قدرت سکوت: قدرت درون گراها در جهانی که قادر نیست از سخن گفتن باز ایستد!

قدرت سکوت: قدرت درون گراها در جهانی که قادر نیست از سخن گفتن باز ایستد!

قدرت سکوت: قدرت درون گراها در جهانی که قادر نیست از سخن گفتن باز ایستد!

سوزان کین و 2 نفر دیگر
4.4
19 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

31

خواهم خواند

61

براساس آمارها، حتی در برونگراترین جوامع، حداقل یک سوم افراد درونگرا هستند. آنهایی که اغلب گوش دادن را به حرف زدن ترجیح می دهند، کسانی که نوآوری و خلق می کنند اما علاقه چندانی به نشان دادن خود و مطرح شدن ندارند، کسانی که کار بصورت فردی را به جلسات طوفان فکری درون تیمی ترجیح می دهند.اینها درونگرا هستند و جامعه دستاوردهایی چون قانون جاذبه، قانون نسبیت عام و خاص، آثار هنری مطرح، کامپیوترها و... را مدیون این افراد است.سوزان کین در کتاب قدرت سکوت، نشان می دهد که تاکنون چقدر قوت این افراد دست کم گرفته شده و این موضوع چه مقدار به ضرر جوامع تمام می شود. او می گوید برونگرای ایده آل از قرن بیستم رواج پیدا و تا عمق فرهنگ جامعه نفوذ کرده است. در کتاب، درونگراهای بسیاروفقی معرفی می شوند؛ از سخنران موفق و پرشوری که بعد از هر سخنرانی در تنهایی خود انرژیش را بازیابی می کند، تا فروشنده ی موفق و رکورد داری که به قدرت سوال پرسیدن هاپی برده است. نوینده، ضمن تشریح وضعیت درونگراها در جامعه، شغل و کسب و کار، تربیت و آموزش، ورزش، روابط عاطفی و... ، راهکارهای مناسبی هم به درونگراها و برونگراهایی که با آنها در ارتباطند، ارائه می کند.کتاب قدرت سکوت با بیانی شیوا و جذاب، با ارائه نتایج آخرین تحقیقات و با نقل داستان های واقعی افراد زیادی، می تواند به خوبی دید جامه و حتی دیدخود افراد درونگرا را به درونگرایی تغییر دهد.

لیست‌های مرتبط به قدرت سکوت: قدرت درون گراها در جهانی که قادر نیست از سخن گفتن باز ایستد!

یادداشت‌های مرتبط به قدرت سکوت: قدرت درون گراها در جهانی که قادر نیست از سخن گفتن باز ایستد!

            قدرت سکوت؛ قدرت درونگراها در جهانی که قادر نیست از سخن گفتن بازایستد
سوزان کین
کتاب «قدرت سکوت» به قلم سوزان کین از آن دسته کتابهایی است که خواندنش با توجه به ورود کلمات «درونگرا» و «برونگرا» به دایره لغات روزمره جامعه حال حاضر ضروری به نظر میرسد. در عین حال که این دو عبارت که تقسیم بندی کارل گوستاو یونگ هستند در مکالمات روزانه به کرات شنیده میشوند، اما متاسفانه مورد بدفهمی قرار گرفتهاند. در همین راستا این کتاب کمک میکند تا مخاطب به خوبی مفهوم این دو واژه را درک کرده و بتواند با ویژگیها – و نه محدودیت – این دو گروه آشنا شود. در قسمتی از کتاب آمده است:« فرد درونگرا ترجیح میدهد تعطیلاتش را با مطالعه کنار ساحل سپری کند تا در یک کشتی تفریحی مهمانی بگیرد زیرا سایرین خیلی تحریککننده هستند، آنها در فرد درونگرا احساس تهدید، ترس، جنگ وو عشق را ایجاد میکنند. یکصد انسان در قیاس با صد کتاب یا صد دانه شن خیلی تحریک کنندهترند».
در قسمت ابتدایی کتاب سوزان کین به فشارهای اجتماع بر علیه درونگرا بودن اشاره میکند. اینکه جامعه در حالت کلی افرادی را موفق و ایدهآل محسوب میکند که در برقراری ارتباط اجتماعی به صورت قوی عمل کرده و از مرکز توجه بودن لذت میبرند همینطور افرادی ریسک پذیر، عملگرا و مطمئن هستند که به خوبی میتوانند از عهده کارهای گروهی و انجام تمرینات و کار تیمی بربیایند. البته واضح است که این فشار همیشه به صورت مستقیم نبوده و در تمام موارد، افراد تلاش نمیکنند تا درونگرایان را به داخل اجتماعات بزرگ پرتاب کنند- هرچند گاهی این اتفاق رخ میدهد- اما باز هم با وجود آگاهی جامعه، نگاه سطح دوم بودن به درونگرایان ادامه دارد. سوزان کین میگوید:«برونگرایی تا حد وسیعی سبک شخصیتی جذابی به شمار میرود اما ما آن را به معیاری ظالمانه تبدیل کردهایم که باید با آن همنوا شویم».
در ادامه سوزان کین از دستاوردهای درونگرایان و شخصیتهایی مثل الینور روزولت،  الگور، وارن بافت، گاندی و رزا پارکس و ... که صحبت میکند که افرادی موفق، تاثیر گذار، عمیق و با اعتماد به نفس هستند. این در حالی است که به اشتباه درونگرایی با عدم اعتماد به نفس و کمرویی و یا ترسو بودن و در انتها نداشتن دستاوردهای مهم شخصی و موفقیت هم معنا پنداشته میشود. تعداد قابل توجهی از آثار هنری و دستاوردهای بشر حاصل ساعتها کار درونگرایان بودهاند مثل قطعات روح نواز شوپن، کتاب «در جست و جوی زمان از دست رفته» مارسل پروست، فیلم «فهرست شیندلر» و حتی موتور جستجوی گوگل و البته میلیونها پیشرفت دیگر در سیر تمدن.
 به طور کلی این کتاب هم برای درونگرایان و هم برونگرایان کاربرد دارد زیرا که تمامی افراد جامعه در تعامل نزدیکی با یکدیگر قرار دارند و طبق بررسیهای انجام شده، حدود سی درصد از جامعه آمریکا را درونگرایان تشکیل میدهند که این درصد قابل توجهی از مردم را تشکیل میدهد.
          
            بسم الله

💯 کتابی فوق العاده و علمی که ویژگی های خاص درون گراها و چگونگی رشد افرادی با این روحیه در اجتماع رو به خوبی و با استفاده از تحقیقات روز #روانشناسی توضیح میده، 
👌 کتابی که خوندنش در درجه اول برای کسانی که فکر میکنند #درونگرا هستند بسیار لازمه چون یجورایی با خوندن این کتاب اعتماد به نفس بیشتری نسبت به توانایی های ذاتی خودشون پیدا میکنن

🔻 و در درجه دوم برای برون گراها هم خوندنش بسیار لازمه تا بتوانند درون گراها رو بهتر درک کنند و بهتر در تعامل و ارتباط و زندگی با آنها عمل کنند و نیز به این نکته هم پی ببرند که بین صفاتی  چون: خجالتی، افسرده، ضد اجتماع، گوشه گیر و انزواطلب با درونگرایی تفاوت وجود داره و نباید به درون‌گراها چنین برچسب هایی بزنند!

🔰 درونگراها با شناخت از روحیات و اخلاقیات خودشان اگر در جهت توانایی هایشان قدم بردارند، میتوانند به اندیشمندانی متفکر، عمیق، نویسندگانی خلاق، هنرمندانی برجسته و حتی رهبرانی بزرگ در جامعه و جهان تبدیل بشوند!

          
            در فرهنگ دنیای امروز، برون‌گرا بودن تبدیل به یک ارزش شده است و درون‌گرا بودن نوعی نقص محسوب می‌شود. نویسنده این کتاب می‌گوید که این یک پدیده تازه است و تقریبا از صد سال قبل، این روند شروع شده است. پیش از این، ویژگی‌های اخلاقی انسان‌ها اهمیت بیشتری داشته. حتی امروز هم جوامع آسیایی نسبت به مردم اروپا و آمریکا بسیار درون‌گراتر هستند.

نویسنده معتقد است که ما داریم همه را تشویق به برون‌گرایی می‌کنیم. ما حتی تفکر جمعی یا همان طوفان فکری را بهتر از فکر کردن فردی می‌دانیم. در حالی که آزمایش‌ها نشان می‌دهد طوفان فکری روش خوبی برای رسیدن به ایده‌های بهتر نیست و فقط روی روحیه افراد تاثیر مثبت می‌گذارد. در این مورد، نویسنده هم‌فکری آنلاین را روش بهتری برای رسیدن به ایده‌های نو می‌داند.

آزمایش‌های بسیار جالبی برای پیدا کردن تفاوت‌های میان افراد درون‌گرا و برون‌گرا در این کتاب ذکر شده است. مثلا شناسایی شخصیت بچه‌های نوزاد، تاثیر بلندی صدای موسیقی بر عملکرد افراد، تاثیر وجود تماشاگر بر عملکرد تیم ورزشی، تاثیر همفکری جمعی در رسیدن به نتیجه اشتباه و ...

در مجموع می‌توان گفت که افراد درون‌گرا نسبت به محرک‌های محیطی حساس‌تر هستند. بیشتر اهل تعمق هستند. از بخش‌هایی از مغز که در حیوانات کمتر رشد یافته، بیشتر استفاده می‌کنند. خود را بهتر کنترل می‌کنند و مذهبی‌تر هستند. صبر و پشتکار بیشتری دارند. راحت‌تر می‌توان به آنها اعتماد کرد. فروشنده‌های خوبی هستند چون بهتر گوش می‌کنند. بهتر سرمایه‌گذاری می‌کنند. در تحصیلات دانشگاهی موفق‌ترند با اینکه باهوش‌تر نیستند. این افراد نمی‌توانند به صورت همزمان چند کار را انجام دهند. مخصوصا نمی‌توانند هم صحبت کنند و هم به احساسات مخاطب خود توجه کنند. کمتر ریسک می‌کنند و در مواجهه با خطر به هشدارهای مغز بیشتر توجه می‌کنند. نمی‌توانند در لحظه فکر کنند و سریع اقدام کنند.

قبل از خواندن این کتاب من هم فکر می‌کردم که درون‌گرا بودن یک نقص است ولی حالا احساس خوبی دارم و فکر می‌کنم که باید قدر این نعمت الهی را بدانم.
          
            به بهانه دوم ژانویه روز جهانی درونگرایی این ریویو را بازبینی و کوتاه کردم.

چند سال پیش سخنرانی تد سوزان کین رو دیدم و کتاب رو هم بعد از مدت کوتاهی خریدم. بر خلاف تصورم این کتاب فقط توصیف احوالات درونگراها و توصیه هایی برای بهتر زندگی کردن آنها نیست. بلکه بسیار انقلابی با این ایده آغاز میشود که چرا جامعه امریکا که بر اساس «فرهنگ منش» ساخته شده بود و به خصائلی مثل خویشتنداری احترام میگذاشت تبدیل شد به جامعه ای بر اساس «فرهنگ شخصیت» که فقط موفقیت فردی را ارج میگذارد. دو فصل اول کتاب نقد نویسنده بر ایده ها و برنامه های دو تن از همین هیاهوگران فرهنگ شخصیت است که ما ایرانی ها هم خوب میشناسیمشان: دیل کارنگی و آنتونی رابینز
"ما امروزه صرفأ طیف بسیار باریکی از انواع شخصیتها را می پذیریم. به ما گفته شده که عالی بودن یعنی جسور بودن، شاد بودن یعنی اجتماعی بودن. ما آمریکاییها خودمان را ملتی برون گرا می دانیم - که یعنی ما فراموش کرده ایم که واقعا کیستیم.
بسته به این که کدام بررسی و تحقیق را در نظر بگیرید، یک سوم تا نیمی از آمریکایی ها درون گرا هستند - به عبارت دیگر، از هر دو یا سه نفری که می شناسید یک نفر درون گراست."

بنابراین میبینید که ایده اصلی کتاب این است که چطور جامعه را به جایی بهتر برای زندگی درونگراها تبدیل کنیم تا آنها هم از نهایت توانمندی خودشان استفاده کنند، خودخوری نکنند و گره هایی را بگشایند که برونگراها از پس گشودن آنها بر نمی آیند
چند فصل کتاب به بررسی پژوهش های علمی عصب شناسی روی توانمندی های متفاوت درونگراها و برونگراها اختصاص دارد. 

یک فصل خیلی جالب کتاب درباره چرخش فرهنگ دینی امریکایی ها مخصوصا کلیسای اوانجلیست به سمت برونگرایی افراطی است طوری که یک درونگرا کاملا احساس میکند خدا دوستش ندارد!
 "فرهنگ اوانجلیست، ایمان را به برون گرایی پیوند می زند. تأکید این کلیسا روی جمع، شرکت هر چه بیشتر در برنامه ها و رویدادهای بیرونی و ملاقات با تعداد بیشتر و بیشتری از مردم است. این باعث تنش در بسیاری از درون گراهایی می شود که این طور نیستند؛ و به زبان مذهبی وقتی احساس تنش می کنید یعنی یک جای کار خراب است. احساس نمی کنید که دارید کارتان را درست انجام می دهید. احساس می کنید که خدا از شما راضی نیست!"

یک فصل خواندنی دیگر به سفر نویسنده به شهری پر از مهاجران آسیایی میپردازد که انگار جزیره ای جدا افتاده در امریکاست و آنجا درونگرایی به شکل خودش ارج نهاده میشود. کلا فرازهای زیادی از اثر را می یابید که خصلت درون نگری شرقی را در برابر کنشگری غربی ستایش میکند.

یکی از مشاوران کالج به من می گوید: «درون گرایی در این جا تحقیر نمی شود. پذیرفته می شود. در برخی موارد حتی مورد احترام است و ستایش می شود. قهرمان شطرنج بودن هم به اندازه‌ی نوازنده ی گروه موسیقی بودن خیلی خوب است.» البته این جا هم مثل همه ی جاهای دیگر طیف درون گرا - برون گرایی هست، اما انگار توزیع جمعیت چند درجه به نفع درون گرایی است."



بالاخره فصلهای انتهایی توصیه هایی برای زوجها یا والدینی که با یک درونگرا سر و کار دارند دارد که خیلی مفید است و من آرزو میکردم کاش مادرم 30 سال پیش اینها را خوانده بود

 "برای بچه های آمریکایی، بهای ناتوانی از سازگاری با جامعه، بی قراری است. اما وقتی آنها بزرگ می شوند، شاید این بها را با حقوق دریافتیشان بپردازند. زمانی نیکولاس لمان، روزنامه نگار آمریکایی نوشت: «شایسته سالاری در روز فارغ التحصیلی از دانشگاه تمام می شود و پس از آن، آسیاییها کم کم از بقیه عقب می افتند، زیرا آنها شیوه فرهنگی لازم برای پیش رفتن را ندارند؛ آنها بیش از حد منفعلند و به اندازه ی کافی سر و زبان دار نیستند.»"