بریده‌ای از کتاب آنا کارنینا اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی

آناهیتا

آناهیتا

1404/7/7 - 19:01

بریدۀ کتاب

صفحۀ 55

فهمید که او فقط به کیتی نزدیک نیست بلکه چنان با او درآمیخته است که نمی‌داند کجا او پایان می‌یابد و کجا خودش شروع می‌شود. او این حال را از آن احساس انشقاق دردآوری در می‌یافت که در این لحظه دلش را سوزاند. در اولین لحظه رنجید اما بی‌درنگ دانست که نمی‌تواند از او برنجد چون کیتی خود او بود. در آن نخستین لحظه احساسی شبیه به احساس کسی را داشت که از پشت سر ضربه شدیدی خورده است و با خشم و میل شدید انتقام سر بر می‌گرداند تا مقصر را پیدا کند و در می‌یابد که خودش بوده که از سر غفلت خود را به جایی زده است و خشم بیجاست و باید درد را تحمل کند و محل دردناک را فراموش.

فهمید که او فقط به کیتی نزدیک نیست بلکه چنان با او درآمیخته است که نمی‌داند کجا او پایان می‌یابد و کجا خودش شروع می‌شود. او این حال را از آن احساس انشقاق دردآوری در می‌یافت که در این لحظه دلش را سوزاند. در اولین لحظه رنجید اما بی‌درنگ دانست که نمی‌تواند از او برنجد چون کیتی خود او بود. در آن نخستین لحظه احساسی شبیه به احساس کسی را داشت که از پشت سر ضربه شدیدی خورده است و با خشم و میل شدید انتقام سر بر می‌گرداند تا مقصر را پیدا کند و در می‌یابد که خودش بوده که از سر غفلت خود را به جایی زده است و خشم بیجاست و باید درد را تحمل کند و محل دردناک را فراموش.

15

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.