بریدههای کتاب Amadeus Amadeus 7 ساعت پیش استونر جان ویلیامز 4.3 41 صفحۀ 197 استونر در جوانی عشق را جایگاهی رفیع و والا میدید که اگر بخت یار کسی می شد، ممکن بود به آن برسد. پخته تر که شد عشق به نظرش بهشت مذهب دروغینی بود که انسان باید با لذت و تردید، تحقیری نه چندان تند و تیز و حسرتی آمیخته به شرم نگاهش کند و اکنون در میانسالی در می یافت که عشق نه موهبت الهی است و نه تو هم. حالا عشق برایش تحولی انسانی بود حس و حالی که لحظه به لحظه و روز به روز به مدد اراده و عقل و احساس آفریده و تعریف می شود. 0 1 Amadeus دیروز استونر جان ویلیامز 4.3 41 صفحۀ 114 به زحماتی فکر کرد که خاک سال از پی سال از آنها طلبیده بود و همچنان همان بود که بود... شاید اندکی عقیم تر و بخیل تر. در واقع چیزی تغییر نکرده بود. زندگی آن ها صرف تقلایی ملال آور شده بود، اراده شان در هم شکسته بود و ذهنشان کرخت شده بود و اکنون در دل همان خاکی خفته بودند که عمرشان را وقفش کرده بودند، خاکی که آرام آرام، سال به سال، آنها را در خود می بلعید. رطوبت و پوسیدگی به تدریج در چوب کاج تابوت هایی که بدنشان را محصور کرده بود رخنه می کرد و آرام آرام به گوشت و استخوانشان می رسید و در نهایت از آخرین بقایاشان هم چیزی باقی نمیگذاشت. بدل می شدند به جزئی بی اهمیت از زمین سرسختی که مدت ها پیش خود را وقفش کرده بودند. 0 4 Amadeus 1404/5/21 استونر جان ویلیامز 4.3 41 صفحۀ 24 در کتابخانه دانشگاه، میان قفسهها و لابلای خیل کتابها، پرسه میزد و بوی ناگرفته چرم و پارچه و ورقهای خشک را چنان به سینه میکشید که گویی دود شفابخش کندر است. 0 8 Amadeus 1404/5/21 استونر جان ویلیامز 4.3 41 صفحۀ 21 تو در من اخگرهای آتشی را میبینی که بر خاکستر روزگار جوانیاش آرمیده است بستر مرگی که باید بر آن دم فرو ببندد و طعمه چیزی شود که روزگاری طعامش بود (شکسپیر) 0 20 Amadeus 1404/5/17 فارنهایت 451 ری بردبری 3.8 45 صفحۀ 139 با خودش گفت: یادت باشه، اونها رو بسوزون، وگرنه اونها تو رو می سوزونن. الان قضیه به همین سادگیه. 0 10 Amadeus 1404/5/13 فارنهایت 451 ری بردبری 3.8 45 صفحۀ 58 گریهاش به خاطر مرگ نبود،از فکر گریه نکردن برای مرگ گریهاش گرفته بود... 0 33 Amadeus 1404/5/8 تونل ارنستو ساباتو 3.9 68 صفحۀ 107 با همه اینها انسان از روی ناچاری به زندگی میچسبد و سرانجام ترجیح میدهد که نقصانهای زندگی، رنج و درد و پستی را تحمل کند و به اتکای اراده تن به گریز از این سراب را ندهد. 0 11 Amadeus 1404/5/7 تونل ارنستو ساباتو 3.9 68 صفحۀ 58 ولی به طور کلی نوع بشر همیشه به نظرم نفرتانگیز رسیده است. 0 14 Amadeus 1404/4/28 تونل ارنستو ساباتو 3.9 68 صفحۀ 11 عبارت «روزگار خوش گذشته» به معنی آن نیست که اتفاقات بد در گذشته کمتر رخ میدادند، فقط معنیش این است که- خوشبختانه- مردم به آسانی آن اتفاقات را از یاد بردهاند. 0 7 Amadeus 1404/4/21 آس و پاس در پاریس و لندن جورج اورول 3.7 23 صفحۀ 166 دلیل پاکدامنی اش بزدلی ناشی از گرسنگی بود. اگر فقط دو سه وعده غـذای حسابی در شکمش داشت، جرئت دزدیدن شیر را پیدا میکرد. 0 9 Amadeus 1404/2/24 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 183 ای کاش میشد کل بخش سیزدهم از کتاب(قهرمان وارد میشود) رو نوشت. واقعا قشنگ بود این چپتر از کتاب. 0 16 Amadeus 1404/2/6 آفتاب گردان های کور آلبرتو مندس 4.3 15 صفحۀ 39 آدم چطور میتواند اشتباه زنده بودن را جبران کند؟ مردههای زیادی دیدهام، اما نفهمیدهام چطور میتوان مرد. 0 29 Amadeus 1404/2/1 یادداشت های اینجانب لئونید نیکلایویچ آندری یف 3.8 14 صفحۀ 66 که من ترسوام!آه اگر آن توله سگ از خود راضی میدانست چه طوفان خشمی را در جان من به راه انداخته است، از ترس فریادی میکشید و فرار میکرد زیر تختش. ترسو منم؟ منی که کل جهان بر سرم آوار شد، اما نتوانست لهم کند تازه از تکههای متلاشی وحشتناکش طبق طرح و نقشه خودم جهان جدیدی ساختم. تمام نیروهای شیطانی حیات، از تنهایی و حبس گرفته تا خیانت و دروغ علیه من بسیج شدند، اما من تک تک آنها را تابع اراده خودم کردم. یعنی من، منی که حتی بر خوابها و رویاهایم چیره شدم، ترسو باشم؟... 0 15 Amadeus 1404/1/31 یادداشت های اینجانب لئونید نیکلایویچ آندری یف 3.8 14 صفحۀ 51 فقط آنکس فریاد میکشد که از صحت سخنان خود اطمینانی ندارد،زیرا حقیقت در صلابت آرام و سادگی سرد است که جریان دارد. 0 8 Amadeus 1404/1/25 محاکمه فرانتس کافکا 4.0 25 صفحۀ 81 بدبختی او این بود که هر وقت خود را کمی آزادتر حس میکرد، بلافاصله حرف نسنجیدهای به زبان میآورد. 0 20 Amadeus 1403/12/11 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 292 صفحۀ 95 درد اینجاست که آدمیزاد روی زمین تنهاست. 0 33 Amadeus 1403/12/8 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 292 صفحۀ 63 خودم دیگر مرده بودم،چطور میتوانستم انسان دیگری را نجات بدهم؟ 0 6 Amadeus 1403/12/5 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 292 صفحۀ 38 بله غرور دارد!من هم از آدمهای مغرور خوشم میآید.مغرورها به خصوص وقتی جذاباند که دیگر مطمئنی رویشان تسلط داری، مگر نه؟ 0 11 Amadeus 1403/12/1 سقوط آلبر کامو 4.0 118 صفحۀ 160 هرچه بیشتر خودم را متهم کنم،بیشتر حق آن را خواهم داشت که درباره شما قضاوت کنم. 0 17 Amadeus 1403/11/30 سقوط آلبر کامو 4.0 118 صفحۀ 145 صد و پنجاه سال پیش مردم برای دریاچهها و جنگلها دچار تأثرات شاعرانه میشدند. امروزه ما برای دخمهی زندانها غزل میسراییم... 0 13
بریدههای کتاب Amadeus Amadeus 7 ساعت پیش استونر جان ویلیامز 4.3 41 صفحۀ 197 استونر در جوانی عشق را جایگاهی رفیع و والا میدید که اگر بخت یار کسی می شد، ممکن بود به آن برسد. پخته تر که شد عشق به نظرش بهشت مذهب دروغینی بود که انسان باید با لذت و تردید، تحقیری نه چندان تند و تیز و حسرتی آمیخته به شرم نگاهش کند و اکنون در میانسالی در می یافت که عشق نه موهبت الهی است و نه تو هم. حالا عشق برایش تحولی انسانی بود حس و حالی که لحظه به لحظه و روز به روز به مدد اراده و عقل و احساس آفریده و تعریف می شود. 0 1 Amadeus دیروز استونر جان ویلیامز 4.3 41 صفحۀ 114 به زحماتی فکر کرد که خاک سال از پی سال از آنها طلبیده بود و همچنان همان بود که بود... شاید اندکی عقیم تر و بخیل تر. در واقع چیزی تغییر نکرده بود. زندگی آن ها صرف تقلایی ملال آور شده بود، اراده شان در هم شکسته بود و ذهنشان کرخت شده بود و اکنون در دل همان خاکی خفته بودند که عمرشان را وقفش کرده بودند، خاکی که آرام آرام، سال به سال، آنها را در خود می بلعید. رطوبت و پوسیدگی به تدریج در چوب کاج تابوت هایی که بدنشان را محصور کرده بود رخنه می کرد و آرام آرام به گوشت و استخوانشان می رسید و در نهایت از آخرین بقایاشان هم چیزی باقی نمیگذاشت. بدل می شدند به جزئی بی اهمیت از زمین سرسختی که مدت ها پیش خود را وقفش کرده بودند. 0 4 Amadeus 1404/5/21 استونر جان ویلیامز 4.3 41 صفحۀ 24 در کتابخانه دانشگاه، میان قفسهها و لابلای خیل کتابها، پرسه میزد و بوی ناگرفته چرم و پارچه و ورقهای خشک را چنان به سینه میکشید که گویی دود شفابخش کندر است. 0 8 Amadeus 1404/5/21 استونر جان ویلیامز 4.3 41 صفحۀ 21 تو در من اخگرهای آتشی را میبینی که بر خاکستر روزگار جوانیاش آرمیده است بستر مرگی که باید بر آن دم فرو ببندد و طعمه چیزی شود که روزگاری طعامش بود (شکسپیر) 0 20 Amadeus 1404/5/17 فارنهایت 451 ری بردبری 3.8 45 صفحۀ 139 با خودش گفت: یادت باشه، اونها رو بسوزون، وگرنه اونها تو رو می سوزونن. الان قضیه به همین سادگیه. 0 10 Amadeus 1404/5/13 فارنهایت 451 ری بردبری 3.8 45 صفحۀ 58 گریهاش به خاطر مرگ نبود،از فکر گریه نکردن برای مرگ گریهاش گرفته بود... 0 33 Amadeus 1404/5/8 تونل ارنستو ساباتو 3.9 68 صفحۀ 107 با همه اینها انسان از روی ناچاری به زندگی میچسبد و سرانجام ترجیح میدهد که نقصانهای زندگی، رنج و درد و پستی را تحمل کند و به اتکای اراده تن به گریز از این سراب را ندهد. 0 11 Amadeus 1404/5/7 تونل ارنستو ساباتو 3.9 68 صفحۀ 58 ولی به طور کلی نوع بشر همیشه به نظرم نفرتانگیز رسیده است. 0 14 Amadeus 1404/4/28 تونل ارنستو ساباتو 3.9 68 صفحۀ 11 عبارت «روزگار خوش گذشته» به معنی آن نیست که اتفاقات بد در گذشته کمتر رخ میدادند، فقط معنیش این است که- خوشبختانه- مردم به آسانی آن اتفاقات را از یاد بردهاند. 0 7 Amadeus 1404/4/21 آس و پاس در پاریس و لندن جورج اورول 3.7 23 صفحۀ 166 دلیل پاکدامنی اش بزدلی ناشی از گرسنگی بود. اگر فقط دو سه وعده غـذای حسابی در شکمش داشت، جرئت دزدیدن شیر را پیدا میکرد. 0 9 Amadeus 1404/2/24 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 183 ای کاش میشد کل بخش سیزدهم از کتاب(قهرمان وارد میشود) رو نوشت. واقعا قشنگ بود این چپتر از کتاب. 0 16 Amadeus 1404/2/6 آفتاب گردان های کور آلبرتو مندس 4.3 15 صفحۀ 39 آدم چطور میتواند اشتباه زنده بودن را جبران کند؟ مردههای زیادی دیدهام، اما نفهمیدهام چطور میتوان مرد. 0 29 Amadeus 1404/2/1 یادداشت های اینجانب لئونید نیکلایویچ آندری یف 3.8 14 صفحۀ 66 که من ترسوام!آه اگر آن توله سگ از خود راضی میدانست چه طوفان خشمی را در جان من به راه انداخته است، از ترس فریادی میکشید و فرار میکرد زیر تختش. ترسو منم؟ منی که کل جهان بر سرم آوار شد، اما نتوانست لهم کند تازه از تکههای متلاشی وحشتناکش طبق طرح و نقشه خودم جهان جدیدی ساختم. تمام نیروهای شیطانی حیات، از تنهایی و حبس گرفته تا خیانت و دروغ علیه من بسیج شدند، اما من تک تک آنها را تابع اراده خودم کردم. یعنی من، منی که حتی بر خوابها و رویاهایم چیره شدم، ترسو باشم؟... 0 15 Amadeus 1404/1/31 یادداشت های اینجانب لئونید نیکلایویچ آندری یف 3.8 14 صفحۀ 51 فقط آنکس فریاد میکشد که از صحت سخنان خود اطمینانی ندارد،زیرا حقیقت در صلابت آرام و سادگی سرد است که جریان دارد. 0 8 Amadeus 1404/1/25 محاکمه فرانتس کافکا 4.0 25 صفحۀ 81 بدبختی او این بود که هر وقت خود را کمی آزادتر حس میکرد، بلافاصله حرف نسنجیدهای به زبان میآورد. 0 20 Amadeus 1403/12/11 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 292 صفحۀ 95 درد اینجاست که آدمیزاد روی زمین تنهاست. 0 33 Amadeus 1403/12/8 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 292 صفحۀ 63 خودم دیگر مرده بودم،چطور میتوانستم انسان دیگری را نجات بدهم؟ 0 6 Amadeus 1403/12/5 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 292 صفحۀ 38 بله غرور دارد!من هم از آدمهای مغرور خوشم میآید.مغرورها به خصوص وقتی جذاباند که دیگر مطمئنی رویشان تسلط داری، مگر نه؟ 0 11 Amadeus 1403/12/1 سقوط آلبر کامو 4.0 118 صفحۀ 160 هرچه بیشتر خودم را متهم کنم،بیشتر حق آن را خواهم داشت که درباره شما قضاوت کنم. 0 17 Amadeus 1403/11/30 سقوط آلبر کامو 4.0 118 صفحۀ 145 صد و پنجاه سال پیش مردم برای دریاچهها و جنگلها دچار تأثرات شاعرانه میشدند. امروزه ما برای دخمهی زندانها غزل میسراییم... 0 13