بریده‌ای از کتاب برادران کارامازف اثر فیودور داستایفسکی

ایلو

ایلو

1404/5/7

بریدۀ کتاب

صفحۀ 447

« خدا دوباره ایوب را از زمین بلند می‌کند. ایوب ظرفِ چند سال دوباره صاحب زن و فرزند و ایل و حشم و ضیاع و عقار می‌شود و دوباره عشق و علاقه‌یی به فرزندانش پیدا می‌کند. حالا باز ممکن است یکی بگوید: «آخر آدم چطور می‌تواند به این فرزندانِ تازه عشق و علاقه پیدا کند در حالی که داغِ فرزندانِ سابق به دلش مانده؟ هر قدر هم که نسل تازه برایش عزیز باشند، داغِ نسل قبلی را از بین نمی‌برد.» ولی من می‌گویم از بین می‌برد. رمزورازی در زندگی بشری نهفته است که هر غمی را آهسته آهسته، آرام آرام، به شادی بدل می‌کند، یک شادیِ محبت‌آمیز و آرام‌بخش؛ جوانِ دیوخویِ سرکش را بدل می‌کند به پیری افتاده و فکور. »

« خدا دوباره ایوب را از زمین بلند می‌کند. ایوب ظرفِ چند سال دوباره صاحب زن و فرزند و ایل و حشم و ضیاع و عقار می‌شود و دوباره عشق و علاقه‌یی به فرزندانش پیدا می‌کند. حالا باز ممکن است یکی بگوید: «آخر آدم چطور می‌تواند به این فرزندانِ تازه عشق و علاقه پیدا کند در حالی که داغِ فرزندانِ سابق به دلش مانده؟ هر قدر هم که نسل تازه برایش عزیز باشند، داغِ نسل قبلی را از بین نمی‌برد.» ولی من می‌گویم از بین می‌برد. رمزورازی در زندگی بشری نهفته است که هر غمی را آهسته آهسته، آرام آرام، به شادی بدل می‌کند، یک شادیِ محبت‌آمیز و آرام‌بخش؛ جوانِ دیوخویِ سرکش را بدل می‌کند به پیری افتاده و فکور. »

15

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.