بریدههای کتاب Melika_ Ghanami Melika_ Ghanami 1404/1/30 موعظه (نمایشنامه) دیوید مامت 3.0 1 صفحۀ 12 بياين لبخند بزنيم، بياين يه پوزخند ابلهانه بچسبونيم روى صورتهامون كه به همهى دنيا بگه: 《آره، من مى دونم اوضاع از چه قراره، اما دارم وانمود میکنم كه حاليم نیست من بدبختى رو مى بینم...درد رو...امــيدهاى ازدست رفته توى زندگیهای روزمزمرهمونو...وحشت از تنهايى رو.. وحشت از مرگ رو... دقت كنين، میخوام آخرشو بگم : 《...و در برابر همهى اينها لبحند میزنم و همصدا با اولياى مقدس مىگم "خدايا، اين دنيا خيلى وقته كه همينجوریه. صد سال ديگه هم بگذره باز همين جوريه شايد.》 مكث. و اين ختم كلامه. 0 3 Melika_ Ghanami 1404/1/30 اعترافات مردی چنان دیوانه که با حیوانات می زیست چارلز بوکوفسکی 2.5 6 صفحۀ 18 این ور و آن ور افتادیم . خیلی سعی کردم خون استفراغ نکنم ، چون نمیخواستم همه بوی گند بگیرند. صدای یک زن کاکاسیاه را شنیدم که می گفت : 《 اوه ، باورم نمیشه این بلا داره سرمن میآد ، باورم نمیشه ، اوه خدای من کمکم کن !》 خدا این جورجاها خیلی پرطرفدار میشود. وقتی آدم ها به خیطی میخورند ، بد جوری یا خدا میافتند. 0 2 Melika_ Ghanami 1404/1/19 خصم امانوئل کارر 3.8 13 صفحۀ 119 مغزش درد میکرد . دلش میخواست میتوانست آن را از کاسهی سرش بیرون بکشد و بدهد خشک شویی. 3 32 Melika_ Ghanami 1403/11/16 کیفر آتش (برج بابل) الیاس کانتی 4.3 1 صفحۀ 124 در کارند و نمیدانند چه میکنند،به عادات خود دل بستهاند و نمیدانند چرا و تمام عمر راه میروند و راه خود را نمیشناسند . توهء عوام چنیناند. 0 5 Melika_ Ghanami 1403/11/4 مقصر کیست؟ الکساندر هرتسن 3.5 2 صفحۀ 184 زندگی برای کسانی که در وجودشان دست کم یک اندیشهء نیرومند بیدار شده باشد، آسان نیست...ظاهراً هیچ مشکلی در کار نیست ؛امروز مانند دیروز میگذرد، همه چیز بسیار عادی است، و ناگهان سرت را بر میگردانی و با شگفتی میبینی که راهی وحشتناک طولانی را پشت سر گذاشتهای و پرتگاهی برای خودت ساخته و اندوختهای. 0 2 Melika_ Ghanami 1403/10/18 شهر و خانه ناتالیا گینزبورگ 3.5 4 صفحۀ 68 وقتی کسی را که حتی دوستش نداری میمیرد، فورا راجع به او با عزت و احترام فکر میکنی . 3 60 Melika_ Ghanami 1403/10/18 شهر و خانه ناتالیا گینزبورگ 3.5 4 صفحۀ 122 برای فکر نکردن چه کار میشود کرد؟ چه کسی آن را کنترل میکند؟ در طول بدنت حرکت میکند. جلو، عقب ، مثل چندتا کرم ، چند تا مرض. 0 1 Melika_ Ghanami 1403/10/15 شهر و خانه ناتالیا گینزبورگ 3.5 4 صفحۀ 7 گاهی حتی جاهایی که از آنها متنفریم، آدم را دلتنگ میکند . 0 19 Melika_ Ghanami 1403/10/15 مرگ مردان نامی (از سقراط تا استالین) فرنان دستن 3.0 0 صفحۀ 29 جام را به کندی به لب برد و لاجرعه سرکشید. کریتون اشک ریزان بیرون رفت. شاگردانش به آرامی میگریستند.آپولودوروس مینالید. سقراط خروشید :《 در چه کارید؟ زنان را به این جهت بیرون راندم که از زاری خبری نباشد. زندگی را با سخنان شیرین باید به پایان برد.》 0 3 Melika_ Ghanami 1403/10/13 مقصر کیست؟ الکساندر هرتسن 3.5 2 صفحۀ 238 من روس هستم و زندگی به من یاد میدهد چطور فکر کنم، نه آنکه فکر یادم بدهد چطور زندگی کنم. 1 43
بریدههای کتاب Melika_ Ghanami Melika_ Ghanami 1404/1/30 موعظه (نمایشنامه) دیوید مامت 3.0 1 صفحۀ 12 بياين لبخند بزنيم، بياين يه پوزخند ابلهانه بچسبونيم روى صورتهامون كه به همهى دنيا بگه: 《آره، من مى دونم اوضاع از چه قراره، اما دارم وانمود میکنم كه حاليم نیست من بدبختى رو مى بینم...درد رو...امــيدهاى ازدست رفته توى زندگیهای روزمزمرهمونو...وحشت از تنهايى رو.. وحشت از مرگ رو... دقت كنين، میخوام آخرشو بگم : 《...و در برابر همهى اينها لبحند میزنم و همصدا با اولياى مقدس مىگم "خدايا، اين دنيا خيلى وقته كه همينجوریه. صد سال ديگه هم بگذره باز همين جوريه شايد.》 مكث. و اين ختم كلامه. 0 3 Melika_ Ghanami 1404/1/30 اعترافات مردی چنان دیوانه که با حیوانات می زیست چارلز بوکوفسکی 2.5 6 صفحۀ 18 این ور و آن ور افتادیم . خیلی سعی کردم خون استفراغ نکنم ، چون نمیخواستم همه بوی گند بگیرند. صدای یک زن کاکاسیاه را شنیدم که می گفت : 《 اوه ، باورم نمیشه این بلا داره سرمن میآد ، باورم نمیشه ، اوه خدای من کمکم کن !》 خدا این جورجاها خیلی پرطرفدار میشود. وقتی آدم ها به خیطی میخورند ، بد جوری یا خدا میافتند. 0 2 Melika_ Ghanami 1404/1/19 خصم امانوئل کارر 3.8 13 صفحۀ 119 مغزش درد میکرد . دلش میخواست میتوانست آن را از کاسهی سرش بیرون بکشد و بدهد خشک شویی. 3 32 Melika_ Ghanami 1403/11/16 کیفر آتش (برج بابل) الیاس کانتی 4.3 1 صفحۀ 124 در کارند و نمیدانند چه میکنند،به عادات خود دل بستهاند و نمیدانند چرا و تمام عمر راه میروند و راه خود را نمیشناسند . توهء عوام چنیناند. 0 5 Melika_ Ghanami 1403/11/4 مقصر کیست؟ الکساندر هرتسن 3.5 2 صفحۀ 184 زندگی برای کسانی که در وجودشان دست کم یک اندیشهء نیرومند بیدار شده باشد، آسان نیست...ظاهراً هیچ مشکلی در کار نیست ؛امروز مانند دیروز میگذرد، همه چیز بسیار عادی است، و ناگهان سرت را بر میگردانی و با شگفتی میبینی که راهی وحشتناک طولانی را پشت سر گذاشتهای و پرتگاهی برای خودت ساخته و اندوختهای. 0 2 Melika_ Ghanami 1403/10/18 شهر و خانه ناتالیا گینزبورگ 3.5 4 صفحۀ 68 وقتی کسی را که حتی دوستش نداری میمیرد، فورا راجع به او با عزت و احترام فکر میکنی . 3 60 Melika_ Ghanami 1403/10/18 شهر و خانه ناتالیا گینزبورگ 3.5 4 صفحۀ 122 برای فکر نکردن چه کار میشود کرد؟ چه کسی آن را کنترل میکند؟ در طول بدنت حرکت میکند. جلو، عقب ، مثل چندتا کرم ، چند تا مرض. 0 1 Melika_ Ghanami 1403/10/15 شهر و خانه ناتالیا گینزبورگ 3.5 4 صفحۀ 7 گاهی حتی جاهایی که از آنها متنفریم، آدم را دلتنگ میکند . 0 19 Melika_ Ghanami 1403/10/15 مرگ مردان نامی (از سقراط تا استالین) فرنان دستن 3.0 0 صفحۀ 29 جام را به کندی به لب برد و لاجرعه سرکشید. کریتون اشک ریزان بیرون رفت. شاگردانش به آرامی میگریستند.آپولودوروس مینالید. سقراط خروشید :《 در چه کارید؟ زنان را به این جهت بیرون راندم که از زاری خبری نباشد. زندگی را با سخنان شیرین باید به پایان برد.》 0 3 Melika_ Ghanami 1403/10/13 مقصر کیست؟ الکساندر هرتسن 3.5 2 صفحۀ 238 من روس هستم و زندگی به من یاد میدهد چطور فکر کنم، نه آنکه فکر یادم بدهد چطور زندگی کنم. 1 43