بریدههای کتاب Melika_ Ghanami Melika_ Ghanami 7 روز پیش پولین آلکساندر دوما 4.0 5 صفحۀ 50 همانطور بیحرکت گفت: فکر میکنید، فکر میکنید کسی بتواند برای همیشه وطن، خانواده و مادرش را ترک کند و دلش نشکند؟ فکر میکنید کسی بتواند اگر نه از خوشبختی، دستکم از آرامش در ناامیدی بگذرد و دلش خون نشود؟ فکر میکنید کسی در سنوسال من بتواند از اقیانوس بگذرد تا باقی عمرش را در سرزمین غربت بگذراند و به امواجی که او را از تمام چیزهای محبوبش دور میکنند اشکی نیالاید؟ 0 25 Melika_ Ghanami 1404/5/11 سوسک ایان مک یوان 2.5 6 صفحۀ 34 یک انسان بهمعنی واقعی. آدمی فریبکار و خائن. دشمن مردم. یکی از همانهایی که ممکن است آشوب کند، رأی بدهد و دولتش را بهزیر بکشد. 0 6 Melika_ Ghanami 1404/5/7 دختر آگاممنون اسماعیل کاداره 4.0 1 صفحۀ 96 ته هر گودالی ، گودال دیگری زیر پایمان دهان میگشود و همه با خود میگفتیم: آه، نه!نه دیگر ! آخر باید حدی داشته باشد، اوضاع همین حالا ام زیادی آدم را از زندگی بیزار میکند. اما فردای آن روز آنچه بیزار کننده و چندش آور بود ، دیگر برای همه عادی میشد. بدتر از این ، بعضی اذهان مردد در صدد توجیه آن بر میآمدند. 0 3 Melika_ Ghanami 1404/5/7 دختر آگاممنون اسماعیل کاداره 4.0 1 صفحۀ 60 وقتی از شرش خالص شدند، دودش کردند و به هوا فرستادند، چقدر تمیز و بیلک میشود! کشوری که مرده، اما در عقاید و کتابهای دمکلفتهایش زنده است! 0 23 Melika_ Ghanami 1404/5/6 دختر آگاممنون اسماعیل کاداره 4.0 1 صفحۀ 57 ما کاهن اعظم فلاکت و مایهی خجالت جهان شدهایم. آیا کشور دیگری مثل ما هست؟ دیار نفرین شده آه، سه بار نفرین شده! 0 9 Melika_ Ghanami 1404/5/4 زمانه جادوگران ولفرام آیلنبرگر 0.0 صفحۀ 16 برای امروز بس است. توضیحات کافی است. ویتگنشتاین میایستد و دوریز قدم میزند و صمیمانه روی شانههای مور و راسل میزند و جملهای را به زبان میآورد که همه آنهایی که در سودای دکتری فلسفهاند گفتنش را فقط در رؤیای شب قبل از آزمون شفاهیشان باید ببینند: «نگران نباشید، میدانم که هرگز متوجهش نمیشوند.» همین پایان اجرا بود. نوشتن گزارش آزمون بر عهدهی مور گذاشته شد: «بهزعم من این اثری نوعآمیز است و از هر حیث شرایط اخذ مدرک از کمبریج را دارد!» کمکهزینهی پژوهشی اندکی بعد تصویب شد. ویتگنشتاین، خدا، دوباره به فلسفه رسیده بود. 0 11 Melika_ Ghanami 1404/5/1 یک مرد معمولی ایو سیمون 3.6 9 صفحۀ 36 این اواخر که خبر صدمین سال تولد کلود لوی استروس رسید ، به یاد تو افتادم که با او در یک سال به دنیا آمده بودی. اما این قانون تغییر ناپذیر زیستن است : گندم کارگران زودتر از دانشگاهیان درو میشود. 0 5 Melika_ Ghanami 1404/5/1 یک مرد معمولی ایو سیمون 3.6 9 صفحۀ 34 آیا من برای اینکه یاریرسان پدری در خطر نبودم شایسته سرزنشم ؟ 0 2 Melika_ Ghanami 1404/1/30 موعظه (نمایشنامه) دیوید مامت 3.0 1 صفحۀ 12 بياين لبخند بزنيم، بياين يه پوزخند ابلهانه بچسبونيم روى صورتهامون كه به همهى دنيا بگه: 《آره، من مى دونم اوضاع از چه قراره، اما دارم وانمود میکنم كه حاليم نیست من بدبختى رو مى بینم...درد رو...امــيدهاى ازدست رفته توى زندگیهای روزمزمرهمونو...وحشت از تنهايى رو.. وحشت از مرگ رو... دقت كنين، میخوام آخرشو بگم : 《...و در برابر همهى اينها لبحند میزنم و همصدا با اولياى مقدس مىگم "خدايا، اين دنيا خيلى وقته كه همينجوریه. صد سال ديگه هم بگذره باز همين جوريه شايد.》 مكث. و اين ختم كلامه. 0 6 Melika_ Ghanami 1404/1/30 اعترافات مردی چنان دیوانه که با حیوانات می زیست چارلز بوکوفسکی 2.6 7 صفحۀ 18 این ور و آن ور افتادیم . خیلی سعی کردم خون استفراغ نکنم ، چون نمیخواستم همه بوی گند بگیرند. صدای یک زن کاکاسیاه را شنیدم که می گفت : 《 اوه ، باورم نمیشه این بلا داره سرمن میآد ، باورم نمیشه ، اوه خدای من کمکم کن !》 خدا این جورجاها خیلی پرطرفدار میشود. وقتی آدم ها به خیطی میخورند ، بد جوری یا خدا میافتند. 0 4 Melika_ Ghanami 1404/1/19 خصم امانوئل کارر 3.8 19 صفحۀ 119 مغزش درد میکرد . دلش میخواست میتوانست آن را از کاسهی سرش بیرون بکشد و بدهد خشک شویی. 3 38 Melika_ Ghanami 1403/11/16 کیفر آتش (برج بابل) الیاس کانتی 4.4 2 صفحۀ 124 در کارند و نمیدانند چه میکنند،به عادات خود دل بستهاند و نمیدانند چرا و تمام عمر راه میروند و راه خود را نمیشناسند . توهء عوام چنیناند. 0 6 Melika_ Ghanami 1403/11/4 مقصر کیست؟ الکساندر هرتسن 3.6 4 صفحۀ 184 زندگی برای کسانی که در وجودشان دست کم یک اندیشهء نیرومند بیدار شده باشد، آسان نیست...ظاهراً هیچ مشکلی در کار نیست ؛امروز مانند دیروز میگذرد، همه چیز بسیار عادی است، و ناگهان سرت را بر میگردانی و با شگفتی میبینی که راهی وحشتناک طولانی را پشت سر گذاشتهای و پرتگاهی برای خودت ساخته و اندوختهای. 0 2 Melika_ Ghanami 1403/10/18 شهر و خانه ناتالیا گینزبورگ 3.6 5 صفحۀ 68 وقتی کسی را که حتی دوستش نداری میمیرد، فورا راجع به او با عزت و احترام فکر میکنی . 3 61 Melika_ Ghanami 1403/10/18 شهر و خانه ناتالیا گینزبورگ 3.6 5 صفحۀ 122 برای فکر نکردن چه کار میشود کرد؟ چه کسی آن را کنترل میکند؟ در طول بدنت حرکت میکند. جلو، عقب ، مثل چندتا کرم ، چند تا مرض. 0 2 Melika_ Ghanami 1403/10/15 شهر و خانه ناتالیا گینزبورگ 3.6 5 صفحۀ 7 گاهی حتی جاهایی که از آنها متنفریم، آدم را دلتنگ میکند . 0 20 Melika_ Ghanami 1403/10/15 مرگ مردان نامی (از سقراط تا استالین) فرنان دستن 3.0 0 صفحۀ 29 جام را به کندی به لب برد و لاجرعه سرکشید. کریتون اشک ریزان بیرون رفت. شاگردانش به آرامی میگریستند.آپولودوروس مینالید. سقراط خروشید :《 در چه کارید؟ زنان را به این جهت بیرون راندم که از زاری خبری نباشد. زندگی را با سخنان شیرین باید به پایان برد.》 0 3 Melika_ Ghanami 1403/10/13 مقصر کیست؟ الکساندر هرتسن 3.6 4 صفحۀ 238 من روس هستم و زندگی به من یاد میدهد چطور فکر کنم، نه آنکه فکر یادم بدهد چطور زندگی کنم. 1 44
بریدههای کتاب Melika_ Ghanami Melika_ Ghanami 7 روز پیش پولین آلکساندر دوما 4.0 5 صفحۀ 50 همانطور بیحرکت گفت: فکر میکنید، فکر میکنید کسی بتواند برای همیشه وطن، خانواده و مادرش را ترک کند و دلش نشکند؟ فکر میکنید کسی بتواند اگر نه از خوشبختی، دستکم از آرامش در ناامیدی بگذرد و دلش خون نشود؟ فکر میکنید کسی در سنوسال من بتواند از اقیانوس بگذرد تا باقی عمرش را در سرزمین غربت بگذراند و به امواجی که او را از تمام چیزهای محبوبش دور میکنند اشکی نیالاید؟ 0 25 Melika_ Ghanami 1404/5/11 سوسک ایان مک یوان 2.5 6 صفحۀ 34 یک انسان بهمعنی واقعی. آدمی فریبکار و خائن. دشمن مردم. یکی از همانهایی که ممکن است آشوب کند، رأی بدهد و دولتش را بهزیر بکشد. 0 6 Melika_ Ghanami 1404/5/7 دختر آگاممنون اسماعیل کاداره 4.0 1 صفحۀ 96 ته هر گودالی ، گودال دیگری زیر پایمان دهان میگشود و همه با خود میگفتیم: آه، نه!نه دیگر ! آخر باید حدی داشته باشد، اوضاع همین حالا ام زیادی آدم را از زندگی بیزار میکند. اما فردای آن روز آنچه بیزار کننده و چندش آور بود ، دیگر برای همه عادی میشد. بدتر از این ، بعضی اذهان مردد در صدد توجیه آن بر میآمدند. 0 3 Melika_ Ghanami 1404/5/7 دختر آگاممنون اسماعیل کاداره 4.0 1 صفحۀ 60 وقتی از شرش خالص شدند، دودش کردند و به هوا فرستادند، چقدر تمیز و بیلک میشود! کشوری که مرده، اما در عقاید و کتابهای دمکلفتهایش زنده است! 0 23 Melika_ Ghanami 1404/5/6 دختر آگاممنون اسماعیل کاداره 4.0 1 صفحۀ 57 ما کاهن اعظم فلاکت و مایهی خجالت جهان شدهایم. آیا کشور دیگری مثل ما هست؟ دیار نفرین شده آه، سه بار نفرین شده! 0 9 Melika_ Ghanami 1404/5/4 زمانه جادوگران ولفرام آیلنبرگر 0.0 صفحۀ 16 برای امروز بس است. توضیحات کافی است. ویتگنشتاین میایستد و دوریز قدم میزند و صمیمانه روی شانههای مور و راسل میزند و جملهای را به زبان میآورد که همه آنهایی که در سودای دکتری فلسفهاند گفتنش را فقط در رؤیای شب قبل از آزمون شفاهیشان باید ببینند: «نگران نباشید، میدانم که هرگز متوجهش نمیشوند.» همین پایان اجرا بود. نوشتن گزارش آزمون بر عهدهی مور گذاشته شد: «بهزعم من این اثری نوعآمیز است و از هر حیث شرایط اخذ مدرک از کمبریج را دارد!» کمکهزینهی پژوهشی اندکی بعد تصویب شد. ویتگنشتاین، خدا، دوباره به فلسفه رسیده بود. 0 11 Melika_ Ghanami 1404/5/1 یک مرد معمولی ایو سیمون 3.6 9 صفحۀ 36 این اواخر که خبر صدمین سال تولد کلود لوی استروس رسید ، به یاد تو افتادم که با او در یک سال به دنیا آمده بودی. اما این قانون تغییر ناپذیر زیستن است : گندم کارگران زودتر از دانشگاهیان درو میشود. 0 5 Melika_ Ghanami 1404/5/1 یک مرد معمولی ایو سیمون 3.6 9 صفحۀ 34 آیا من برای اینکه یاریرسان پدری در خطر نبودم شایسته سرزنشم ؟ 0 2 Melika_ Ghanami 1404/1/30 موعظه (نمایشنامه) دیوید مامت 3.0 1 صفحۀ 12 بياين لبخند بزنيم، بياين يه پوزخند ابلهانه بچسبونيم روى صورتهامون كه به همهى دنيا بگه: 《آره، من مى دونم اوضاع از چه قراره، اما دارم وانمود میکنم كه حاليم نیست من بدبختى رو مى بینم...درد رو...امــيدهاى ازدست رفته توى زندگیهای روزمزمرهمونو...وحشت از تنهايى رو.. وحشت از مرگ رو... دقت كنين، میخوام آخرشو بگم : 《...و در برابر همهى اينها لبحند میزنم و همصدا با اولياى مقدس مىگم "خدايا، اين دنيا خيلى وقته كه همينجوریه. صد سال ديگه هم بگذره باز همين جوريه شايد.》 مكث. و اين ختم كلامه. 0 6 Melika_ Ghanami 1404/1/30 اعترافات مردی چنان دیوانه که با حیوانات می زیست چارلز بوکوفسکی 2.6 7 صفحۀ 18 این ور و آن ور افتادیم . خیلی سعی کردم خون استفراغ نکنم ، چون نمیخواستم همه بوی گند بگیرند. صدای یک زن کاکاسیاه را شنیدم که می گفت : 《 اوه ، باورم نمیشه این بلا داره سرمن میآد ، باورم نمیشه ، اوه خدای من کمکم کن !》 خدا این جورجاها خیلی پرطرفدار میشود. وقتی آدم ها به خیطی میخورند ، بد جوری یا خدا میافتند. 0 4 Melika_ Ghanami 1404/1/19 خصم امانوئل کارر 3.8 19 صفحۀ 119 مغزش درد میکرد . دلش میخواست میتوانست آن را از کاسهی سرش بیرون بکشد و بدهد خشک شویی. 3 38 Melika_ Ghanami 1403/11/16 کیفر آتش (برج بابل) الیاس کانتی 4.4 2 صفحۀ 124 در کارند و نمیدانند چه میکنند،به عادات خود دل بستهاند و نمیدانند چرا و تمام عمر راه میروند و راه خود را نمیشناسند . توهء عوام چنیناند. 0 6 Melika_ Ghanami 1403/11/4 مقصر کیست؟ الکساندر هرتسن 3.6 4 صفحۀ 184 زندگی برای کسانی که در وجودشان دست کم یک اندیشهء نیرومند بیدار شده باشد، آسان نیست...ظاهراً هیچ مشکلی در کار نیست ؛امروز مانند دیروز میگذرد، همه چیز بسیار عادی است، و ناگهان سرت را بر میگردانی و با شگفتی میبینی که راهی وحشتناک طولانی را پشت سر گذاشتهای و پرتگاهی برای خودت ساخته و اندوختهای. 0 2 Melika_ Ghanami 1403/10/18 شهر و خانه ناتالیا گینزبورگ 3.6 5 صفحۀ 68 وقتی کسی را که حتی دوستش نداری میمیرد، فورا راجع به او با عزت و احترام فکر میکنی . 3 61 Melika_ Ghanami 1403/10/18 شهر و خانه ناتالیا گینزبورگ 3.6 5 صفحۀ 122 برای فکر نکردن چه کار میشود کرد؟ چه کسی آن را کنترل میکند؟ در طول بدنت حرکت میکند. جلو، عقب ، مثل چندتا کرم ، چند تا مرض. 0 2 Melika_ Ghanami 1403/10/15 شهر و خانه ناتالیا گینزبورگ 3.6 5 صفحۀ 7 گاهی حتی جاهایی که از آنها متنفریم، آدم را دلتنگ میکند . 0 20 Melika_ Ghanami 1403/10/15 مرگ مردان نامی (از سقراط تا استالین) فرنان دستن 3.0 0 صفحۀ 29 جام را به کندی به لب برد و لاجرعه سرکشید. کریتون اشک ریزان بیرون رفت. شاگردانش به آرامی میگریستند.آپولودوروس مینالید. سقراط خروشید :《 در چه کارید؟ زنان را به این جهت بیرون راندم که از زاری خبری نباشد. زندگی را با سخنان شیرین باید به پایان برد.》 0 3 Melika_ Ghanami 1403/10/13 مقصر کیست؟ الکساندر هرتسن 3.6 4 صفحۀ 238 من روس هستم و زندگی به من یاد میدهد چطور فکر کنم، نه آنکه فکر یادم بدهد چطور زندگی کنم. 1 44