بریدههای کتاب ایلو ایلو 17 ساعت پیش هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست نازنین طباطبایی 4.1 8 صفحۀ 70 "رویم را برمی گردانم و نیمی از جهان را از دست میدهم شب، دور لیوان ها می چرخد شب، دور پاها می چرخد شب، کسی را در کوچه خفت کرده است. پرنده ای مرده در آسمان پرواز میکند می توانم استخوانهایش را در باد تصور کنم می توانم استخوانهایش را در بشقاب می توانم استخوان هایت را وقتی که بر میز خم شده بودی، تصور کنم قلب از لای دکمه هایت افتاد و از در بیرون رفت می توانم او را وقتی که در راه پله سیگار می کشد تصور کنم فصلی از درون رنگهایش را معامله میکند من اما به اندازه ی کافی غمگین نیستم زنی خود را از ماه دار زده است من اما به اندازه ی کافی غمگین نیستم کاش چیزی، کسی برای ترک کردن وجود داشت. " 0 1 ایلو 17 ساعت پیش هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست نازنین طباطبایی 4.1 8 صفحۀ 50 "پرواز هم دیگر رویای آن پرنده نبود دانه دانه پرهایش را چید تا بر این بالِش خواب دیگری ببیند." 0 0 ایلو 17 ساعت پیش هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست نازنین طباطبایی 4.1 8 صفحۀ 48 "بازی را عوض میکنی و خود را از طنابی می آویزی که سالها پیش بر آن تاب خورده ای ما تکرار تکه های همیم مثل تو پسرم که تاب میخوری مثل من که تو را تاب میدهم تا طناب را فراموش کنم. " 0 0 ایلو دیروز هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست نازنین طباطبایی 4.1 8 صفحۀ 36 به شانهام زدی که تنهاییام را تکانده باشی به چه دل خوش کردهای!؟ تکاندن برف از شانههای آدمبرفی؟ 0 0 ایلو دیروز برادران کارامازف فیودور داستایفسکی 4.4 90 صفحۀ 82 «نترس، دختر، از هیچی نترس عذاب هم نده خودت را. فقط ، به توبهیی که کردهای وفادار باش، پای توبهات محکم بایست. خدا همهی گناهانت را میبخشد. گناهی نیست، در این دنیا هیچ گناهی نیست که خدا به توبه کار واقعی نبخشد. گناه هیچ بندهیی هر قدر هم که بزرگ باشد به پای دریای رحمت و عشق بیمنتهای خدا نمیرسد. کدام گناه میتواند از عشق و محبت خدا بیشتر باشد؟ تو فقط به فکر توبهی خودت باش و یک آن ازش غافل نشو. ترس را از دلت بیرون کن و فراموش نکن که خدا خیلی بیشتر از آن که به فکر تو میرسد دوستت دارد. عشق خدا با گناه تو تمام نمیشود. در آسمان برای یک گنهکار که توبه کند، بیشتر شادی کنند تا برای نود و نُه صالح که نیاز به توبه ندارند. این را از قدیم گفتهاند. پس، برو و دیگر از هیچی نترس نگران حرف مردم هم نباش کسی هم چیزی گفت، ناراحت نشو. با شوهر مرحومت هم در دل آشتی کن و او را قلباً ببخش هر قدر هم که تو را رنجانده باشد. اگر توبه کردهای باید دنبالهرو عشق باشی نه کینه و نفرت چون اگر دنبالهرو عشق باشی پیرو راه و رسم خدا شدهای با عشق همه چیز به دست میآید. با عشق، هر چیزی را میشود خرید. همین من، که مثل تو یک موجود گنهکارم، اگر رحم آوردم و دلم به حال تو سوخت، ببین خدا چه رحمتی شامل حالت میکند. عشق گنجینهی بیبهایی است، طفلکم با عشق میتوانی دنیا را بخری. هم گناهان خودت را بخری هم گناهان دیگران را. حالا برو. برو و دیگر از هیچی نترس.» 0 1 ایلو دیروز برادران کارامازف فیودور داستایفسکی 4.4 90 صفحۀ 78 پیر گفت: «گوش کن ببین چی میگویم، مادر. آن قدیم ها یکی از اولیای خدا، در یکی از عبادتگاه هایِ آن دوره مادری مثل تو را دید که برای بچهاش بچهی یکییک دانه اش زاری میکرد بچهی آن زن را هم خدا ازش گرفته بود. آن مردِ خدا به زن گفت: اگر بدانی این کوچولوها در عرش خدا چقدر نترس و جسور اند! در ملکوتِ آسمان هیچ کس مثل آنها نترس و جسور نیست به خدا می گویند: "خدایا، تو به ما زندگی دادی ولی مزه نکرده از ما گرفتیش برای همین هم بدون ترس از خدا آن قدر هیاهو میکنند تا خدا در عوض به آنها مقام فرشتگان را میدهد." مردِ خدا گفت: پس تو هم باید خوشحالی کنی زن نه این که زاری کنی چون کوچولوی تو هم الان بین فرشته های خداست. این را یکی از اولیای خدا در روزگار قدیم به آن زن گفت، یکی از اولیای بزرگ خدا که دروغ از دهنش بیرون نمیامد. پس، مادر، بدان که کوچولوی تو هم الان در عرش در بارگاه خدای متعال شاد و خوشحال است و برای تو به درگاه خدا دعا میکند. میخواهی گریه کنی گریه کن، ولی شادی هم بکن.» 0 2 ایلو دیروز برادران کارامازف فیودور داستایفسکی 4.4 90 صفحۀ 76 «در تودهیِ رعیت غمی هست که خاموش و بردبار، در درون محبوس مانده و خفه شده. ولی غمی هم هست که گاهی مثلِ یک بغض میترکد و عزادارانه زار میزند، غمِ دوم به خصوص در زنهایِ رعیت نمود میکند. این غم سبک بارتر از غمِ خاموش نیست چون ناله و زاری فقط با ریشریش کردن و به آتش کشیدنِ دل تسکین پیدا میکند. این غم تسلاّپذیر نیست، طالبِ تسکین هم نیست. این غم از یأس و بیچارگیِ چارهناپذیر مایه میگیرد. ناله و زاری انگولکی است برایِ آن که زخمِ درون سر باز کند.» 0 2 ایلو 1404/2/10 برادران کارامازف فیودور داستایفسکی 4.4 90 صفحۀ 41 "پس تو هم میخواهی راهب بشوی؟ دلم واسهات تنگ میشود، آلیوشا. نمیدانی چقدر بهت علاقهمند شدهام. ولی از یک نظر خوب است که میروی. میتوانی واسه ما گناهکارها دعا کنی. ماها خیلی گناهکاریم. بارها از خودم پرسیدهام کی میآید واسه من دعا کند. یعنی کسی پیدا میشود؟ " 0 2 ایلو 1404/2/7 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 160 صفحۀ 207 «از این حرف ها میفهمم که شما همان دوست زیرک و احساساتی و در عینحال گستاخ قدیمی هستید.فقط روس هایند که میتوانند اینهمه صفات متناقض را در خود جمع داشته باشند.بله،شما حق دارید.آدمیزاد دوست دارد که دوست صمیمی خود را پیش خود خوار ببیند.دوستی اغلب بر پایهی حقارت حریف استوار است.این یک حقیقت قدیمی است که بر اشخاص زیرک پوشیده نیست.» 0 0 ایلو 1404/2/2 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 160 صفحۀ 49 «این را به شما بگویم:در بندِ داشتن هیچ خصلت برجستهای هم نیستم! حالا در من همهچیز از جوش افتاده. دیگر هیچ شوری در من نمیبینید.خودتان میدانید چرا! هیچ فکر انسانی در سر من نیست.مدت هاست که دیگر خبر ندارم در دنیا چه میگذرد.نه در روسیه نه اینجا!» 0 2 ایلو 1404/2/2 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 160 صفحۀ 48 «روس ها به قدری با استعدادند و استعدادشان به قدری جنبه های گوناگون دارد که نمیتوانند به سرعت صورت ظاهری مناسب را پیدا کنند. این جا فقط صورت ظاهر است که مهم است.» 0 1 ایلو 1404/1/31 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 160 صفحۀ 23 «درباره ی برد و سودورزی حقیقت این است که مردم نه فقط دور میز رولت و بساط قمار،بلکه همهجا همیشه سعی میکنند که چیزی از چنگ حریف بیرون آورند و در جیب خود بگذارند.» 0 3 ایلو 1404/1/28 نیه توچکا نیزوانوا فیودور داستایفسکی 4.3 1 صفحۀ 186 شاهزاده خانم:«قبلا خیلی ها دوروبرم بودند. تو نمیشناسیشان نیهتوچکا. همهشان ترکم کردند، همه رفتند. انگار شبح بودند. اما من در تمام عمرم منتظرشان بودم. خدا پشتو پناهشان باشد! نگاه کن نیهتوچکا؛ میبینی که پاییز به پیش میرود و به زودی برف خواهد آمد. من با اولین برف خواهم مرد، بله. اما من غمگین نیستم، خدانگهدار!» 0 0 ایلو 1404/1/25 نیه توچکا نیزوانوا فیودور داستایفسکی 4.3 1 صفحۀ 78 "آیا واقعا نمیتوانست درک کند که فریب دادن سرشتی که حریص آشنایی با عقاید نیک است و خوبیها و بدیهای زیادی را احساس و درک کرده چهقدر دشوار است؟" 0 2 ایلو 1404/1/13 راز اتاق زرد گاستون لورو 3.5 1 صفحۀ 238 «رخداد های همزمان! بزرگ ترین دشمن حقیقت همین رخداد های همزمانند» 0 2 ایلو 1404/1/2 راز اتاق زرد گاستون لورو 3.5 1 صفحۀ 87 "وقتی یک نفر نمیتواند مجرم حقیقی را پیدا کند، همیشه میتواند از نعمت پیدا شدن همدستانی برای مجرم بهره ببرد. " 0 0 ایلو 1403/12/30 مرگ در جزیره گوکومون سیشی یوکومیزو 3.0 0 صفحۀ 302 "توی جزیره به دنیا میآی، توی جزیره هم میمیری. این قانون اینجاست... ولی ممنونم، متاسفم که دیگه همدیگه رو نمیبینیم." 0 0 ایلو 1403/12/30 مرگ در جزیره گوکومون سیشی یوکومیزو 3.0 0 صفحۀ 255 "فقر مادر جرم و جنایته. اگه مردم فقیر باشن، شرم و حیاشون رو از دست میدن و رفتار های خیلی زننده ای ازشون سر میزنه." 0 0 ایلو 1403/12/29 مرگ در جزیره گوکومون سیشی یوکومیزو 3.0 0 صفحۀ 113 گروهبان شیمیزو:«همش تقصیر این جزیره ی گوکومون لعنتیه. دقیقا همون طوریه که قبلا بهتون گفتم: ساکن های این جزیره مثل بقیه ادم ها نیستن؛ درک عجیب و متفاوتی از همه چی دارن. در بطن اون پوسته ی سفتی که همه دور خودشون دارن، ذهنشون مملو از طرز فکریه که برای ادم های سرزمین اصلی ژاپن قابل تصور نیست. و بعد جنگ شروع شد. همه شون کم و بیش دیوونه شدن. شاید خودم هم دیوونه شده باشم.» 0 0 ایلو 1403/12/23 دویست و دهمین روز سوسه کی ناتسومه 3.0 0 صفحۀ 55 کِی:«انسان ها زیر نقاب های نا خوشایندشون میتونن کارهای پستی انجام بدن. اگه بی پول باشن سرشون به کار خودشونه اما اگه جایگاه مشخصی توی جامعه داشته باشن، اون موقع مشکل شروع میشه. کل جامعه رو با بدجنسی آلوده میکنن؛ فلاکت واقعیه! و بین قشر بالایی جامعه و ثروتمند ها، پستی مدام تکرار میشه.» 0 0
بریدههای کتاب ایلو ایلو 17 ساعت پیش هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست نازنین طباطبایی 4.1 8 صفحۀ 70 "رویم را برمی گردانم و نیمی از جهان را از دست میدهم شب، دور لیوان ها می چرخد شب، دور پاها می چرخد شب، کسی را در کوچه خفت کرده است. پرنده ای مرده در آسمان پرواز میکند می توانم استخوانهایش را در باد تصور کنم می توانم استخوانهایش را در بشقاب می توانم استخوان هایت را وقتی که بر میز خم شده بودی، تصور کنم قلب از لای دکمه هایت افتاد و از در بیرون رفت می توانم او را وقتی که در راه پله سیگار می کشد تصور کنم فصلی از درون رنگهایش را معامله میکند من اما به اندازه ی کافی غمگین نیستم زنی خود را از ماه دار زده است من اما به اندازه ی کافی غمگین نیستم کاش چیزی، کسی برای ترک کردن وجود داشت. " 0 1 ایلو 17 ساعت پیش هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست نازنین طباطبایی 4.1 8 صفحۀ 50 "پرواز هم دیگر رویای آن پرنده نبود دانه دانه پرهایش را چید تا بر این بالِش خواب دیگری ببیند." 0 0 ایلو 17 ساعت پیش هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست نازنین طباطبایی 4.1 8 صفحۀ 48 "بازی را عوض میکنی و خود را از طنابی می آویزی که سالها پیش بر آن تاب خورده ای ما تکرار تکه های همیم مثل تو پسرم که تاب میخوری مثل من که تو را تاب میدهم تا طناب را فراموش کنم. " 0 0 ایلو دیروز هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست نازنین طباطبایی 4.1 8 صفحۀ 36 به شانهام زدی که تنهاییام را تکانده باشی به چه دل خوش کردهای!؟ تکاندن برف از شانههای آدمبرفی؟ 0 0 ایلو دیروز برادران کارامازف فیودور داستایفسکی 4.4 90 صفحۀ 82 «نترس، دختر، از هیچی نترس عذاب هم نده خودت را. فقط ، به توبهیی که کردهای وفادار باش، پای توبهات محکم بایست. خدا همهی گناهانت را میبخشد. گناهی نیست، در این دنیا هیچ گناهی نیست که خدا به توبه کار واقعی نبخشد. گناه هیچ بندهیی هر قدر هم که بزرگ باشد به پای دریای رحمت و عشق بیمنتهای خدا نمیرسد. کدام گناه میتواند از عشق و محبت خدا بیشتر باشد؟ تو فقط به فکر توبهی خودت باش و یک آن ازش غافل نشو. ترس را از دلت بیرون کن و فراموش نکن که خدا خیلی بیشتر از آن که به فکر تو میرسد دوستت دارد. عشق خدا با گناه تو تمام نمیشود. در آسمان برای یک گنهکار که توبه کند، بیشتر شادی کنند تا برای نود و نُه صالح که نیاز به توبه ندارند. این را از قدیم گفتهاند. پس، برو و دیگر از هیچی نترس نگران حرف مردم هم نباش کسی هم چیزی گفت، ناراحت نشو. با شوهر مرحومت هم در دل آشتی کن و او را قلباً ببخش هر قدر هم که تو را رنجانده باشد. اگر توبه کردهای باید دنبالهرو عشق باشی نه کینه و نفرت چون اگر دنبالهرو عشق باشی پیرو راه و رسم خدا شدهای با عشق همه چیز به دست میآید. با عشق، هر چیزی را میشود خرید. همین من، که مثل تو یک موجود گنهکارم، اگر رحم آوردم و دلم به حال تو سوخت، ببین خدا چه رحمتی شامل حالت میکند. عشق گنجینهی بیبهایی است، طفلکم با عشق میتوانی دنیا را بخری. هم گناهان خودت را بخری هم گناهان دیگران را. حالا برو. برو و دیگر از هیچی نترس.» 0 1 ایلو دیروز برادران کارامازف فیودور داستایفسکی 4.4 90 صفحۀ 78 پیر گفت: «گوش کن ببین چی میگویم، مادر. آن قدیم ها یکی از اولیای خدا، در یکی از عبادتگاه هایِ آن دوره مادری مثل تو را دید که برای بچهاش بچهی یکییک دانه اش زاری میکرد بچهی آن زن را هم خدا ازش گرفته بود. آن مردِ خدا به زن گفت: اگر بدانی این کوچولوها در عرش خدا چقدر نترس و جسور اند! در ملکوتِ آسمان هیچ کس مثل آنها نترس و جسور نیست به خدا می گویند: "خدایا، تو به ما زندگی دادی ولی مزه نکرده از ما گرفتیش برای همین هم بدون ترس از خدا آن قدر هیاهو میکنند تا خدا در عوض به آنها مقام فرشتگان را میدهد." مردِ خدا گفت: پس تو هم باید خوشحالی کنی زن نه این که زاری کنی چون کوچولوی تو هم الان بین فرشته های خداست. این را یکی از اولیای خدا در روزگار قدیم به آن زن گفت، یکی از اولیای بزرگ خدا که دروغ از دهنش بیرون نمیامد. پس، مادر، بدان که کوچولوی تو هم الان در عرش در بارگاه خدای متعال شاد و خوشحال است و برای تو به درگاه خدا دعا میکند. میخواهی گریه کنی گریه کن، ولی شادی هم بکن.» 0 2 ایلو دیروز برادران کارامازف فیودور داستایفسکی 4.4 90 صفحۀ 76 «در تودهیِ رعیت غمی هست که خاموش و بردبار، در درون محبوس مانده و خفه شده. ولی غمی هم هست که گاهی مثلِ یک بغض میترکد و عزادارانه زار میزند، غمِ دوم به خصوص در زنهایِ رعیت نمود میکند. این غم سبک بارتر از غمِ خاموش نیست چون ناله و زاری فقط با ریشریش کردن و به آتش کشیدنِ دل تسکین پیدا میکند. این غم تسلاّپذیر نیست، طالبِ تسکین هم نیست. این غم از یأس و بیچارگیِ چارهناپذیر مایه میگیرد. ناله و زاری انگولکی است برایِ آن که زخمِ درون سر باز کند.» 0 2 ایلو 1404/2/10 برادران کارامازف فیودور داستایفسکی 4.4 90 صفحۀ 41 "پس تو هم میخواهی راهب بشوی؟ دلم واسهات تنگ میشود، آلیوشا. نمیدانی چقدر بهت علاقهمند شدهام. ولی از یک نظر خوب است که میروی. میتوانی واسه ما گناهکارها دعا کنی. ماها خیلی گناهکاریم. بارها از خودم پرسیدهام کی میآید واسه من دعا کند. یعنی کسی پیدا میشود؟ " 0 2 ایلو 1404/2/7 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 160 صفحۀ 207 «از این حرف ها میفهمم که شما همان دوست زیرک و احساساتی و در عینحال گستاخ قدیمی هستید.فقط روس هایند که میتوانند اینهمه صفات متناقض را در خود جمع داشته باشند.بله،شما حق دارید.آدمیزاد دوست دارد که دوست صمیمی خود را پیش خود خوار ببیند.دوستی اغلب بر پایهی حقارت حریف استوار است.این یک حقیقت قدیمی است که بر اشخاص زیرک پوشیده نیست.» 0 0 ایلو 1404/2/2 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 160 صفحۀ 49 «این را به شما بگویم:در بندِ داشتن هیچ خصلت برجستهای هم نیستم! حالا در من همهچیز از جوش افتاده. دیگر هیچ شوری در من نمیبینید.خودتان میدانید چرا! هیچ فکر انسانی در سر من نیست.مدت هاست که دیگر خبر ندارم در دنیا چه میگذرد.نه در روسیه نه اینجا!» 0 2 ایلو 1404/2/2 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 160 صفحۀ 48 «روس ها به قدری با استعدادند و استعدادشان به قدری جنبه های گوناگون دارد که نمیتوانند به سرعت صورت ظاهری مناسب را پیدا کنند. این جا فقط صورت ظاهر است که مهم است.» 0 1 ایلو 1404/1/31 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 160 صفحۀ 23 «درباره ی برد و سودورزی حقیقت این است که مردم نه فقط دور میز رولت و بساط قمار،بلکه همهجا همیشه سعی میکنند که چیزی از چنگ حریف بیرون آورند و در جیب خود بگذارند.» 0 3 ایلو 1404/1/28 نیه توچکا نیزوانوا فیودور داستایفسکی 4.3 1 صفحۀ 186 شاهزاده خانم:«قبلا خیلی ها دوروبرم بودند. تو نمیشناسیشان نیهتوچکا. همهشان ترکم کردند، همه رفتند. انگار شبح بودند. اما من در تمام عمرم منتظرشان بودم. خدا پشتو پناهشان باشد! نگاه کن نیهتوچکا؛ میبینی که پاییز به پیش میرود و به زودی برف خواهد آمد. من با اولین برف خواهم مرد، بله. اما من غمگین نیستم، خدانگهدار!» 0 0 ایلو 1404/1/25 نیه توچکا نیزوانوا فیودور داستایفسکی 4.3 1 صفحۀ 78 "آیا واقعا نمیتوانست درک کند که فریب دادن سرشتی که حریص آشنایی با عقاید نیک است و خوبیها و بدیهای زیادی را احساس و درک کرده چهقدر دشوار است؟" 0 2 ایلو 1404/1/13 راز اتاق زرد گاستون لورو 3.5 1 صفحۀ 238 «رخداد های همزمان! بزرگ ترین دشمن حقیقت همین رخداد های همزمانند» 0 2 ایلو 1404/1/2 راز اتاق زرد گاستون لورو 3.5 1 صفحۀ 87 "وقتی یک نفر نمیتواند مجرم حقیقی را پیدا کند، همیشه میتواند از نعمت پیدا شدن همدستانی برای مجرم بهره ببرد. " 0 0 ایلو 1403/12/30 مرگ در جزیره گوکومون سیشی یوکومیزو 3.0 0 صفحۀ 302 "توی جزیره به دنیا میآی، توی جزیره هم میمیری. این قانون اینجاست... ولی ممنونم، متاسفم که دیگه همدیگه رو نمیبینیم." 0 0 ایلو 1403/12/30 مرگ در جزیره گوکومون سیشی یوکومیزو 3.0 0 صفحۀ 255 "فقر مادر جرم و جنایته. اگه مردم فقیر باشن، شرم و حیاشون رو از دست میدن و رفتار های خیلی زننده ای ازشون سر میزنه." 0 0 ایلو 1403/12/29 مرگ در جزیره گوکومون سیشی یوکومیزو 3.0 0 صفحۀ 113 گروهبان شیمیزو:«همش تقصیر این جزیره ی گوکومون لعنتیه. دقیقا همون طوریه که قبلا بهتون گفتم: ساکن های این جزیره مثل بقیه ادم ها نیستن؛ درک عجیب و متفاوتی از همه چی دارن. در بطن اون پوسته ی سفتی که همه دور خودشون دارن، ذهنشون مملو از طرز فکریه که برای ادم های سرزمین اصلی ژاپن قابل تصور نیست. و بعد جنگ شروع شد. همه شون کم و بیش دیوونه شدن. شاید خودم هم دیوونه شده باشم.» 0 0 ایلو 1403/12/23 دویست و دهمین روز سوسه کی ناتسومه 3.0 0 صفحۀ 55 کِی:«انسان ها زیر نقاب های نا خوشایندشون میتونن کارهای پستی انجام بدن. اگه بی پول باشن سرشون به کار خودشونه اما اگه جایگاه مشخصی توی جامعه داشته باشن، اون موقع مشکل شروع میشه. کل جامعه رو با بدجنسی آلوده میکنن؛ فلاکت واقعیه! و بین قشر بالایی جامعه و ثروتمند ها، پستی مدام تکرار میشه.» 0 0