بریدههای کتاب Zahra babazade Zahra babazade 1404/1/1 قرآ ن کریم مهدی الهی قمشه ای 4.9 38 صفحۀ 401 1 9 Zahra babazade 1403/12/13 حاج قاسم نرجس شکوریان فرد 3.9 6 صفحۀ 96 0 11 Zahra babazade 1403/12/3 پرنیان محمد رضاخانی 3.7 0 صفحۀ 81 0 10 Zahra babazade 1403/9/15 فاطمه فاطمه است علی شریعتی 4.2 20 صفحۀ 216 0 7 Zahra babazade 1403/6/14 دختری که در اعماق دریا افتاد اکسی اوه 4.1 153 صفحۀ 151 یک خدای قدبلند، شریف و نه چندان ترسناکِ بی روح! سرنوشت من چطور به سرنوشت او گره خورده است؟ 0 6 Zahra babazade 1403/5/30 ادموند جلد 2 آمنه پازکی 4.3 2 صفحۀ 165 0 3 Zahra babazade 1403/5/28 ادموند آمنه پازکی 4.3 14 صفحۀ 191 در حالی که به عکس خیره شده بود با صدایی که به سختی شنیده می شد گفت : پدر وقتی شما فرزندتان رو در آغوش گرفتین اونم تو اولین لحظه ای که پا به دنیا گذاشته بود، چه حسی داشتید؟ پدرش جواب داد : وقتی تو رو بغل کردم و تو دست های من گریه کردی دنیا مال من بود هیچ چیز مثل پدر شدن تو دنیا زیبا نیست اونم پدر پسری مثل تو... ادموند پدر را در آغوش کشید و زیرلب با بغض گفت : پس من تمام عمرم رو باختم که بعد از یکسال فهمیدم فرزندی دارم و لذت در آغوش کشیدنش در اولین لحظه های زندگیش رو از دست دادم.... و پدر هیچ مرهمی نداشت که بر دل فرزندش بگذارد 0 6 Zahra babazade 1403/5/28 دختران آفتاب محمدرضا رضایتمند 4.0 24 صفحۀ 527 بعد با حسرت ادامه داد : . اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك 0 5
بریدههای کتاب Zahra babazade Zahra babazade 1404/1/1 قرآ ن کریم مهدی الهی قمشه ای 4.9 38 صفحۀ 401 1 9 Zahra babazade 1403/12/13 حاج قاسم نرجس شکوریان فرد 3.9 6 صفحۀ 96 0 11 Zahra babazade 1403/12/3 پرنیان محمد رضاخانی 3.7 0 صفحۀ 81 0 10 Zahra babazade 1403/9/15 فاطمه فاطمه است علی شریعتی 4.2 20 صفحۀ 216 0 7 Zahra babazade 1403/6/14 دختری که در اعماق دریا افتاد اکسی اوه 4.1 153 صفحۀ 151 یک خدای قدبلند، شریف و نه چندان ترسناکِ بی روح! سرنوشت من چطور به سرنوشت او گره خورده است؟ 0 6 Zahra babazade 1403/5/30 ادموند جلد 2 آمنه پازکی 4.3 2 صفحۀ 165 0 3 Zahra babazade 1403/5/28 ادموند آمنه پازکی 4.3 14 صفحۀ 191 در حالی که به عکس خیره شده بود با صدایی که به سختی شنیده می شد گفت : پدر وقتی شما فرزندتان رو در آغوش گرفتین اونم تو اولین لحظه ای که پا به دنیا گذاشته بود، چه حسی داشتید؟ پدرش جواب داد : وقتی تو رو بغل کردم و تو دست های من گریه کردی دنیا مال من بود هیچ چیز مثل پدر شدن تو دنیا زیبا نیست اونم پدر پسری مثل تو... ادموند پدر را در آغوش کشید و زیرلب با بغض گفت : پس من تمام عمرم رو باختم که بعد از یکسال فهمیدم فرزندی دارم و لذت در آغوش کشیدنش در اولین لحظه های زندگیش رو از دست دادم.... و پدر هیچ مرهمی نداشت که بر دل فرزندش بگذارد 0 6 Zahra babazade 1403/5/28 دختران آفتاب محمدرضا رضایتمند 4.0 24 صفحۀ 527 بعد با حسرت ادامه داد : . اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك 0 5