بریده‌های کتاب علیِ مهدی قلب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 25

بسم الله 🔆 قرآن، جلوه ی حیّ قیّوم 🔹 خدای متعال می فرماید: «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ. نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ» (آیه ۲ و ۳ آل عمران)؛ این کتاب از طرف خداوندی که «حیّ قیّوم» است، بر شما نازل شده است. معنایش این است که اسم «حیّ قیّوم» خداوند در این کتاب، تجلّیِ تام پیدا کرده است. پس این کتاب مظهر حیات است، لذا حیّ و باشعور است. به همین جهت در روایت زیبایی از امام صادق(علیه السلام) آمده است که «إنَّ القُرآنَ حَیٌّ لا یَموت» قرآن حقیقت زنده ای است که هرگز نمی میرد و به همین جهت، ارتباط ما با قرآن حیات‌بخش و روح افزا است. ⚡️ باور به این مطلب، رابطه ی ما با قرآن کریم را به کلی تغییر داده و از این‌رو به آن‌رو می کند. توجه به زنده بودن قرآن، یعنی توجه به اینکه متکلم همین الان به طور زنده در حال تکلم با ماست. به طور قطع، بهره مندی ما زمانی که نگاه ما به قرآن سطحی است و فقط همین جلد و صفحات معمولی را می بینیم و نهایتاً برای او نسبت به سایر کتب، قداستی قائل هستیم، با زمانی که توجه داریم که در محضر یک وجود زنده قرار گرفته ایم که ما را می بیند و سخنان ما را می شنود و برای همه ی نیازهای ما، چه به زبان آورده شود و چه درون ما مخفی بماند، پاسخی متناسب با شأن ما خواهد داشت، بسیار متفاوت خواهد بود.

4

بریدۀ کتاب

صفحۀ 96

بسم الله ✨ اثر حمل کردن معانی کتاب آسمانی وقتی قبول کردند کتاب خدا را، #قرآن و هر کتاب آسمانیِ دیگر هم آنها را قدم به قدم دائم نزدیک میکند به مفاهیم و معانی؛ این جوری است؛ 💡 یک قدم که رفتید، یک قدم شما را بیشتر #راهنمایی میکند. من همیشه مثال میزدم به این چراغی که دست یک نفر آدم است در یک بیابان وسیع ظلمانی؛ یک چراغی میدهند دست شما، در یک بیابانی که مثلا فرض کنید قُطر این میدان ده کیلومتر است _ده کیلومتر در ده کیلومتر راه است_ و میگویند برو‌. 🙄 شما نگاه میکنید، می بینید عجب! دُور و بَر شما فقط دو متر در دو متر روشن است. آدم ساده لوح، اینجا میگوید <<بروم؟ این، دو متر را روشن کرده! مگر میشود ده کیلومتر راه را با روشناییِ دو متر رفت؟>> 🤔 اما آدم پخته ی عاقل به او میگوید که خب تو این دو متر را برو، اگر دو متر دیگر برایت روشن نشد، نرو؛ خب این دو متر را که رفتی، دو متر دیگر برایت روشن میشود، آن را برو؛ هرجا ایستادی، ایستاده ای؛ خیال نکن که نرفته، حرکت نکرده، عمل نکرده، اول کار مراحل بعدی برای تو آشکار خواهد شد. 🌅 راه #بصیرت حقیقی و بصیرتِ پی در پی، #عمل به آن چیزهایی است که در مرحله ی اول فهمیدیم؛ یا وسیع تر از عمل بگوییم که فقط تکلیف تداعی نشود: تحت تاثیر قرارگرفتن از آن مراحل اولی است؛ [یعنی] آنچه را فهمیده ای، در آن #تدبر بکن، آن را #قبول بکن، #قدر آن را بدان، آن را مزمزه بکن در همه ی وجود خودت، بعد #قدم_بعدی برای تو روشن و آشکار خواهد شد.

5

بریدۀ کتاب

صفحۀ 74

بسم الله ضرورت مراقبت از مرکز انقلاب اسلامی تازه اسلام صد سال بعد از این حرفها[نفوذ در بسیاری از نقاط عالم از جمله ایران، روم، شمال آفریقا و...] در خود مرکزش آبکی [و ضعیف] شده بود. اگر در همان مرکز اسلام، اسلام با قدرت و با عمق و با معنا باقی میماند و مسلمینی که در مرکز اسلام بودند _یعنی مدینه و مکه و مرکز خلافت_ اسلام را واقعا نگه داشته بودند، مطمئناً دیری نمیگذشت که اسلام سراسر جهان را میگرفت؛ منتها آنها عمل نکردند. آنهایی که در مرکز عالم اسلام بودند، یعنی آن وقتی که شام مرکز خلافت بود _صد سال بعد از این حرفها، شام مرکز خلافت شده بود_ مسلمین در آنجا به اسلام عمل نکردند و اسلام در آنجا کم رنگ و بی رنگ و آبکی شد، نتیجه این شد که در جاهای دیگر دنیا هم که اسلام داشت میرفت، از نفوذ و گسترش و سرعت اسلام کاسته شد؛ وَ الّا اگر آنجا اسلام را حفظ میکردند و آن روح انقلابیِ اسلامی اگر باقی می ماند، اسلام مطمئناً گسترش بیشتری پیدا میکرد و همه ی دنیا را نجات میداد. و ما امروز هم بایستی مواظب باشیم که در مرکز جوشش انقلاب اسلامی، حالت انقلابی از بین نرود؛ اگر ما اینجا حالت انقلابی را از دست دادیم، اگر ما اینجا ضعیف شدیم، نمی توانیم در شعاع فرهنگ اسلامی که از ما صادر میشود، انسانهایی را بسازیم.

4

بریدۀ کتاب

صفحۀ 72

بسم الله از منظر آمریکایی ها، میانه روی در نقطه ی مقابل انقلابی گری معنا می‌شد. میانه روها، شخصیت ها و گروه هایی بودند که عاری از اندیشه و رفتار انقلابی بودند؛ یعنی در ساحت اندیشه، با چپ گرایی یا اسلام انقلابی بیگانه بودند و در ساحت عمل، رفتارهای پرحرارت و رادیکال را تقبیح می کردند. اگر ائتلافی از این نیروها در حکومت ایران شکل می گرفت، آمریکایی ها می توانستند از مسیر تبلیغات و بازی های سیاسی، آنها را به قدرت برسانند و دست کم نسبتی از جایگاه سابق خود را باز می یافتند. سیاست تشکیل ائتلاف میانه در اسناد به‌دست‌آمده از سفارت آمریکا به وضوح مشاهده می شود. در نامه ی سرّی ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ از مرکز فرماندهی سی آی ای به ایستگاه تهران نوشته شده:<<هدف از اقدام سیاسی ما در ایران، روی کارآمدن دولتی است که نسبت به منافع ایالات متحده نظر موافق داشته باشد.>>۱ در تلگرام دیگری از مدیر سازمان سی آی ای، استنسفیلد ترنر، توضیحات بیشتر و صریح تری درباره ی خط میانه ذکر شده است: قصد ما در تماس با شریعتمداری، کمک به ایجاد یک <<راه حل میانه>> است. هدف ما ایجاد شکاف در نهضت اسلامی نیست، بلکه می خواهیم نیروهای میانه روی درون آن را تا حد حاکم شدن توسعه دهیم. وجود یک جناح میانه روی قوی که بر نهضت حاکم باشد، می تواند به خوبی آنهایی را که در سرتاسر کشور صاحب افکار میانه روی دنیوی هستند، حداقل در شکل یک ائتلاف جذب کند. او در ادامه ی همین تلگرام تاکید کرد که هدف سی آی ای در ایران، برپاکردن دولتی است که نسبت به تامین منافع آمریکا هم‌سو باشد.۲ ۱: اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ج ۶، ص ۲۷۵. ۲: اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ج ۶، صص ۲۷۶_۲۷۷.

11

بریدۀ کتاب

صفحۀ 133

بسم الله «نیاز همگانی به مراقبت از خود برای مبتلا نشدن به نفاق» مومنین که در دل آنها ایمان هست، ای بسا به واسطه ی حوادث و عوارضی، کم کم انگیزه ی نفاق در آنها بوجود بیاید. بله، اینجوری است؛ خیال نکنید ما که حالا مومنیم، خاطرمان جمع باشد و هیچ مراقبتی از خودمان و از دلمان و از انگیزه هایمان نکنیم؛ نه، مومن هم اگر مراقبتهای لازم را از خودش نکند و دل خودش را مورد مراقبت قرار ندهد، به تدریج انگیزه های نفاق در او بوجود می آید؛ مثل انگیزه های گناه ، فسق و حتی مثل انگیزه ی کفر. لذاست که انسان دائماً مراقبت لازم دارد؛ و یکی از کارهای مومنینِ درست و حسابیِ عالم، مراقبه است. مراقبه یعنی خود را دائماً زیر دقت و مراقبت قراردادن و همیشه مواظب خود بودن. پس خوف گرایش به نفاق در مومن هست... همه ی منافق ها از اول منافق نبودند: ذلِکَ بِاَنَّهُم آمَنوا ثُمَّ کَفَروا [سوره منافقون، آیه ۳] اول ایمان آورند، بعد کافر شدند؛ بعد از آنکه ایمان در دل اینها وارد شد، کفر آمد و اثر ایمان را از بین برد و جای پای ایمان را محو کرد. پس این یک خوفی است که دائماً در انسان وجود دارد؛ باید همیشه مراقب باشیم که به طرف نفاق کشانده نشویم.

1

بریدۀ کتاب

صفحۀ 174

بسم الله جمهوری اسلامی در این ۳۲ سال نشان داده که به کسی باج نخواهد داد، این فشار ها هم روی او اثر نمی کند؛ «و لما رءا المؤمنون الاحزاب قالوا هذ اما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ايمانا و تسلیما». ما وقتی این فشار ها را ملاحظه می کنیم، این شیطنت ها و توطئه ها را از طرف خبیث ترین شیاطین عالم نسبت به خودمان مشاهده می کنیم، می فهمیم وعده ی الهی راست است؛ می گوییم «هذا ما وعدنا الله و رسوله». خدا وعده فرموده بود که وقتی در راه مستقیم حرکت کنید، شیطان ها و کج روان با شما مقابله می کنند؛ بسم الله، این نمونه اش است. این را خدا قبلاً به ما فرموده بود، آیات قرآن به ما گفته بود. «و صدق الله و رسوله»؛ سخن خدا راست است. «و ما زادهم الا ایمانا و تسلیما»؛ این، ایمان ما را به وعده ی الهی بیش تر می کند. خداوند فرموده است: «لینصرن الله من ینصره». هرکس خدا را نصرت کند، دین خدا را نصرت کند، راه خدا را نصرت کند، آرمان های الهی را نصرت کند، خدا یقیناً او را نصرت و پیروز خواهد کرد. و بدانید این در انتظار ملت عزیز ایران است.»

2

بریدۀ کتاب

صفحۀ 400

بسم الله مهم ترین عبرت نهضت مشروطیت، لزوم دشمن شناسی است. بی توجهی سران نهضت به استعمار و نقش آن در انحراف حرکت عدالت‌خواهانه و قانون خواهانه ملت ایران باعث شد که راه نفوذ عناصر وابسته به استعمار باز شده و عناصر مشکوکی نظیر اردشیرجی سرجاسوس انگلستان، و عضو لژ بیداری، حسینقلی خان نواب فراماسون و از وابستگان و عوامل سرویسهای اطلاعاتی انگلستان، سید حسن تقی زاده، محمدعلی فروغی، حیدرخان عمواوغلی، علیقلی خان سردار اسعد، جعفرقلی خان سردار بهادر و... در بدنه نهضت رسوخ و سرانجام آن را به انحراف بکشانند. انحراف و شکست مشروطیت که صادق ترین هواداران خود را قربانی کرد صحت دیدگاه و دشمن شناسی شریعت خواهان و در راس آنان شیخ شهید را به اثبات می رساند. همین امر از سوی دیگر اشتباه دیگر شریعت خواهان در همکاری با عناصری که هیچ سنخیتی بین آنان و رهبری روحانی نهضت وجود نداشت را ثابت می کند. عبرت دیگر توجه به نقش واسطه ها و توطئه دشمن در ایجاد اختلاف و درگیری بین رهبران نهضت است. عناصر واسطه و نفوذی در بین رهبریت روحانی نهضت با اقدامات زیرکانه خود، منجر به بروز اختلاف و شکاف بین روحانیون شد و آنان به جای حفظ وحدت در بین صفوف خود به جان یکدیگر افتادند و دشمن نیز ابتدا با سکوت و یا همراهی آنان مشروعه طلبان را سرکوب و سپس به سراغ خود آنان آمد. ترور سید عبدالله، سرکوبی ستارخان، انزوای سید محمد طباطبایی، مرگ مشکوک آخوند خراسانی و... همگی حکایت از نقش تخریبی عناصر واسطه در جریان نهضت می باشد.

5

بریدۀ کتاب

صفحۀ 74

بسم الله ♨️ جای سرباز، سربازخانه است! 💠 از عصر مشغول گشت زنی بودیم. ساعت ۳ نیمه شب، وقت شام خوردن شده بود. بعد از شام، ابومهدی بنای رفتن کرد. قرار بود، برود بصره و برگردد. هرچقدر من و حاج قاسم اصرار به ماندن کردیم، او اصرار به رفتن کرد. گفتم: «ساعت ۳ شبه، از ساعت ۷ صبح سرپایی، این ور و آن ور رفتیم، حالا هم شام خوردیم، ممکنه خوابت ببره. حالا بخواب صبح برو!» اصرا ما نتیجه نداشت. حاج قاسم گفت: «می خوای همراهت تا سر مرز بیام؟» من هم که دیدم فرمانده بزرگی مثل حاج قاسم، این طور متواضعانه حرف می زد، گفتم: «خب من هم میام. بالاخره ابومهدی برای استان ما اومده و این همه ازخودگذشتگی کرده.» حالا هرچه از ما اصرار، از ابومهدی انکار تا زمانی که دیگر قانع شدیم و رفت. من ماندم و حاج قاسم. گفتم: «حاجی میخوای چی کار کنی؟» حاج قاسم گفت: «برم یک سربازخانه ای پیدا کنم بخوابم تا صبح.» خانه ی استاندار خالی بود. گفتم: «وی آی پی خانه ی استاندار هست. همین جا بخواب! فردا هم همین جا به کارت می رسی.» لبخند زد و گفت: «اینجا؟ این جا مال مقاماته، مال بزرگانه. ما سرباز هستیم، سرباز اینجا بخوابه که بد عادت میشه، سربازخانه ای چیزی پیدا می کنیم، همون جا دراز می کشیم می خوابیم.» آن شب رفت در کنار سربازانش خوابید و فردا صبح دوباره آمد برای کار. 🔖 نقل خاطره از استاندار وقت خوزستان

2