یادداشت‌های بی زار (32)

بی زار

بی زار

36 دقیقه پیش

        اصلا کاری به شهید ندارم ، قلم خوبی نداشت .
و با اکراه تا نصف کتاب اومدم !
جذابیت کتاب زیر صفر بود .
من فقط صرف اینکه شهید رو بشناسیم میخواستم بخونم
اما خب کششی و علاقه ای درونم ایجاد نشد که بخوام حداقل تا نصف بیشتر رو بخونم.
خلاصه با دید یه کتاب جذاب ِ شهدایی بهش نگاه نکنید .
از زندگی نامه های تو گوگل هم کسل کننده تره!
(مثلا کتاب یادت باشد،ابراهیم ساره،تنها گریه کن و...
کتاب تراز شهدایی هستن . 
نیتم مقایسه نبود اما خواننده ناخودآگاه مقایسه می‌کنه
و خب حتی نسبت به خود کتاب هم ضعیف نوشته شده بود .)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

بی زار

بی زار

5 روز پیش

        آدم رمان خارجی خونی نیستم ولی این معرکه بود🫠✨
-
کتاب کشمکش درونی خیر و شر یک انسان رو به تصویر می‌کشه.
دکتر  جکیل بخش بزرگی از زندگی‌اش رو در تلاش برای سرکوب کردن شیطان درونش می‌گذرونه...
تا اینکه توی این مبارزه شکست میخوره و توی آزمایشگاه خونه اش یه معجونی درست می‌کنه که بتونه شخصیت های اون رو جدا بکنه.
آقای هاید بخش منفی و شرور دکتر جکیل هست که بعد از مدتی کنترل اون از دست دکتر خارج میشه و باعث وقوع یه فاجعه میشه ...!
-
میدونم خوب معرفی نکردم اما بهتون قول میدم بخونید ضرر نکردید!😁✨
نکته های عمیقی داشت :)
بهشون توجه کنید.
اصلا هم نخواهید کتاب رو زود تموم کنید
تا  صفحه۸۲ مثل یوزپلنگ‌ایرانی پیش برید بقیه شو آروم آروم بخونید ، تا به قول استادمون [مفهوم] تو مغرتون خیس بخوره !:)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

بی زار

بی زار

1404/2/16

        اولش که اسم کتاب رو دیدم گفتم وا ! 
باغ طوطی دیگه چه مدلشه؟:///
اصلا یکی از دلایلی که کتاب برام جالب بود اسمش بود.
شاید باورتون نشه ولی الان که میبینم باغ طوطی برام خیلی معنی قشنگی گرفته(((:
منظور از باغ همون چهارسال حکومت امام علی'ع
هست و طوطی جناب میثم !(:
باغ طوطی یعنی زمان حیات و زندگانی طوطی ،
یعنی وقتی که طوطی سرحال و شادابه..
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

بی زار

بی زار

1404/2/12

        تقریبا ۱۱،۱۲ سالم بود که این کتاب رو خوندم.
اون موقع چیز زیادی نفهمیدم اما دو خط از کتاب
زندگی منو عوض کرد!
هنوز هم که هنوزه برکت عمل کردن به اون دو خط رو تو زندگیم میبینم(: 🪴
-
حقیقتا دقیق یادم نیست ولی مضمون متن این بود که :
یه روز حضرت ام البنبن میرن پیش امام علی .
میگن آقا من نمیتونم با مردم درست برخورد کنم و...
امام علی بهشون میگه :
هروقت رابطه خودت رو با خدا درست کردی
خدا هم رابطه تو با مردم رو درست می‌کنه :))))))
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0