بریدههای کتاب راضیه یزدانی راضیه یزدانی 1403/8/21 بی زمستان: سفرنامه و عکس های تاجیکستان، آذربایجان و گرجستان منصور ضابطیان 3.6 38 صفحۀ 112 تصور نمیکنم هیچ آزمایشگاهی به اندازه ی اتوبوس شهری بتواند، دغدغه ها، عادت ها، رفتارهای متقابل و توسعه یافتگی مردم یک شهر را بررسی کند. 0 2 راضیه یزدانی 1403/8/21 بی زمستان: سفرنامه و عکس های تاجیکستان، آذربایجان و گرجستان منصور ضابطیان 3.6 38 صفحۀ 43 امان از این تاریخ که هر که از راه میرسد بلایی سر آن می آورد و حاصلش را تحویل نسلی می دهد که نه در شکل گیری آن نقش داشته، نه اعتقادی به آن دارد و نه علاقه مند به ادامه ی آن است. 1 25 راضیه یزدانی 1403/5/8 حرمسرای قذافی آنیک کوژان 3.2 52 صفحۀ 172 برادرانم با بریدن گلویم میتوانند به مردانی محترم و باشرف تبدیل شوند. جنایت، زایل کننده ننگ و پاک کننده شرم است. 0 0 راضیه یزدانی 1403/5/8 حرمسرای قذافی آنیک کوژان 3.2 52 صفحۀ 164 اما من کسی بودم که همه حقوق قانونی اش به بی رحمانه ترین شکل ممکن توسط کسی نقض شده بود که خودش نماد و تجسم قانون در لیبی بود: معمر قذافی. 0 1 راضیه یزدانی 1403/4/18 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 174 صفحۀ 163 ولی لازم نیست حتما آدم بدی باشی تا کسی رو ناراحت کنی. گاهی می تونی آدم خوبی باشی و دیگرونو ناراحت کنی. 1 24 راضیه یزدانی 1403/4/18 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 174 صفحۀ 12 مهم این بود که وقتی دارم از جایی می روم، مطمئن باشم که جدی جدی دارم می روم. چون اگر حس اش نکنی، حتی از خداحافظی هم دردناک تر است. 0 0 راضیه یزدانی 1403/1/18 تنگسیر صادق چوبک 4.1 43 صفحۀ 82 " نه اوسا اشتباه میکنی. اینا راه و چاه دنیا را اگه بلد بودن راه دُرُس میرفتن. این راهش نیس که شیخ ابوتراب برازجونی با یه من ریش و پشم جای پیغمبر بنشینه و مردم را لُخت کنه. پیغمبر چرا بایس یه همچو جانشینانی برای خودش بگذاره. من گول ریش و عمامه اش را خوردم. گولِ تسبیح و قرآنش را خوردم." 0 0 راضیه یزدانی 1403/1/18 تنگسیر صادق چوبک 4.1 43 صفحۀ 62 " به درک، تو زندگی هیچ چیز نیس که به قد شرف و حیثیت آدم برابر باشه؛ حتی جون آدم. حتی زن و بچه آدم " 0 0 راضیه یزدانی 1403/1/14 نوشابه زرد منصور ضابطیان 3.9 39 صفحۀ 82 بازی سیاستمداران، هر جای جهان و در هر لباس و با هر ایدئولوژی که باشد، حال آدم را بهم میزند.بازی ای که در آن مردم و جامعه احمق پنداشته میشوند و وقتی نگاه میکنی میبینی این وسط نه قدرت، نه فرهنگ، نه اعتقادات و نه جامعه هیچ کدام مهم نیستند. آنچه حرف اول و آخر را میزند «پول» است. 0 0 راضیه یزدانی 1403/1/14 نوشابه زرد منصور ضابطیان 3.9 39 صفحۀ 150 کتابخانه ها همیشه برایم جالب بوده اند. انگار یک خانه ی امن هستند که هرچه شلوغ تر باشند، آدم احساس امنیت بیشتری در آنجا میکند و هرچه قدیمی تر باشند، نشانه ی اهمیت بیشتر دانش در آن شهر است. 0 0 راضیه یزدانی 1403/1/14 نوشابه زرد منصور ضابطیان 3.9 39 صفحۀ 189 کانادایی ها آدم های «نایسی» هستند؛ به تو لبخند میزنند، احترام میگذارند، ولی اهل سرویس دادن نیستند. درست برخلاف ما ایرانی ها. ما «کایند» هستیم. ممکن است به هم لبخند نزنیم.حتی ممکن است لبخند یک غریبه را با یک نگاه آزاردهنده جواب بدهیم، اما سر موقع از خیلی چیزها کوتاه میآییم. غیرممکن است که در ایران کسی محاسبهی این رقم های اندک را در حساب ها بکند و تازه اگر ببیند نیاز داری، شاید بیشتر هم کوتاه بیاید. اینکه کدامش بهتر است، پرسشی ست که مدام به آن فکر میکنم. 1 39 راضیه یزدانی 1402/7/23 موآ = Mua: سفرنامه و عکس های ویتنام منصور ضابطیان 3.9 31 صفحۀ 73 قطارها شبیه حکومت ها هستند. می آیند و از وسط زندگی مردمان عبور می کنند. مردم برای عبورشان جا خالی می دهند. در نهایت آنها می روند و این مردمند که می مانند. زندگی می کنند تا قطار بعدی از راه برسد. 0 0 راضیه یزدانی 1402/7/9 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 453 صفحۀ 349 دوگانگی وجودی آتشفشان ها این است که هم نماد نابودی و هم نماد زندگی اند. وقتی مواد مذابشان آرام بگیرد و سرد شود، به شکل سنگ در میآید و در گذر زمان خُرد و به خاکی غنی و حاصل خیز تبدیل میشود. 0 5 راضیه یزدانی 1402/7/9 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 453 صفحۀ 227 اما هیچ زندگی ای وجود نداره که توش بتونیم تا ابد غرق شادی محض باشیم. تصور اینکه چنین زندگی ای وجود داره، فقط باعث میشه توی زندگی فعلی مون بیشتر احساس غم کنیم. 0 8 راضیه یزدانی 1402/5/14 من و خدا محمد داستانپور 4.3 0 صفحۀ 64 ای انسان، مرا خواندی، اجابتت کردم، از من خواستی، عطایت کردم، با من به جنگ و مخالفت برخاستی، مهلتت دادم، مرا واگذاشتی، رعایتت کردم، مرا معصیت کردی، عفوت کردم. اگر به من بازگردی، میپذیرمت و اگر از من روی گردانی، به انتظارت خواهم نشست. 0 2 راضیه یزدانی 1402/5/14 من و خدا محمد داستانپور 4.3 0 صفحۀ 52 نماز را به طمع بهشت و از ترس جهنم نخوانیم بلکه برای این بخوانیم که خدا دوست دارد. 0 1 راضیه یزدانی 1402/5/14 نامیرا صادق کرمیار 4.4 189 صفحۀ 211 من... حسین را برای دنیای خویش نمیخواهم، که دنیای خود را برای حسین میخواهم. آیا بعد از حسین کسی را میشناسی که من جانم را فدایش کنم؟ 0 11 راضیه یزدانی 1402/5/14 رویای نیمه شب مظفر سالاری 4.1 248 صفحۀ 1 با لبخند گفتم:" یا همه میمیریم یا همه نجات پیدا میکنیم. گاهی فرار یا سکوت، دست کمی از خیانت یا جنایت ندارد." 0 10 راضیه یزدانی 1402/5/13 مغازه خودکشی ژان تولی 3.3 450 صفحۀ 107 دوباره صدایش را بالا برد و رو به زنش داد کشید:" برای دولته، ظاهرا به بی کفایتی خودش پی برده. امشب میخوان دسته جمعی خودکشی کنند. توی تلویزیون زنده پخش میشه! اون سم ها رو میتونی آماده کنی یا نه؟" 0 2
بریدههای کتاب راضیه یزدانی راضیه یزدانی 1403/8/21 بی زمستان: سفرنامه و عکس های تاجیکستان، آذربایجان و گرجستان منصور ضابطیان 3.6 38 صفحۀ 112 تصور نمیکنم هیچ آزمایشگاهی به اندازه ی اتوبوس شهری بتواند، دغدغه ها، عادت ها، رفتارهای متقابل و توسعه یافتگی مردم یک شهر را بررسی کند. 0 2 راضیه یزدانی 1403/8/21 بی زمستان: سفرنامه و عکس های تاجیکستان، آذربایجان و گرجستان منصور ضابطیان 3.6 38 صفحۀ 43 امان از این تاریخ که هر که از راه میرسد بلایی سر آن می آورد و حاصلش را تحویل نسلی می دهد که نه در شکل گیری آن نقش داشته، نه اعتقادی به آن دارد و نه علاقه مند به ادامه ی آن است. 1 25 راضیه یزدانی 1403/5/8 حرمسرای قذافی آنیک کوژان 3.2 52 صفحۀ 172 برادرانم با بریدن گلویم میتوانند به مردانی محترم و باشرف تبدیل شوند. جنایت، زایل کننده ننگ و پاک کننده شرم است. 0 0 راضیه یزدانی 1403/5/8 حرمسرای قذافی آنیک کوژان 3.2 52 صفحۀ 164 اما من کسی بودم که همه حقوق قانونی اش به بی رحمانه ترین شکل ممکن توسط کسی نقض شده بود که خودش نماد و تجسم قانون در لیبی بود: معمر قذافی. 0 1 راضیه یزدانی 1403/4/18 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 174 صفحۀ 163 ولی لازم نیست حتما آدم بدی باشی تا کسی رو ناراحت کنی. گاهی می تونی آدم خوبی باشی و دیگرونو ناراحت کنی. 1 24 راضیه یزدانی 1403/4/18 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 174 صفحۀ 12 مهم این بود که وقتی دارم از جایی می روم، مطمئن باشم که جدی جدی دارم می روم. چون اگر حس اش نکنی، حتی از خداحافظی هم دردناک تر است. 0 0 راضیه یزدانی 1403/1/18 تنگسیر صادق چوبک 4.1 43 صفحۀ 82 " نه اوسا اشتباه میکنی. اینا راه و چاه دنیا را اگه بلد بودن راه دُرُس میرفتن. این راهش نیس که شیخ ابوتراب برازجونی با یه من ریش و پشم جای پیغمبر بنشینه و مردم را لُخت کنه. پیغمبر چرا بایس یه همچو جانشینانی برای خودش بگذاره. من گول ریش و عمامه اش را خوردم. گولِ تسبیح و قرآنش را خوردم." 0 0 راضیه یزدانی 1403/1/18 تنگسیر صادق چوبک 4.1 43 صفحۀ 62 " به درک، تو زندگی هیچ چیز نیس که به قد شرف و حیثیت آدم برابر باشه؛ حتی جون آدم. حتی زن و بچه آدم " 0 0 راضیه یزدانی 1403/1/14 نوشابه زرد منصور ضابطیان 3.9 39 صفحۀ 82 بازی سیاستمداران، هر جای جهان و در هر لباس و با هر ایدئولوژی که باشد، حال آدم را بهم میزند.بازی ای که در آن مردم و جامعه احمق پنداشته میشوند و وقتی نگاه میکنی میبینی این وسط نه قدرت، نه فرهنگ، نه اعتقادات و نه جامعه هیچ کدام مهم نیستند. آنچه حرف اول و آخر را میزند «پول» است. 0 0 راضیه یزدانی 1403/1/14 نوشابه زرد منصور ضابطیان 3.9 39 صفحۀ 150 کتابخانه ها همیشه برایم جالب بوده اند. انگار یک خانه ی امن هستند که هرچه شلوغ تر باشند، آدم احساس امنیت بیشتری در آنجا میکند و هرچه قدیمی تر باشند، نشانه ی اهمیت بیشتر دانش در آن شهر است. 0 0 راضیه یزدانی 1403/1/14 نوشابه زرد منصور ضابطیان 3.9 39 صفحۀ 189 کانادایی ها آدم های «نایسی» هستند؛ به تو لبخند میزنند، احترام میگذارند، ولی اهل سرویس دادن نیستند. درست برخلاف ما ایرانی ها. ما «کایند» هستیم. ممکن است به هم لبخند نزنیم.حتی ممکن است لبخند یک غریبه را با یک نگاه آزاردهنده جواب بدهیم، اما سر موقع از خیلی چیزها کوتاه میآییم. غیرممکن است که در ایران کسی محاسبهی این رقم های اندک را در حساب ها بکند و تازه اگر ببیند نیاز داری، شاید بیشتر هم کوتاه بیاید. اینکه کدامش بهتر است، پرسشی ست که مدام به آن فکر میکنم. 1 39 راضیه یزدانی 1402/7/23 موآ = Mua: سفرنامه و عکس های ویتنام منصور ضابطیان 3.9 31 صفحۀ 73 قطارها شبیه حکومت ها هستند. می آیند و از وسط زندگی مردمان عبور می کنند. مردم برای عبورشان جا خالی می دهند. در نهایت آنها می روند و این مردمند که می مانند. زندگی می کنند تا قطار بعدی از راه برسد. 0 0 راضیه یزدانی 1402/7/9 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 453 صفحۀ 349 دوگانگی وجودی آتشفشان ها این است که هم نماد نابودی و هم نماد زندگی اند. وقتی مواد مذابشان آرام بگیرد و سرد شود، به شکل سنگ در میآید و در گذر زمان خُرد و به خاکی غنی و حاصل خیز تبدیل میشود. 0 5 راضیه یزدانی 1402/7/9 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 453 صفحۀ 227 اما هیچ زندگی ای وجود نداره که توش بتونیم تا ابد غرق شادی محض باشیم. تصور اینکه چنین زندگی ای وجود داره، فقط باعث میشه توی زندگی فعلی مون بیشتر احساس غم کنیم. 0 8 راضیه یزدانی 1402/5/14 من و خدا محمد داستانپور 4.3 0 صفحۀ 64 ای انسان، مرا خواندی، اجابتت کردم، از من خواستی، عطایت کردم، با من به جنگ و مخالفت برخاستی، مهلتت دادم، مرا واگذاشتی، رعایتت کردم، مرا معصیت کردی، عفوت کردم. اگر به من بازگردی، میپذیرمت و اگر از من روی گردانی، به انتظارت خواهم نشست. 0 2 راضیه یزدانی 1402/5/14 من و خدا محمد داستانپور 4.3 0 صفحۀ 52 نماز را به طمع بهشت و از ترس جهنم نخوانیم بلکه برای این بخوانیم که خدا دوست دارد. 0 1 راضیه یزدانی 1402/5/14 نامیرا صادق کرمیار 4.4 189 صفحۀ 211 من... حسین را برای دنیای خویش نمیخواهم، که دنیای خود را برای حسین میخواهم. آیا بعد از حسین کسی را میشناسی که من جانم را فدایش کنم؟ 0 11 راضیه یزدانی 1402/5/14 رویای نیمه شب مظفر سالاری 4.1 248 صفحۀ 1 با لبخند گفتم:" یا همه میمیریم یا همه نجات پیدا میکنیم. گاهی فرار یا سکوت، دست کمی از خیانت یا جنایت ندارد." 0 10 راضیه یزدانی 1402/5/13 مغازه خودکشی ژان تولی 3.3 450 صفحۀ 107 دوباره صدایش را بالا برد و رو به زنش داد کشید:" برای دولته، ظاهرا به بی کفایتی خودش پی برده. امشب میخوان دسته جمعی خودکشی کنند. توی تلویزیون زنده پخش میشه! اون سم ها رو میتونی آماده کنی یا نه؟" 0 2