بریدههای کتاب زهرا زهرا 1403/10/14 مهاجر سرزمین آفتاب؛ خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران مسعود امیرخانی 4.5 143 صفحۀ 52 آن روز، آن روز فراموش نشدنی که مسیر زندگیام را تغییر داد؛جوانی قد بلند و سفید پوست، با موهای مجعد، را دیدم که شکل و شمایل ژاپنی نداشت و بیرون کلاس در یک گوشه داشت حرکات عجیب و ناآشنایی انجام میداد دو کف دستش را جلوی صورتش گرفته بود و زیر لب به زبانی که نمیفهمیدم چیزهایی میگفت. گاهی، مثل ما، تا کمر خم میشد گاهی پیشانی روی زمین میگذاشت.اما برخلاف ما، مقابلش کسی نبود.او برای چه کسی و به احترام چه کسی این گونه میایستاد و خم میشد؟! 0 8 زهرا 1403/8/3 به امید دیدار مریم شریف رضویان 3.7 7 صفحۀ 115 گفتگوی دو زن که پشت سراشواق ایستاده بودند، توجه او را جلب کرد:" تعجب میکنم ام ایمن، علی از مال دنیا چیزی نداشت این اثاث را با کدام پول خریده است؟" _سپرش را فروخته است، به رسول خدا گفت که مالی جز شمشیر و سپر و شتری آبکش ندارد، پیامبر به او گفت سپرش را بفروشد و برای خانهاش اثاث زندگی تهیه کند! _اما علی مردی جنگاور است و به سپرش نیاز دارد! صدای ام ایمن لرزید:"من هم به این موضوع خیلی فکر کردم خواهر، جنگجو به سپر نیاز دارد، اما ناگهان فکری از ذهنم گذشت شاید پیامبر خواست به علی قوت قلب بدهد که با وجود فاطمه دیگر به سپر نیاز ندارد!" 0 8 زهرا 1403/7/22 سایه شوم مهناز رئوفی 4.2 7 صفحۀ 116 به این فکر کردم که این گلوله قلبی را نشانه میرود و مغزی را متلاشی میکند تشکیلاتی که پرویز به آن وابسته است قلب خاکی و جسم فانیه انسانها را نشانه میرود و تشکیلاتی که من به آن وابسته بودم روح و روان جان و فکر و ایمانشان را سرنوشت من و پرویز چقدر به هم شبیه بود 0 8 زهرا 1403/7/18 اعترافات غلامان: داستان دوران ولایتعهدی امام رضا (ع) حمیدرضا شاه آبادی 4.2 28 صفحۀ 77 علی بن موسی با قد بلند و شانههای پهن و ستبرش هیبت کوهی را یافته بود. پیراهن سفید سادهای به تن داشت. دستار نخی سفیدی به سر بسته بود که یک سر آن روی سینه و سر دیگرش را روی شانه انداخته بود موهای سیاه و بلندش از دو سو روی شانه ریخته بود چشمانش میدرخشید لبهای باریکش با لبخندی از هم گشوده شده بود لبههای شلوار سفیدش را بالا زده بود و ساقهای باریکش به یک جفت صندل چوبی ختم میشد. 0 5 زهرا 1403/5/22 بادام وون پیونگ سون 3.9 243 صفحۀ 8 مردم نمیتونند چیزی که با بقیه فرق داره رو تحمل کنند (: 0 7 زهرا 1403/3/28 ملکه بامیان معصومه حلیمی 3.6 5 صفحۀ 214 یک لحظه به این فکر کردم که خورشید چقدر مهربان است. او بدون هیچ چشم داشتی نورش را نثار تک تک موجودات میکند و برایش خوب و بد ، زشت و زیبا ، کوچک و بزرگ هیچ فرقی نمیکند. توی دلم گفتم امام که از خورشید خیلی مهربانتر است؛ پس حتماً آبرویم را میخرد و دست رد به سینهام نمیزند. 0 1 زهرا 1403/3/11 عارف 12 ساله: مادرانه های نوجوان شهید رضا پناهی سیدحسین موسوی 4.4 18 صفحۀ 38 حالت خاصی داشت.گفت:من عاشقم.میدونستم منظورش چیست اما خودم را بیاطلاع نشان دادم با خنده گفتم عاشقی؟عاشق هر دختری باشی من دوست دارم در سن ۱۲ سالگی دامادی تو رو ببینم گفت مادر همه چیز رو به شوخی میگیری؟شما میدانی من عاشق چه کسانی هستم؟عاشق خدا ائمه و امام زمانم(عج).. 0 6 زهرا 1403/3/2 سلام بر ابراهیم جلد 2 جمعی از نویسندگان 4.6 21 صفحۀ 130 ابراهیم میگفت:"میدونی الله اکبر یعنی چی؟! یعنی خدا از هرچه که در ذهن داری بزرگتر است خدا از هرچه که بخواهی فکر کنی با عظمتتر است یعنی هیچکس مثل او نمیتواند من و شما را کمک کند.الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست ما کی هستیم اوست که در سخت ترین شرایط مارا کمک میکند." 0 1 زهرا 1403/2/31 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.7 242 صفحۀ 64 آقای مرعشی نجفی گفت:بابا جان امید داشته باش.برو مشهد. امامرضا کسی رو دست خالی برنمیگردونن. 0 1 زهرا 1403/2/26 انسان و سرنوشت مرتضی مطهری 4.4 11 صفحۀ 93 امام صادق (ع) فرمود:کسانی که به واسطه گناهان میمیرند از کسانی که به واسطه سرآمد عمر میمیرند بیشتر است و عدد کسانی که به سبب نیکوکاری زندگی دراز میکنند از کسانی که با عمر اصلی خود زندگی میکنند افزونتر است. مقصود این حدیث این است که گناهان اجل را تغییر میدهد و احسانها و نیکوکاریها عمر را زیاد میکنند. 0 2
بریدههای کتاب زهرا زهرا 1403/10/14 مهاجر سرزمین آفتاب؛ خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران مسعود امیرخانی 4.5 143 صفحۀ 52 آن روز، آن روز فراموش نشدنی که مسیر زندگیام را تغییر داد؛جوانی قد بلند و سفید پوست، با موهای مجعد، را دیدم که شکل و شمایل ژاپنی نداشت و بیرون کلاس در یک گوشه داشت حرکات عجیب و ناآشنایی انجام میداد دو کف دستش را جلوی صورتش گرفته بود و زیر لب به زبانی که نمیفهمیدم چیزهایی میگفت. گاهی، مثل ما، تا کمر خم میشد گاهی پیشانی روی زمین میگذاشت.اما برخلاف ما، مقابلش کسی نبود.او برای چه کسی و به احترام چه کسی این گونه میایستاد و خم میشد؟! 0 8 زهرا 1403/8/3 به امید دیدار مریم شریف رضویان 3.7 7 صفحۀ 115 گفتگوی دو زن که پشت سراشواق ایستاده بودند، توجه او را جلب کرد:" تعجب میکنم ام ایمن، علی از مال دنیا چیزی نداشت این اثاث را با کدام پول خریده است؟" _سپرش را فروخته است، به رسول خدا گفت که مالی جز شمشیر و سپر و شتری آبکش ندارد، پیامبر به او گفت سپرش را بفروشد و برای خانهاش اثاث زندگی تهیه کند! _اما علی مردی جنگاور است و به سپرش نیاز دارد! صدای ام ایمن لرزید:"من هم به این موضوع خیلی فکر کردم خواهر، جنگجو به سپر نیاز دارد، اما ناگهان فکری از ذهنم گذشت شاید پیامبر خواست به علی قوت قلب بدهد که با وجود فاطمه دیگر به سپر نیاز ندارد!" 0 8 زهرا 1403/7/22 سایه شوم مهناز رئوفی 4.2 7 صفحۀ 116 به این فکر کردم که این گلوله قلبی را نشانه میرود و مغزی را متلاشی میکند تشکیلاتی که پرویز به آن وابسته است قلب خاکی و جسم فانیه انسانها را نشانه میرود و تشکیلاتی که من به آن وابسته بودم روح و روان جان و فکر و ایمانشان را سرنوشت من و پرویز چقدر به هم شبیه بود 0 8 زهرا 1403/7/18 اعترافات غلامان: داستان دوران ولایتعهدی امام رضا (ع) حمیدرضا شاه آبادی 4.2 28 صفحۀ 77 علی بن موسی با قد بلند و شانههای پهن و ستبرش هیبت کوهی را یافته بود. پیراهن سفید سادهای به تن داشت. دستار نخی سفیدی به سر بسته بود که یک سر آن روی سینه و سر دیگرش را روی شانه انداخته بود موهای سیاه و بلندش از دو سو روی شانه ریخته بود چشمانش میدرخشید لبهای باریکش با لبخندی از هم گشوده شده بود لبههای شلوار سفیدش را بالا زده بود و ساقهای باریکش به یک جفت صندل چوبی ختم میشد. 0 5 زهرا 1403/5/22 بادام وون پیونگ سون 3.9 243 صفحۀ 8 مردم نمیتونند چیزی که با بقیه فرق داره رو تحمل کنند (: 0 7 زهرا 1403/3/28 ملکه بامیان معصومه حلیمی 3.6 5 صفحۀ 214 یک لحظه به این فکر کردم که خورشید چقدر مهربان است. او بدون هیچ چشم داشتی نورش را نثار تک تک موجودات میکند و برایش خوب و بد ، زشت و زیبا ، کوچک و بزرگ هیچ فرقی نمیکند. توی دلم گفتم امام که از خورشید خیلی مهربانتر است؛ پس حتماً آبرویم را میخرد و دست رد به سینهام نمیزند. 0 1 زهرا 1403/3/11 عارف 12 ساله: مادرانه های نوجوان شهید رضا پناهی سیدحسین موسوی 4.4 18 صفحۀ 38 حالت خاصی داشت.گفت:من عاشقم.میدونستم منظورش چیست اما خودم را بیاطلاع نشان دادم با خنده گفتم عاشقی؟عاشق هر دختری باشی من دوست دارم در سن ۱۲ سالگی دامادی تو رو ببینم گفت مادر همه چیز رو به شوخی میگیری؟شما میدانی من عاشق چه کسانی هستم؟عاشق خدا ائمه و امام زمانم(عج).. 0 6 زهرا 1403/3/2 سلام بر ابراهیم جلد 2 جمعی از نویسندگان 4.6 21 صفحۀ 130 ابراهیم میگفت:"میدونی الله اکبر یعنی چی؟! یعنی خدا از هرچه که در ذهن داری بزرگتر است خدا از هرچه که بخواهی فکر کنی با عظمتتر است یعنی هیچکس مثل او نمیتواند من و شما را کمک کند.الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست ما کی هستیم اوست که در سخت ترین شرایط مارا کمک میکند." 0 1 زهرا 1403/2/31 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.7 242 صفحۀ 64 آقای مرعشی نجفی گفت:بابا جان امید داشته باش.برو مشهد. امامرضا کسی رو دست خالی برنمیگردونن. 0 1 زهرا 1403/2/26 انسان و سرنوشت مرتضی مطهری 4.4 11 صفحۀ 93 امام صادق (ع) فرمود:کسانی که به واسطه گناهان میمیرند از کسانی که به واسطه سرآمد عمر میمیرند بیشتر است و عدد کسانی که به سبب نیکوکاری زندگی دراز میکنند از کسانی که با عمر اصلی خود زندگی میکنند افزونتر است. مقصود این حدیث این است که گناهان اجل را تغییر میدهد و احسانها و نیکوکاریها عمر را زیاد میکنند. 0 2