بریدههای کتاب Motahare Motahare 1403/7/21 کمبوجیه و من؛ پادشاهی مهر و کین ز.آروشا دهقان 4.0 11 صفحۀ 137 با تعجب بهم خیره میشه و میپرسه:"این خشم افسار گسیخته برای چیست؟" _من افسار گسیختهام؟! _تو مگر اسبی؟خشمت را میگویم. 1 13 Motahare 1403/7/4 در کتابخانه پیدایش می کنی میچیکو آئویاما 3.8 22 صفحۀ 247 تک تک روزهای زندگی ارزش یکسانی دارند و هیچ کدام اهمیت بیشتری نسبت به دیگری ندارد.روزی که من به دنیا آمدم،امروز که اینجا ایستادهام، و فردا که در راه است،هر سه به یک اندازه برایم ارزشمند هستند. 0 4 Motahare 1403/6/29 در کتابخانه پیدایش می کنی میچیکو آئویاما 3.8 22 صفحۀ 178 "به نظر من برای هرکسی یه زمان معینی،مشخص شده و به موقعش اون چیزی که انتظارش رو داریم یا نداریم برامون اتفاق میافته." 0 1 Motahare 1403/5/7 کشفم کن طاهره مافی 4.3 49 صفحۀ 251 جهنم خالی است و همهی شیاطین اینجا هستند. 0 4 Motahare 1403/5/7 کشفم کن طاهره مافی 4.3 49 صفحۀ 201 کنجی میپرد وسط حرفم:"بچه ها فقط محض اطلاعتون،رای من هنوز همون گزینهی مجبور نیستیم دربارش حرف بزنیم هست.میدونید که.فقط محض اطلاعتون.همین جا ولش کنید." 0 3 Motahare 1403/4/21 قلب جنگجوی خورشید سو لین تن 4.0 56 صفحۀ 460 "تو شجاعی!احمق ها از پیامدهای کارشون نمیترسن و آدم های بی احتیاط به بهای کارشون اهمیت نمیدن.فقط آدم های شجاع با اینکه خطر هارو میفهمن باز هم جلو میرن." 0 4 Motahare 1403/4/11 قلب جنگجوی خورشید سو لین تن 4.0 56 صفحۀ 315 ونژی از جایی که ایستاده بود با لحن کش داری گفت:"علیا حضرت،بیشتر ما که اینجا هستیم از مرگ شوهر شما اونقدرها هم ناراحت نمیشیم.ایشون اخیرا دوستان زیادی نداشتهن" 0 5 Motahare 1403/4/11 قلب جنگجوی خورشید سو لین تن 4.0 56 صفحۀ 265 لبخند لیوای کم و بیش وحشی بود.تا به حال ندیده بودم اینطور لبخند بزند"اگه میدونستم باعث نا امیدیت میشه،زود تر برمیگشتم" 2 3 Motahare 1403/1/4 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 62 آدم ها به ندرت متوجه میشوند که همیشه با لب هایشان دروغ و با چشم هایشان راست میگویند. 0 4 Motahare 1403/1/3 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 38 اما تماشای صحبتش با دیگری دیوانهام کرد.حسادت کردم.مسخره بود.دلم میخواست مرا بشناسد؛دلم می خواست با من حرف بزند.و همان موقع بود که حسش کردم. 0 7 Motahare 1403/1/3 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.1 123 صفحۀ 259 سرش را تکان میدهد."خیلی قشنگه" زیر لب میگویم:"شبیه ژیمناستیک کار ها شدهم." نجوا میکند:"نه.شبیه ابر قهرمان ها شدی." 0 3 Motahare 1403/1/1 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.1 123 صفحۀ 215 هر دویمان ساکتیم. "آدام؟" "هان؟" "من رانندگی بلد نیستم." 0 2 Motahare 1402/12/26 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.1 123 صفحۀ 75 اضافه میکند:"لااقل من راستگو ام." "تو خودت همین الان قبول کردی که دروغگویی!" ابروهایش را بالا می اندازد."لااقل راستش رو می گم که دروغگوام." 0 6 Motahare 1402/11/4 قصه های امیرعلی جلد 3 امیرعلی نبویان 4.1 9 صفحۀ 25 هر گاه نیز بحث عمل جراحی به میان می آمد دوست فرهیخته ام با قسم و آیه و کفن کردن تمام اطرافیان و برگزاری مراسم ختم و چهلم،با همه عهد میبست که هرگز زیر تیغ اطبا نخواهد رفت. 0 3 Motahare 1402/11/4 قصه های امیرعلی جلد 3 امیرعلی نبویان 4.1 9 صفحۀ 23 در حیاط مشغول سفت کردن بند کفش بودم که دیدم از بیرون صدای گروه کر در حال اجرای سمفونی کره و مربا به گوش میرسد. 0 0 Motahare 1402/10/23 سنگ، کاغذ، قیچی مهناز براتی 3.8 37 صفحۀ 153 بیشتر مردم با چشمانی بسته زندگی میکنند و کتاب ها برای پنهان کردن هر چیزی خوب هستند؛مخصوصا کتاب های بسته و خوانده نشده،عین انسان های ساکت و درونگرا. 0 1 Motahare 1402/10/23 سنگ، کاغذ، قیچی مهناز براتی 3.8 37 صفحۀ 207 من در میان آن ها جای نمیگرفتم_هیچ وقت جای نمیگیرم_بچه ها ظالمند.سعی کردم دوستانی پیدا کنم و برای مدتی هم موفق بودم؛ولی در نهایت همیشه در لایه های بیرونی روابط دوستانه جای داشتم.مثل یک سیاره ساکت و دور و خالی از سکنه که از ستاره های پرنور و درخشان و محبوب دور بود. 0 2 Motahare 1402/9/20 تاج دوقلوها کاترین وبر 4.0 84 صفحۀ 275 تور به او چشم دوخت."به گمونم اِلسکه دلش برات تنگ شده." رن از روی اسب به سوی تور خم شد و با دیدن صورت گل انداخته سرباز ذوق کرد."من هم دلم برای اِلسکه تنگ شده." 0 7 Motahare 1402/9/20 هر دو در نهایت میمیرند آدام سیلورا 4.1 257 صفحۀ 293 "بهم قول بده مشکلی برات پیش نمیاد." "این قول یه دروغ بزرگه" "پس،لطفا بهم دروغ بگو" 0 6 Motahare 1402/9/18 تاج دوقلوها کاترین وبر 4.0 84 صفحۀ 13 "یه حس بدی دارم" "نه بابا!راست میگی؟!شاید به خاطر اینه که میخوایم بی اجازه وارد کاخ بشیم." 0 4
بریدههای کتاب Motahare Motahare 1403/7/21 کمبوجیه و من؛ پادشاهی مهر و کین ز.آروشا دهقان 4.0 11 صفحۀ 137 با تعجب بهم خیره میشه و میپرسه:"این خشم افسار گسیخته برای چیست؟" _من افسار گسیختهام؟! _تو مگر اسبی؟خشمت را میگویم. 1 13 Motahare 1403/7/4 در کتابخانه پیدایش می کنی میچیکو آئویاما 3.8 22 صفحۀ 247 تک تک روزهای زندگی ارزش یکسانی دارند و هیچ کدام اهمیت بیشتری نسبت به دیگری ندارد.روزی که من به دنیا آمدم،امروز که اینجا ایستادهام، و فردا که در راه است،هر سه به یک اندازه برایم ارزشمند هستند. 0 4 Motahare 1403/6/29 در کتابخانه پیدایش می کنی میچیکو آئویاما 3.8 22 صفحۀ 178 "به نظر من برای هرکسی یه زمان معینی،مشخص شده و به موقعش اون چیزی که انتظارش رو داریم یا نداریم برامون اتفاق میافته." 0 1 Motahare 1403/5/7 کشفم کن طاهره مافی 4.3 49 صفحۀ 251 جهنم خالی است و همهی شیاطین اینجا هستند. 0 4 Motahare 1403/5/7 کشفم کن طاهره مافی 4.3 49 صفحۀ 201 کنجی میپرد وسط حرفم:"بچه ها فقط محض اطلاعتون،رای من هنوز همون گزینهی مجبور نیستیم دربارش حرف بزنیم هست.میدونید که.فقط محض اطلاعتون.همین جا ولش کنید." 0 3 Motahare 1403/4/21 قلب جنگجوی خورشید سو لین تن 4.0 56 صفحۀ 460 "تو شجاعی!احمق ها از پیامدهای کارشون نمیترسن و آدم های بی احتیاط به بهای کارشون اهمیت نمیدن.فقط آدم های شجاع با اینکه خطر هارو میفهمن باز هم جلو میرن." 0 4 Motahare 1403/4/11 قلب جنگجوی خورشید سو لین تن 4.0 56 صفحۀ 315 ونژی از جایی که ایستاده بود با لحن کش داری گفت:"علیا حضرت،بیشتر ما که اینجا هستیم از مرگ شوهر شما اونقدرها هم ناراحت نمیشیم.ایشون اخیرا دوستان زیادی نداشتهن" 0 5 Motahare 1403/4/11 قلب جنگجوی خورشید سو لین تن 4.0 56 صفحۀ 265 لبخند لیوای کم و بیش وحشی بود.تا به حال ندیده بودم اینطور لبخند بزند"اگه میدونستم باعث نا امیدیت میشه،زود تر برمیگشتم" 2 3 Motahare 1403/1/4 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 62 آدم ها به ندرت متوجه میشوند که همیشه با لب هایشان دروغ و با چشم هایشان راست میگویند. 0 4 Motahare 1403/1/3 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 38 اما تماشای صحبتش با دیگری دیوانهام کرد.حسادت کردم.مسخره بود.دلم میخواست مرا بشناسد؛دلم می خواست با من حرف بزند.و همان موقع بود که حسش کردم. 0 7 Motahare 1403/1/3 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.1 123 صفحۀ 259 سرش را تکان میدهد."خیلی قشنگه" زیر لب میگویم:"شبیه ژیمناستیک کار ها شدهم." نجوا میکند:"نه.شبیه ابر قهرمان ها شدی." 0 3 Motahare 1403/1/1 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.1 123 صفحۀ 215 هر دویمان ساکتیم. "آدام؟" "هان؟" "من رانندگی بلد نیستم." 0 2 Motahare 1402/12/26 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.1 123 صفحۀ 75 اضافه میکند:"لااقل من راستگو ام." "تو خودت همین الان قبول کردی که دروغگویی!" ابروهایش را بالا می اندازد."لااقل راستش رو می گم که دروغگوام." 0 6 Motahare 1402/11/4 قصه های امیرعلی جلد 3 امیرعلی نبویان 4.1 9 صفحۀ 25 هر گاه نیز بحث عمل جراحی به میان می آمد دوست فرهیخته ام با قسم و آیه و کفن کردن تمام اطرافیان و برگزاری مراسم ختم و چهلم،با همه عهد میبست که هرگز زیر تیغ اطبا نخواهد رفت. 0 3 Motahare 1402/11/4 قصه های امیرعلی جلد 3 امیرعلی نبویان 4.1 9 صفحۀ 23 در حیاط مشغول سفت کردن بند کفش بودم که دیدم از بیرون صدای گروه کر در حال اجرای سمفونی کره و مربا به گوش میرسد. 0 0 Motahare 1402/10/23 سنگ، کاغذ، قیچی مهناز براتی 3.8 37 صفحۀ 153 بیشتر مردم با چشمانی بسته زندگی میکنند و کتاب ها برای پنهان کردن هر چیزی خوب هستند؛مخصوصا کتاب های بسته و خوانده نشده،عین انسان های ساکت و درونگرا. 0 1 Motahare 1402/10/23 سنگ، کاغذ، قیچی مهناز براتی 3.8 37 صفحۀ 207 من در میان آن ها جای نمیگرفتم_هیچ وقت جای نمیگیرم_بچه ها ظالمند.سعی کردم دوستانی پیدا کنم و برای مدتی هم موفق بودم؛ولی در نهایت همیشه در لایه های بیرونی روابط دوستانه جای داشتم.مثل یک سیاره ساکت و دور و خالی از سکنه که از ستاره های پرنور و درخشان و محبوب دور بود. 0 2 Motahare 1402/9/20 تاج دوقلوها کاترین وبر 4.0 84 صفحۀ 275 تور به او چشم دوخت."به گمونم اِلسکه دلش برات تنگ شده." رن از روی اسب به سوی تور خم شد و با دیدن صورت گل انداخته سرباز ذوق کرد."من هم دلم برای اِلسکه تنگ شده." 0 7 Motahare 1402/9/20 هر دو در نهایت میمیرند آدام سیلورا 4.1 257 صفحۀ 293 "بهم قول بده مشکلی برات پیش نمیاد." "این قول یه دروغ بزرگه" "پس،لطفا بهم دروغ بگو" 0 6 Motahare 1402/9/18 تاج دوقلوها کاترین وبر 4.0 84 صفحۀ 13 "یه حس بدی دارم" "نه بابا!راست میگی؟!شاید به خاطر اینه که میخوایم بی اجازه وارد کاخ بشیم." 0 4