند! از همین جنس تصورات کاریکاتوری را در مرحله بعد همین نبرد را می توان مشاهده کرد که با فروریزاندن برف و راه انداختن بهمن، شامیان لشکر رومیان را شکست می دهند(ص162-175). چیزی که نه با تاریخ خوانایی دارد نه جغرافیای آن منطقه! 8. نویسنده سعی دارد خط تردید شخصیت اصلی داستان را از کودکی تا شهادت وی در کربلا ادامه دهد. خط تردید ترسیم شده در کتاب ارزشمند و فوق العاده #نامیرا را خیلی قویتر و واقعی تر می دانم. #نامیرا کتابی است که نه از چند بار خواندن آن ضرر می کنید نه از هدیه دادن آن. 9. اوج نگاه اخباری نویسنده به روایات و گزارشهای تاریخی را در ص244 می توان دید که وی داستان مشهور قضاوت امیرالمؤمنین علیه السلام در دعوای دو زن مبنی بر ادعای مادری یک کودک را درباره یک کودک شیرخوار می آورد که این دو زن، هر یک، یک دست و پای این کودک شیرخوار!!! بیچاره را می گیرند و آنقدر می کشند که دل مادر واقعی به رحم می آید. طوری که نویسنده داستان را درباره نوزاد آورده بی تردید قبل از آنکه دل مادر به رحم بیاید حداقل دستی از آن کودک جدا شده و دست کم دست دیگرش از جا دررفته و ناقص شده است! 10. نگاه نویسنده به زن در کتاب نگاه امروزین است و جایگاه زن خیلی بالاتر از حالت عادی در نظر گرفته شده است و هیچ نسبتی با تاریخ آن مقطع ندارد که زن در نهایت به عنوان یک کالا به شمار می آمد نه بالاتر. این نگاه در تمام کتاب قابل مشاهده است. 11. با توجه به ضعف نویسنده در تاریخ توقع ندارم داستان والی خیالی یمن به نام حبیب بن منتجب و انتخاب و اعزام ابن ملجم از یمن به کوفه را جعلی بداند و آن را در کتاب نیاورد(ص475). 12. یکی از اشکالات جدی کتاب این است که برای طبیعی نشان دادن تردید شخصیت اصلی داستان حقانیت لشکر دشمن را فوق العاده زیاد می کند و صحابه حاضر در آن لشکر را بزرگتر و نورانی تر نشان می دهد. در صورتی که برهان آوردن برای بر حق بودن امام علیه السلام به مراتب ساده تر از طرف مقابل بود. نویسنده متأسفانه پیوستن به معاویه را بر اساس برهان و پیوستن به امام علیه السلام را رفتاری دلی و نامبتنی بر برهان!!! نشان می دهد(برای نمونه ر.ک: ص495) 13. با توجه به سابقه نویسنده توقع داشتم خیلی بیشتر از متن کتاب حاضر دعوای عدالتخواهانه را ببینم در حالی که غیر از تأکیدها بر ابوذر تنها در ص536-537 قدری به دعوای عدالت با مشرب جریان عدالتخواه پرداخته شده است! 14. ص699: نمی دانم چرا جمله امام علی علیه السلام درباره حسنین علیهماالسلام در جنگ صفین را به مالک اشتر نسبت داده است؟! و بالاخره نویسنده چون اشعث خبیث پلید ملعون را نشناخته فراوان او را ستوده و رشادتهایی را به وی نسبت داده که در تاریخ وجود ندارد و در نهایت اشتباهات خائنانه او را ناشی از حسادت معرفی می کند. بخشهایی از کتاب نیاز به بازنویسی جدی دارد و می تواند بحران امنیتی به وجود بیاورد(به خاظر نقصهای از این جنس و مواردی که ذیل این عنوان می گنجد، بعید می دانم رهبری این کتاب را زمانی حتی به اطرافیان خود پیشنهاد بدهند)، بخشهایی نیز جا دارد به خاطر تحریف تاریخ از نو پرداخته و نوشته شود. فراموش نکنیم در داستان نویسی بر اساس تاریخ، تخیل و تصور و ترسیم تا آنجا مجاز است که به تحریف تاریخ نینجامد و اصطلاحاً اجتهاد مقابل نص رخ ندهد. در پایان همت و توان نویسنده را قدر می نهم و خدا قوت عرض می کنم. حقیقتاً برای نخستین کار رمانی تا این حد حجیم و جذاب را ارائه کردن بی تردید کار ساده ای نیست. امیدوارم با مطالعات بیشتر و همکاری و همنشینی نویسنده با اهل تاریخ شاهد آثاری فاخرتر و ارزشمندتر از وی باشیم. ان شاءاللّه
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.