بریدههای کتاب آناهیتا آناهیتا 1404/7/19 - 18:23 تنگنا:حکایت یک سرگشتگی روانی لئونید نیکلایویچ آندری یف 4.0 34 صفحۀ 27 هرگز درنیافتم که چرا مردم زندگی را ملالانگیز میدانند. زندگی جالب است و من آن را بهخاطر راز سربهمهری که در بطن خود دارد دوست دارم. من حتی تندی و تلخی زندگی را هم دوست دارم، سبعیت بیامانش را و بازیهای پرجوش و خروشی را که شیطانوار با وقایع و مردم میکند. 0 1 آناهیتا 1404/7/16 - 19:38 راه رفتن و مراقبه: راه درازی که به شادی می انجامد تیک نات هان 3.3 1 صفحۀ 54 آنگاه که با مرگ رو در رو قرار میگیریم، ارزش راه رفتن بر زمین سبز را میفهمیم. 0 3 آناهیتا 1404/7/7 - 19:01 آنا کارنینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 66 صفحۀ 55 فهمید که او فقط به کیتی نزدیک نیست بلکه چنان با او درآمیخته است که نمیداند کجا او پایان مییابد و کجا خودش شروع میشود. او این حال را از آن احساس انشقاق دردآوری در مییافت که در این لحظه دلش را سوزاند. در اولین لحظه رنجید اما بیدرنگ دانست که نمیتواند از او برنجد چون کیتی خود او بود. در آن نخستین لحظه احساسی شبیه به احساس کسی را داشت که از پشت سر ضربه شدیدی خورده است و با خشم و میل شدید انتقام سر بر میگرداند تا مقصر را پیدا کند و در مییابد که خودش بوده که از سر غفلت خود را به جایی زده است و خشم بیجاست و باید درد را تحمل کند و محل دردناک را فراموش. 0 4 آناهیتا 1404/7/4 - 17:13 هنر زندگی کردن تیک نات هان 3.8 3 صفحۀ 61 متلاشی شدن این بدن به معنای پایان من نیست، درست همانطور که ریزش گلبرگهای شکوفه آلو بهمعنای پایان زندگی درخت آلو نیست. 0 8 آناهیتا 1404/7/2 - 07:55 هنر زندگی کردن تیک نات هان 3.8 3 صفحۀ 37 همه ما همین لحظه در حال مردن هستیم؛ برخی کندتر و برخی سریعتر. اگر میتوانیم زنده بمانیم، به این دلیل است که هر لحظه داریم میمیریم. 0 7 آناهیتا 1404/6/23 - 19:53 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 100 صفحۀ 16 مگر آدم میتواند دردهایش را به رخ دیگران بکشد و آنها را دستمایه مباهاتش کند؟ 0 8 آناهیتا 1404/6/23 - 19:50 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 100 صفحۀ 15 میتوانم سوگند یاد کنم که آگاهیِ بیش از حد، خود قسمی بیماری است. بیماریای واقعی و تمام عیار. 0 9 آناهیتا 1404/6/21 - 17:08 هنر زندگی کردن تیک نات هان 3.8 3 صفحۀ 19 اگر میخواهی مرا پیدا کنی، من در گام برداشتن و نفس کشیدنِ آگاهانهی تو حضور دارم. این امتداد من است. شاید هیچوقت همدیگر را ندیده باشیم، اما هنگام نفس کشیدن آرام تو، من آنجا پیش تو خواهم بود. 0 31 آناهیتا 1404/6/21 - 15:00 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 347 تنها وحدتی میتواند قابل قبول باشد، که به واسطهی آن مردم کره شمالی بتوانند از آزادیهای انسانی برخوردار شوند. این مردم در حال حاضر از گرسنگی در حال مرگاند بدون این که حق کوچکترین اعتراضی داشته باشند. تمامی حقوق و کرامت انسانی این مردم توسط یک نظام زورگو نقض شده است. آن وحدتی که باعث تداوم وضع فوق در شمال بشود، یک وحدت مضر و دروغین است. 0 3 آناهیتا 1404/6/18 - 08:12 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 345 من در یک کشور دوزخی بحرانزده بزرگ شده بودم که پر از انواع بگیر و ببندها بود و لشگر کارگران فقیرش نومیدانه برای زنده ماندن دست و پا میزدند. 0 2 آناهیتا 1404/6/13 - 23:27 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 331 در کره شمالی رادیو و تلویزیون دولتی، روزنامه ها، مدارس و حتی کتابهای مصور کودکان صرفا پر از نفرت پراکنی است؛ نفرت از دشمنان امپریالیستی، دشمنان طبقاتی، دشمنان میهن، آمریکا و خلاصه هر دشمن دیگری که بتوان تصور کرد. 0 4 آناهیتا 1404/6/13 - 23:11 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 308 حکومتی که مدام نظام سرمایهداری را محکوم میکند، خودش جامعهای را به وجود آورده که در آن پول حرف اول و آخر را میزند. 0 3 آناهیتا 1404/6/12 - 15:19 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 290 در یودوک هیچ تفاوتی میان انسان و حیوان نبود. به جز یک تفاوت: یک آدم خیلی گرسنه حاضر است برای سیر کردن شکم خود از غذای بچهاش بدزدد، اما یک حیوان گرسنه هرگز چنین کاری نمیکند. 0 2 آناهیتا 1404/6/11 - 12:30 صید ماهی بزرگ: مراقبه، هشیاری و خلاقیت دیوید لینچ 3.1 6 صفحۀ 35 اگر هشیاریات بهاندازه یک توپ گلف باشد، وقتی کتابی بخوانی بهاندازه توپ گلف آن را درک میکنی؛ وقتی از پنجره بیرون را نگاه کنی، آگاهیات از بیرون در حد توپ گلف خواهد بود؛ صبح که بیدار میشوی، بیداریات بهاندازه توپ گلف است؛ و در تمام روز شادی درونی تو بهاندازه توپ گلف خواهد بود. 0 2 آناهیتا 1404/6/11 - 08:41 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 289 تنها درسی که من از اردوگاه یودوک یاد گرفتم این بود که ظرفیتِ انسانها برای رذالت و پستی بیانتهاست. 0 0 آناهیتا 1404/6/10 - 18:49 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 212 یکی دیگر از وظایفم گرم نگهداشتن دائمی اتاق ویژهای بود که به امر آموزش و تبلیغ اندیشههای انقلابی کیم ایل سونگ اختصاص یافته بود. ما و خانوادههایمان نفرین شده بودیم تا بر اثر سرماخوردگی بمیریم، اما پوسترها، کتابها و عکسهای کیم ایل سونگ نیاز به گرمای دائمی داشتند. 0 2 آناهیتا 1404/6/10 - 12:03 در خنده ی تو جهانی می خندد پیتر لویت 4.5 0 صفحۀ 61 ما میترسیم، زیرا گمان میکنیم وقتی بمیریم، دیگر یک موجودِ انسانی نخواهیم بود. گمان میکنیم خاک خواهیم شد، غبار خواهیم شد. به تعبیر دیگر گمان میکنیم از وجود انسانی تنزّل خواهیم کرد؛ کاهش خواهیم یافت. اما حقیقت این نیست. ذرهای غبار همهی کائنات را در دلِ خود دارد. 0 2 آناهیتا 1404/6/10 - 11:57 در خنده ی تو جهانی می خندد پیتر لویت 4.5 0 صفحۀ 59 گمان نکن که میتوانی شر را ناپدید کنی. همه گمان میکنند در جانب خیر ایستادهاند و جانب دیگر، جانب شر است. پروراندن چنین گمانی در سر، کار دشواری نیست. 0 2 آناهیتا 1404/6/10 - 08:11 در خنده ی تو جهانی می خندد پیتر لویت 4.5 0 صفحۀ 42 گاهی گمان میکنیم توان فهم یک ذرهی غبار را داریم. ما حتی تظاهر میکنیم که چیستیِ انسان را نیز فهمیدهایم؛ انسانی که قرار است به خاک بازگردد. ما گمان میکنیم اگر با کسی بیست سال یا سی سال زندگی کنیم، او را فهمیدهایم. به همین دلیل است که وقتی او در کنارمان نشسته است، به چیزهای دیگر میاندیشیم. دیگر علاقهای نداریم که به او فکر کنیم. چه جهلِ وحشتناکی داریم ما! 0 0 آناهیتا 1404/6/10 - 08:05 در خنده ی تو جهانی می خندد پیتر لویت 4.5 0 صفحۀ 41 به دستانِ خود نگاه کن و از خود بپرس: «دستانِ من از کِی به وجود آمدهاند؟» من اگر به دستانِ خویش بنگرم، متوجه میشوم که آنها قدمتی بیشتر از سیصدهزار سال دارند. من اجدادِ بیشمارِ خود را در دستان خویش میبینم. آنها در دستان من حضور دارند و هنوز هم زندهاند. من تداوم محض هستم. من حتی یک بار هم نمردهام. اگر من حتی یک بار هم مرده بودم، پس اکنون دستانم چگونه میتوانستند وجود داشته باشند؟ 0 1
بریدههای کتاب آناهیتا آناهیتا 1404/7/19 - 18:23 تنگنا:حکایت یک سرگشتگی روانی لئونید نیکلایویچ آندری یف 4.0 34 صفحۀ 27 هرگز درنیافتم که چرا مردم زندگی را ملالانگیز میدانند. زندگی جالب است و من آن را بهخاطر راز سربهمهری که در بطن خود دارد دوست دارم. من حتی تندی و تلخی زندگی را هم دوست دارم، سبعیت بیامانش را و بازیهای پرجوش و خروشی را که شیطانوار با وقایع و مردم میکند. 0 1 آناهیتا 1404/7/16 - 19:38 راه رفتن و مراقبه: راه درازی که به شادی می انجامد تیک نات هان 3.3 1 صفحۀ 54 آنگاه که با مرگ رو در رو قرار میگیریم، ارزش راه رفتن بر زمین سبز را میفهمیم. 0 3 آناهیتا 1404/7/7 - 19:01 آنا کارنینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 66 صفحۀ 55 فهمید که او فقط به کیتی نزدیک نیست بلکه چنان با او درآمیخته است که نمیداند کجا او پایان مییابد و کجا خودش شروع میشود. او این حال را از آن احساس انشقاق دردآوری در مییافت که در این لحظه دلش را سوزاند. در اولین لحظه رنجید اما بیدرنگ دانست که نمیتواند از او برنجد چون کیتی خود او بود. در آن نخستین لحظه احساسی شبیه به احساس کسی را داشت که از پشت سر ضربه شدیدی خورده است و با خشم و میل شدید انتقام سر بر میگرداند تا مقصر را پیدا کند و در مییابد که خودش بوده که از سر غفلت خود را به جایی زده است و خشم بیجاست و باید درد را تحمل کند و محل دردناک را فراموش. 0 4 آناهیتا 1404/7/4 - 17:13 هنر زندگی کردن تیک نات هان 3.8 3 صفحۀ 61 متلاشی شدن این بدن به معنای پایان من نیست، درست همانطور که ریزش گلبرگهای شکوفه آلو بهمعنای پایان زندگی درخت آلو نیست. 0 8 آناهیتا 1404/7/2 - 07:55 هنر زندگی کردن تیک نات هان 3.8 3 صفحۀ 37 همه ما همین لحظه در حال مردن هستیم؛ برخی کندتر و برخی سریعتر. اگر میتوانیم زنده بمانیم، به این دلیل است که هر لحظه داریم میمیریم. 0 7 آناهیتا 1404/6/23 - 19:53 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 100 صفحۀ 16 مگر آدم میتواند دردهایش را به رخ دیگران بکشد و آنها را دستمایه مباهاتش کند؟ 0 8 آناهیتا 1404/6/23 - 19:50 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 100 صفحۀ 15 میتوانم سوگند یاد کنم که آگاهیِ بیش از حد، خود قسمی بیماری است. بیماریای واقعی و تمام عیار. 0 9 آناهیتا 1404/6/21 - 17:08 هنر زندگی کردن تیک نات هان 3.8 3 صفحۀ 19 اگر میخواهی مرا پیدا کنی، من در گام برداشتن و نفس کشیدنِ آگاهانهی تو حضور دارم. این امتداد من است. شاید هیچوقت همدیگر را ندیده باشیم، اما هنگام نفس کشیدن آرام تو، من آنجا پیش تو خواهم بود. 0 31 آناهیتا 1404/6/21 - 15:00 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 347 تنها وحدتی میتواند قابل قبول باشد، که به واسطهی آن مردم کره شمالی بتوانند از آزادیهای انسانی برخوردار شوند. این مردم در حال حاضر از گرسنگی در حال مرگاند بدون این که حق کوچکترین اعتراضی داشته باشند. تمامی حقوق و کرامت انسانی این مردم توسط یک نظام زورگو نقض شده است. آن وحدتی که باعث تداوم وضع فوق در شمال بشود، یک وحدت مضر و دروغین است. 0 3 آناهیتا 1404/6/18 - 08:12 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 345 من در یک کشور دوزخی بحرانزده بزرگ شده بودم که پر از انواع بگیر و ببندها بود و لشگر کارگران فقیرش نومیدانه برای زنده ماندن دست و پا میزدند. 0 2 آناهیتا 1404/6/13 - 23:27 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 331 در کره شمالی رادیو و تلویزیون دولتی، روزنامه ها، مدارس و حتی کتابهای مصور کودکان صرفا پر از نفرت پراکنی است؛ نفرت از دشمنان امپریالیستی، دشمنان طبقاتی، دشمنان میهن، آمریکا و خلاصه هر دشمن دیگری که بتوان تصور کرد. 0 4 آناهیتا 1404/6/13 - 23:11 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 308 حکومتی که مدام نظام سرمایهداری را محکوم میکند، خودش جامعهای را به وجود آورده که در آن پول حرف اول و آخر را میزند. 0 3 آناهیتا 1404/6/12 - 15:19 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 290 در یودوک هیچ تفاوتی میان انسان و حیوان نبود. به جز یک تفاوت: یک آدم خیلی گرسنه حاضر است برای سیر کردن شکم خود از غذای بچهاش بدزدد، اما یک حیوان گرسنه هرگز چنین کاری نمیکند. 0 2 آناهیتا 1404/6/11 - 12:30 صید ماهی بزرگ: مراقبه، هشیاری و خلاقیت دیوید لینچ 3.1 6 صفحۀ 35 اگر هشیاریات بهاندازه یک توپ گلف باشد، وقتی کتابی بخوانی بهاندازه توپ گلف آن را درک میکنی؛ وقتی از پنجره بیرون را نگاه کنی، آگاهیات از بیرون در حد توپ گلف خواهد بود؛ صبح که بیدار میشوی، بیداریات بهاندازه توپ گلف است؛ و در تمام روز شادی درونی تو بهاندازه توپ گلف خواهد بود. 0 2 آناهیتا 1404/6/11 - 08:41 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 289 تنها درسی که من از اردوگاه یودوک یاد گرفتم این بود که ظرفیتِ انسانها برای رذالت و پستی بیانتهاست. 0 0 آناهیتا 1404/6/10 - 18:49 آکواریوم های پیونگ یانگ چول هوان کانگ 4.0 14 صفحۀ 212 یکی دیگر از وظایفم گرم نگهداشتن دائمی اتاق ویژهای بود که به امر آموزش و تبلیغ اندیشههای انقلابی کیم ایل سونگ اختصاص یافته بود. ما و خانوادههایمان نفرین شده بودیم تا بر اثر سرماخوردگی بمیریم، اما پوسترها، کتابها و عکسهای کیم ایل سونگ نیاز به گرمای دائمی داشتند. 0 2 آناهیتا 1404/6/10 - 12:03 در خنده ی تو جهانی می خندد پیتر لویت 4.5 0 صفحۀ 61 ما میترسیم، زیرا گمان میکنیم وقتی بمیریم، دیگر یک موجودِ انسانی نخواهیم بود. گمان میکنیم خاک خواهیم شد، غبار خواهیم شد. به تعبیر دیگر گمان میکنیم از وجود انسانی تنزّل خواهیم کرد؛ کاهش خواهیم یافت. اما حقیقت این نیست. ذرهای غبار همهی کائنات را در دلِ خود دارد. 0 2 آناهیتا 1404/6/10 - 11:57 در خنده ی تو جهانی می خندد پیتر لویت 4.5 0 صفحۀ 59 گمان نکن که میتوانی شر را ناپدید کنی. همه گمان میکنند در جانب خیر ایستادهاند و جانب دیگر، جانب شر است. پروراندن چنین گمانی در سر، کار دشواری نیست. 0 2 آناهیتا 1404/6/10 - 08:11 در خنده ی تو جهانی می خندد پیتر لویت 4.5 0 صفحۀ 42 گاهی گمان میکنیم توان فهم یک ذرهی غبار را داریم. ما حتی تظاهر میکنیم که چیستیِ انسان را نیز فهمیدهایم؛ انسانی که قرار است به خاک بازگردد. ما گمان میکنیم اگر با کسی بیست سال یا سی سال زندگی کنیم، او را فهمیدهایم. به همین دلیل است که وقتی او در کنارمان نشسته است، به چیزهای دیگر میاندیشیم. دیگر علاقهای نداریم که به او فکر کنیم. چه جهلِ وحشتناکی داریم ما! 0 0 آناهیتا 1404/6/10 - 08:05 در خنده ی تو جهانی می خندد پیتر لویت 4.5 0 صفحۀ 41 به دستانِ خود نگاه کن و از خود بپرس: «دستانِ من از کِی به وجود آمدهاند؟» من اگر به دستانِ خویش بنگرم، متوجه میشوم که آنها قدمتی بیشتر از سیصدهزار سال دارند. من اجدادِ بیشمارِ خود را در دستان خویش میبینم. آنها در دستان من حضور دارند و هنوز هم زندهاند. من تداوم محض هستم. من حتی یک بار هم نمردهام. اگر من حتی یک بار هم مرده بودم، پس اکنون دستانم چگونه میتوانستند وجود داشته باشند؟ 0 1