زندگی دختری که آرزوی ازدواج با جانباز ۷۰ درصد را دارد که به آرزوی خودش میرسه و با آقای سورچی از طریق بنیاد آشنا میشه و ازدواج میکنه خیلی معامله‌ی سختی با خدا کرد زندگی با جانباز سختی های زیادی داره ولی همه رو تحمل کرد بانوی سرسخت که همه چیز رو به جون خرید تا به آرزوی خودش برسه قشنگ بود اسم کتاب واقعا برازنده‌اس باید لیلی باشی که اینجوری مجنون وار دور همسرت بگردی🙂
      

        وقتی که دلتنگ شما بودم این کتاب رو خریدم 
با هر خاطره‌ای که خوندم بغض گلومو می فشرد تازه فهمیدم کی رو از دست دادیم شما خیلی بیشتر از اون چیزی که تو تلویزیون نشون میداد به فکر مردم بودید
خوشحالم که اولین رای رئیس جمهوری که دادم به شما بود کسی که خادم امام مهربونم بود شما به معنی واقعی کلمه خادم مردم بودید هرکاری از دستتون بر اومد برای مردم کردید یکی از دلایلی که به دل مردم نشستید همین بود آقای رئیسی(: درنهایت به چیزی که لیاقتشو داشتید رسیدید شهادت گوارای وجودتون🥲
      

        خیلی زندگی دردناکی داشت دیگه آخرش زدم زیر گریه 
زیر نگاه های غیرطبیعی و حرفای نامربوط دیگران دوام آوردن واقعا سخته
ولی به نظرم اجر زیادی شامل حالشون شد هم خودش با تحمل سختی ها و عمل های پی در پی هم خانمش با پرستاری ازشون
اون لحظه‌ای که رسانه‌ای شد خیلی حس خوبی داشت بعد چندین سال بالاخره تونستن مثل بقیه زندگی کنن و اون لحظه که اون پسر ترک دستمالشو به عنوان تبرک گرفت خیلی خوب بود این یعنی مردم این سرزمین قدر کسی رو که رفت از کشور و ناموسش دفاع کنه تا یه وجب از خاک این کشور دست دشمن نیوفته ، میدونن(: 
      

        کتاب ۲۳ نفر باعث شد این کتاب رو بخونم خیلی قصه‌ی غمگینی داشت پر از ترس و استرس و پر از شکنجه و درد بود بیشتر سال‌های عمرش رو تو زندان های ساواک و زندان بعث عراق گذرونده اما همه‌ی سختی ها رو با یاد خدا تحمل کرد
اینکه از دوست دوران کودکی ضربه خورد باعث شد دستگیر بشه و همچنین توی زندان منافقین باعث اذیت و آزارش شدن قسمت های غم انگیز داستان بود
کمک هایی که به اسرا می‌کرد خیلی قابل توجه بود
داستان اونجا جذاب شد که ۲۳ نفر رفتن دیدنش و همه‌ی اتهام ها ازش پاک شد
      

        با خوندنش مزه‌ی آبنبات لیمویی رو حس میکردم!
ازبس بهم چسبید این کتاب🥰
همه‌ی جلد آبنبات ها شیرین بود باهاشون زندگی کردم خندیدم 
جای بی بی تو این جلد خیلی خالی بود
تصورات محسن عاللللییی بود مخصوصا اونجا که با دریا حرف میزد و واکنش فامیل ها و مخصوصا دایی اکبر رو نوشته بود😂
ته داستان عالی تموم شد ولی کاش ادامه داشت🥲
      

        کتاب خوبی نبود خیلی کلمات قلبمه و سلمبه داشت
معلوم نبود کدوم شخصیت داره داستان رو تعریف میکنه  
داستان سر و ته نداشت 
      

        کتاب بسیار جذابی بود هرچند که خیلی حرص در بیار بود واقعا مغزم سوت می‌کشید با خوندنش
داستان ادامه‌ی حیفا بود درباره‌ی ۴ تا خواهر که به وجود اومدنشون تا اینکه چه ویژگی های رفتاری داشته باشن رو برنامه بوده و برای اسرائیل کار میکردن..
بخش اول داستان درباره‌ی یه آزمایشگاه‌ست که ژن های مردم بیچاره از کل دنیا رو مورد آزمایش قرار میدادن و بخش بعدی داستان درباره‌ی جنایت های میتار بود آخر داستان خیلی خوب تموم شد کتابی بود که ارزش خوندن داشت👌🏻
      

        خیلی کتاب خوبی بود متنش ساده و روان بود دوسش داشتم..انقدر گرم و دلنشین بود که انگار نشستی روبروی خانم کونیکو و داره زندگیشو برات تعریف میکنه با یه فنجان چای داغ که گاه گاهی هم میگه سرد شد ولی انقد داستان جذابه برات که نمیتونی به چیز دیگه‌ای فکر کنی😍
خیلی برام جذاب بود که یه خارجی با دیدن نماز خوندن یه نفر، عاشقش بشه و از مسلمان اسمی تبدیل به مسلمان واقعی بشه..داشتم به این فکر میکردم که خدا اگه بخواد یه آدمو عاقبت بخیر کنه از سرزمین خورشید تابان یعنی ژاپن دستشو میگیره با اون همه سختی میاره ایران و خانم یامامورا میشه تنها مادر شهید ژاپنی!
      

        خیلی دردناکه وقتی بفهمی انگلیسی های نامرد چه بلایی به سر مردم ایران آوردن..گوسفندای مردمو می‌کشتند که مردم از قحطی و گرسنگی بمیرند!
انقد فضا رو خوب توصیف کرده بود که مثل یه فیلم صحنه‌های کتابو میدیدم متن خیلی کشش خوبی داشت.
اسامی افراد خیلی زیاد بود و اینکه توضیح هم نداده بود که چه نسبتی باهم دارن خیلی گیج کننده بود.
      

        قصه‌ی ۲۳ نوجوان اسیر ولی شجاع و با غیرت که هیچ جوره حاضر نشدن از خواسته هاشون کوتاه بیان واقعا کتاب بی نقصی بود داستانش انقد جذاب بود که متوجه گذر زمان نمیشدم فیلم این کتاب هم ساخته شده با اینکه چندین بار فیلمشو دیدم ولی کتابش دلنشین تر بود❤️
      

        باید بگم خیلی زحمت کشیدیم برای حفظ کشورمون تازه این یه قسمتی از جنگ بود واقعا اینو مدیون تلاش ها  و مجاهدت های زنان و مردان باغیرت کشور هستیم.
یادمه استاد غلامی میگفت: 
ما کوچکترا بعضی وقتا باید یجوری رفتار کنیم دل بزرگترا بهمون گرم بشه چقدر با خوندن کتاب دا به این جمله پی بردم..سید زهرا دقیقا پناه خانواده و مخصوصا دا بود مسئولیت پذیری خیلی خوبی داشت حواسش به همه‌ی اعضای خانواده بود.
خیلی از خیره سری شخصیت اصلی داستان حرصم میگرفت
 اونم تو اون شرایطی که داشتن ولی تحسینش میکنم تا آخرین لحظه شهرشو ترک نکرد و شجاعت بی نظیری داشت مخصوصا اون قسمتی که تکاور ها اذیتشون میکردن
کتاب قشنگی بود با اینکه خیلی غمگین بود
      

        خیلی داستان پرفراز و نشیبی داشت اینکه داستان واقعی بود یکم غمگین بود اولین چیزی که با خوندنش اومد تو ذهنم این کلمه بود شست و شوی مغزی..
و تا کجا آدم میتونه پیش بره که یه آدمو از دین خودش برگردونه
بهاییت نه تنها وضع آدما رو بهتر نمیکنه بلکه فقط مردمو بدبخت تر میکنه هرچی هم که دارن باید در این راه فدا کنن این فرقه به فکر منافع خودشه و ذره‌ای براش اهمیتی نداره که چی به سر مردم بیچاره میاد!
برای بار هزارم خدا رو شکر کردم که مسلمونم🥲
      

        یه جاهایی از کتاب خیلی دردناک بود ولی جاهایی که باهاش خندیدم هم کم نبود توی این کتاب از شجاعت و دلیری مردانی گفته بود که باعث افتخار بوده و هستند با خوندن این کتاب متوجه شدم امنیتی که داریم مدیون زحمات و سختی های مردان باغیرت کشورم هستیم🌹
      

        ۸۰ صفحه‌ی اول اصلا برام جذاب نبود
 درباره‌ی چیزایی گفته بود که هیچ اطلاعی راجع بهش
 نداشتم کتاب قشنگی بود می ارزید که وقت بذارم👌🏻
خیلی سخته که تو کشور دشمن ۱۷ ماه زندانی باشی
با خوندنش همش این شعر می اومد تو ذهنم که میگه:
مدعی خواست که از بیخ کند ریشه‌ی ما 
غافل از اینکه خدا هست در اندیشه‌ی ما🌱
      

        خیلی کتاب خوبی بود انگار داشتم کنار خانواده‌ی امام باقر زندگی میکردم..با خوندنش کلی چیزای جدید یاد گرفتم که برام تازگی داشت..
البته چند تا نکته رو باید بگم یکی اینکه کلماتی بکار رفته بود که معنیشونو نمیدونستم بهتر بود از پاورقی استفاده کنه و دیگه اسامی اشخاص و قبیله ها خیلی زیاد بود همین یکم سختش میکرد..اولش خیلی کند پیش رفت ولی از یه جایی به بعد افتاد تو سرازیری..درکل کتاب خوبی بود پر از نکات آموزنده👌🏻