بریدههای کتاب نادر آبیار نادر آبیار 1404/6/4 حماسه حسینی جلد 1 مرتضی مطهری 4.7 27 صفحۀ 329 ولی وقتی یک کتاب را تمام میکند های دیگری را که متناسب با همین موضوع کتاب اول هستند را مطالعه میکند بعد از مدتی از مطالعه کردن این گونه کتابها بینیاز میشود بعد میرود سراغ یک سلسله کتابهای دیگر اما آدمی که امروز این کتاب بعد آن کتاب و پس فردا کتاب دیگری را مطالعه میکند مثل کسی است که از هر غذایی چند لقمهای میخورد و در آخر معده خودش را فاسد میکند و کاری هم انجام نداده است اینها مربوط است به سبک و روش و اسلوب 0 1 نادر آبیار 1404/5/23 حماسه حسینی جلد 1 مرتضی مطهری 4.7 27 صفحۀ 200 اساساً روح که بزرگ شد تن به زحمت میافتد و وقتی روح کوچک بود تن آسایش پیدا میکند. 0 2 نادر آبیار 1404/5/21 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 210 مرگ همینطور است. خانه اش پشت پلکهای ماست. 0 1 نادر آبیار 1404/5/13 رهیده: هجده روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم جواد رسولی 3.9 29 صفحۀ 60 راستی اقا دیوانه شما دنیا را میخواهد چکار. دیوانه شما به اشکی وضو میگیرد که نماز بخواند. دیوانه شما به بیست کیلومتری کربلا میرسد پرواز میکند. 0 1 نادر آبیار 1404/5/13 رهیده: هجده روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم جواد رسولی 3.9 29 صفحۀ 58 چند دقیقهای به اذان مغرب مانده بود هوا بنفشِ روشن بود . مسجد غدیر تنهاتر از همیشه بود هر قدر هم به دیوار تکیه میدادی انگار تکیهات را قبول نمیکرد. 0 1 نادر آبیار 1404/5/12 راه رشد ؛ الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان جلد 2 محمدصادق حائری شیرازی 4.9 8 صفحۀ 70 به اهل عالم بگویید که رهبر ما (حضرت محمد) وقتی خطبه میخواند طفلی بر گردن او سوار بود. 0 1 نادر آبیار 1404/5/12 راه رشد ؛ الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان جلد 2 محمدصادق حائری شیرازی 4.9 8 صفحۀ 76 بچهای را دیدم که با وجود معدل ۱۹ و نیم ملامتش میکردند و میگفتند تو باید نمره ۲۰ بگیری و بچه هم گریه میکرد بچه من معدل ۱۷ گرفت زیرش نوشتم که نیازی نیست تا معدل ۱۷ بیایی انرژی و توان خودت را بگذار برای بعد از فارغ شدن از دانشگاه آن موقع باید کار کنی. 0 1 نادر آبیار 1404/5/9 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 481 صفحۀ 97 اما هوش رباتر از رنجهای جسمانی دردهای روحی او بود چنانکه عذاب اصلیش همین دردهای روحی بود رنج روحی او از این بود که شب پیش که به چهره خواب آلود گراسیم مینگریست ناگهان به این فکر افتاد که حالا اگر زندگی من، زندگی آگاهانه ام همه گمراهی بوده باشد چه؟ 0 1 نادر آبیار 1404/5/9 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 481 صفحۀ 41 ایوان ایلیچ از خواب برمیخاست قهوهاش را مینوشید و روزنامهاش را میخواند بعد اونیفرم قضاوت به تن میکرد و به دادگاه میرفت و آنجا طوق اسب عصاری آماده بود و فورا بر گردنش میافتاد 0 0 نادر آبیار 1404/5/9 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 481 صفحۀ 40 ایوان ایلیچ حقیقت کارش به کسانی میمانست که ثروتمند نیستند و میخواهند از ثروتمندان تقلید کنند و به این سبب نتیجه کارشان نه به ثروتمندان بلکه به یکدیگر شبیه میشود خانه ایوان الیچ به قدری به همه خانههای دیگر شبیه بود که حتی توجهی جلب نمیکرد ولی او خود خانهاش را خواست و یگانه میپنداشت 0 0 نادر آبیار 1404/5/9 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 130 یک بار حاج آخوند گفت شکار آهو و گوزن با گلوله است و شکار دلها با کلمه. چشمان مات و مفتون آقای مدیر فریاد میزد که شکار شده است 0 39 نادر آبیار 1404/5/9 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 115 حاج آخوند گفت بچهها آب هم که میخورید به آب خوب نگاه کنید دو زاغه که میروید خوب توی چشمه نگاه کنید هم آب را ببینید هم عکس خودتان را . به سنگهای کف دوزاغه خوب نگاه کنید ببینید سنگا چه رنگی هستند رنگ گل پیراهن مادرتان چه جوره به آن گلهای ریز و درشت دقت کردید. بچهها این تپه مارون که بالای سر ماست و حالا پوشیده از برف یادتونه پاییز چه رنگی بود بهار چه رنگی داشت؟ 0 0 نادر آبیار 1404/5/5 رهیده: هجده روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم جواد رسولی 3.9 29 صفحۀ 20 داراها هر کاری که میکنند هزار فلسفه دارد و فلسفهاش را توی کتابها مینویسند ندارها اما همه چیزشان به حساب نداری است 0 0 نادر آبیار 1404/5/5 نامیرا صادق کرمیار 4.5 238 صفحۀ 210 خواست برود لختی مکث کرد و دوباره رو به عبدالله برگشت و گفت و اما من هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمیکنم که تکلیف خود را از حسین میپرسم و من حسین را نه فقط برای خلافت که برای هدایت میخواهم . حسین را برای دنیای خویش نمیخواهم که دنیای خود را برای حسین میخواهم آیا بعد از حسین کسی را میشناسی که من جانم را فدایش کنم .قیس صیداوی. 0 0 نادر آبیار 1404/5/2 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 70 ریشه دشمنی انسان ها نادانی است در صورتی که باید دشمن نادانی خویش باشند. 0 0 نادر آبیار 1404/5/1 زنان کوچک لوییزا می الکوت 4.2 143 صفحۀ 350 وقتی که مادرشان از آنها خداحافظی میکرد گفت کارهایتان را طبق معمول انجام بدهید چون کار کردن نعمتی است که باعث تسلی خاطر آدم میشود. 0 3 نادر آبیار 1404/5/1 زنان کوچک لوییزا می الکوت 4.2 143 صفحۀ 346 جو که صدایش گرفته بود گفت اصلاً پشیمان نیستم اگر میشد فردا دوباره موهایم را کوتاه میکردم این گریهها هم فقط مربوط به قسمت خودخواه وجودم است 0 3 نادر آبیار 1404/4/31 زنان کوچک لوییزا می الکوت 4.2 143 صفحۀ 328 این خانواده ساده و صمیمی میتوانستند با هر شادی کوچکی جشن بگیرند و شادی کنند. 0 5 نادر آبیار 1404/4/26 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 105 صفحۀ 184 ابن یقتین پرسید از اماممان چه خبر دعبل گفت این روزها بیشتر از همیشه به یادشان اشک میریزم که در نزدیکی ام در حبس فضل بن ربیع است و من نتوانستم به دیدنشان بروم و یا کاری برایشان انجام دهم 0 0 نادر آبیار 1404/4/26 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 105 صفحۀ 183 ابن یقتین پرسید از اماممان چه خبر دعبل گفت این روزها بیشتر از همیشه به یادشان اشک میریزم که در نزدیکی ام در حبس فضل بن ربیع است و من نتوانستم به دیدنشان بروم و یا کاری برایشان انجام دهم 0 1
بریدههای کتاب نادر آبیار نادر آبیار 1404/6/4 حماسه حسینی جلد 1 مرتضی مطهری 4.7 27 صفحۀ 329 ولی وقتی یک کتاب را تمام میکند های دیگری را که متناسب با همین موضوع کتاب اول هستند را مطالعه میکند بعد از مدتی از مطالعه کردن این گونه کتابها بینیاز میشود بعد میرود سراغ یک سلسله کتابهای دیگر اما آدمی که امروز این کتاب بعد آن کتاب و پس فردا کتاب دیگری را مطالعه میکند مثل کسی است که از هر غذایی چند لقمهای میخورد و در آخر معده خودش را فاسد میکند و کاری هم انجام نداده است اینها مربوط است به سبک و روش و اسلوب 0 1 نادر آبیار 1404/5/23 حماسه حسینی جلد 1 مرتضی مطهری 4.7 27 صفحۀ 200 اساساً روح که بزرگ شد تن به زحمت میافتد و وقتی روح کوچک بود تن آسایش پیدا میکند. 0 2 نادر آبیار 1404/5/21 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 210 مرگ همینطور است. خانه اش پشت پلکهای ماست. 0 1 نادر آبیار 1404/5/13 رهیده: هجده روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم جواد رسولی 3.9 29 صفحۀ 60 راستی اقا دیوانه شما دنیا را میخواهد چکار. دیوانه شما به اشکی وضو میگیرد که نماز بخواند. دیوانه شما به بیست کیلومتری کربلا میرسد پرواز میکند. 0 1 نادر آبیار 1404/5/13 رهیده: هجده روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم جواد رسولی 3.9 29 صفحۀ 58 چند دقیقهای به اذان مغرب مانده بود هوا بنفشِ روشن بود . مسجد غدیر تنهاتر از همیشه بود هر قدر هم به دیوار تکیه میدادی انگار تکیهات را قبول نمیکرد. 0 1 نادر آبیار 1404/5/12 راه رشد ؛ الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان جلد 2 محمدصادق حائری شیرازی 4.9 8 صفحۀ 70 به اهل عالم بگویید که رهبر ما (حضرت محمد) وقتی خطبه میخواند طفلی بر گردن او سوار بود. 0 1 نادر آبیار 1404/5/12 راه رشد ؛ الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان جلد 2 محمدصادق حائری شیرازی 4.9 8 صفحۀ 76 بچهای را دیدم که با وجود معدل ۱۹ و نیم ملامتش میکردند و میگفتند تو باید نمره ۲۰ بگیری و بچه هم گریه میکرد بچه من معدل ۱۷ گرفت زیرش نوشتم که نیازی نیست تا معدل ۱۷ بیایی انرژی و توان خودت را بگذار برای بعد از فارغ شدن از دانشگاه آن موقع باید کار کنی. 0 1 نادر آبیار 1404/5/9 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 481 صفحۀ 97 اما هوش رباتر از رنجهای جسمانی دردهای روحی او بود چنانکه عذاب اصلیش همین دردهای روحی بود رنج روحی او از این بود که شب پیش که به چهره خواب آلود گراسیم مینگریست ناگهان به این فکر افتاد که حالا اگر زندگی من، زندگی آگاهانه ام همه گمراهی بوده باشد چه؟ 0 1 نادر آبیار 1404/5/9 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 481 صفحۀ 41 ایوان ایلیچ از خواب برمیخاست قهوهاش را مینوشید و روزنامهاش را میخواند بعد اونیفرم قضاوت به تن میکرد و به دادگاه میرفت و آنجا طوق اسب عصاری آماده بود و فورا بر گردنش میافتاد 0 0 نادر آبیار 1404/5/9 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 481 صفحۀ 40 ایوان ایلیچ حقیقت کارش به کسانی میمانست که ثروتمند نیستند و میخواهند از ثروتمندان تقلید کنند و به این سبب نتیجه کارشان نه به ثروتمندان بلکه به یکدیگر شبیه میشود خانه ایوان الیچ به قدری به همه خانههای دیگر شبیه بود که حتی توجهی جلب نمیکرد ولی او خود خانهاش را خواست و یگانه میپنداشت 0 0 نادر آبیار 1404/5/9 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 130 یک بار حاج آخوند گفت شکار آهو و گوزن با گلوله است و شکار دلها با کلمه. چشمان مات و مفتون آقای مدیر فریاد میزد که شکار شده است 0 39 نادر آبیار 1404/5/9 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 115 حاج آخوند گفت بچهها آب هم که میخورید به آب خوب نگاه کنید دو زاغه که میروید خوب توی چشمه نگاه کنید هم آب را ببینید هم عکس خودتان را . به سنگهای کف دوزاغه خوب نگاه کنید ببینید سنگا چه رنگی هستند رنگ گل پیراهن مادرتان چه جوره به آن گلهای ریز و درشت دقت کردید. بچهها این تپه مارون که بالای سر ماست و حالا پوشیده از برف یادتونه پاییز چه رنگی بود بهار چه رنگی داشت؟ 0 0 نادر آبیار 1404/5/5 رهیده: هجده روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم جواد رسولی 3.9 29 صفحۀ 20 داراها هر کاری که میکنند هزار فلسفه دارد و فلسفهاش را توی کتابها مینویسند ندارها اما همه چیزشان به حساب نداری است 0 0 نادر آبیار 1404/5/5 نامیرا صادق کرمیار 4.5 238 صفحۀ 210 خواست برود لختی مکث کرد و دوباره رو به عبدالله برگشت و گفت و اما من هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمیکنم که تکلیف خود را از حسین میپرسم و من حسین را نه فقط برای خلافت که برای هدایت میخواهم . حسین را برای دنیای خویش نمیخواهم که دنیای خود را برای حسین میخواهم آیا بعد از حسین کسی را میشناسی که من جانم را فدایش کنم .قیس صیداوی. 0 0 نادر آبیار 1404/5/2 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 70 ریشه دشمنی انسان ها نادانی است در صورتی که باید دشمن نادانی خویش باشند. 0 0 نادر آبیار 1404/5/1 زنان کوچک لوییزا می الکوت 4.2 143 صفحۀ 350 وقتی که مادرشان از آنها خداحافظی میکرد گفت کارهایتان را طبق معمول انجام بدهید چون کار کردن نعمتی است که باعث تسلی خاطر آدم میشود. 0 3 نادر آبیار 1404/5/1 زنان کوچک لوییزا می الکوت 4.2 143 صفحۀ 346 جو که صدایش گرفته بود گفت اصلاً پشیمان نیستم اگر میشد فردا دوباره موهایم را کوتاه میکردم این گریهها هم فقط مربوط به قسمت خودخواه وجودم است 0 3 نادر آبیار 1404/4/31 زنان کوچک لوییزا می الکوت 4.2 143 صفحۀ 328 این خانواده ساده و صمیمی میتوانستند با هر شادی کوچکی جشن بگیرند و شادی کنند. 0 5 نادر آبیار 1404/4/26 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 105 صفحۀ 184 ابن یقتین پرسید از اماممان چه خبر دعبل گفت این روزها بیشتر از همیشه به یادشان اشک میریزم که در نزدیکی ام در حبس فضل بن ربیع است و من نتوانستم به دیدنشان بروم و یا کاری برایشان انجام دهم 0 0 نادر آبیار 1404/4/26 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 105 صفحۀ 183 ابن یقتین پرسید از اماممان چه خبر دعبل گفت این روزها بیشتر از همیشه به یادشان اشک میریزم که در نزدیکی ام در حبس فضل بن ربیع است و من نتوانستم به دیدنشان بروم و یا کاری برایشان انجام دهم 0 1