یادداشت‌های کتاب فروشیِ هاگزمید؛ (28)

          به جای کتاب مشعلی در برابر شب،من بودم که تموم شدم.
از اون دسته کتاب ها که بعدش فقط میتونی بشینی و به دیوار زل بزنی
مطالعه کتاب یکم زیادی زمان برد،اما همین وابستگی خیلی زیادی نسبت بهش برام بوجود اوردد
چی بگم؟جز اینکه یه شاهکاره و برام خیلی عجیبه که چراا،چراا هیچکس راجب این کتاب صحبت نمیکنه؟!
و خود کتاب؛
اول بگم که خشونت کتاب خیلی زیاده و مثل خیلی فانتزی ها شاد و فضای روشنی نداره،روایت درده،روایت غمه و روایت رشده
و همین باعث شده منتقد زیادی داشته باشه.
پلات توئیست داستان واقعاا قوی بود و هیچ جوره فکرشو هم نمی کردم 
 سیر داستانی؟عالی و کامل بود
احساسات شخصیت ها قابل لمس بودن،همشون کاملا واقعی بودن و شخصیت پردازی کارکتر های فرعی هم به نسبت خوب بود
و از بین تموم شخصیت ها قلب من متعلق به هلین عزیزمه.
شکسته اما قدرتمند با سرنوشتی تلخ.
وفاداریش نسبت به امپراتوریش خیلی برام آشناعه،وفاداری نسبت به وطن،به خونه.
قابل لمس ترین و واقعی ترین بود برای من
لایا یکم اذیتم می کرد و الایس،شاید بهتر بود رشد بیشتری ازش می‌دیدیم اما همچنان دوست داشتنی بود.
بخونیدش،بخونیدش و بخونیدش

        

26