بریدهای از کتاب زمانه جادوگران اثر ولفرام آیلنبرگر
1404/5/4
صفحۀ 16
برای امروز بس است. توضیحات کافی است. ویتگنشتاین میایستد و دوریز قدم میزند و صمیمانه روی شانههای مور و راسل میزند و جملهای را به زبان میآورد که همه آنهایی که در سودای دکتری فلسفهاند گفتنش را فقط در رؤیای شب قبل از آزمون شفاهیشان باید ببینند: «نگران نباشید، میدانم که هرگز متوجهش نمیشوند.» همین پایان اجرا بود. نوشتن گزارش آزمون بر عهدهی مور گذاشته شد: «بهزعم من این اثری نوعآمیز است و از هر حیث شرایط اخذ مدرک از کمبریج را دارد!» کمکهزینهی پژوهشی اندکی بعد تصویب شد. ویتگنشتاین، خدا، دوباره به فلسفه رسیده بود.
برای امروز بس است. توضیحات کافی است. ویتگنشتاین میایستد و دوریز قدم میزند و صمیمانه روی شانههای مور و راسل میزند و جملهای را به زبان میآورد که همه آنهایی که در سودای دکتری فلسفهاند گفتنش را فقط در رؤیای شب قبل از آزمون شفاهیشان باید ببینند: «نگران نباشید، میدانم که هرگز متوجهش نمیشوند.» همین پایان اجرا بود. نوشتن گزارش آزمون بر عهدهی مور گذاشته شد: «بهزعم من این اثری نوعآمیز است و از هر حیث شرایط اخذ مدرک از کمبریج را دارد!» کمکهزینهی پژوهشی اندکی بعد تصویب شد. ویتگنشتاین، خدا، دوباره به فلسفه رسیده بود.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.