بریده‌ای از کتاب زایو اثر مصطفی رضایی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 249

همه دکتر پارسا را در آغوش گرفتند. او آرام آرام بلند شد. در بدنش احساس ضعف و درد داشت. از پنجره هوارو به بیرون نگاه کرد. از ارتفاع زیاد به زمین چشم دوخت. متوجه درخشش طلایی رنگ گنبد بیت المقدس شد؛ مانند یک ستاره در میان ابرها.

همه دکتر پارسا را در آغوش گرفتند. او آرام آرام بلند شد. در بدنش احساس ضعف و درد داشت. از پنجره هوارو به بیرون نگاه کرد. از ارتفاع زیاد به زمین چشم دوخت. متوجه درخشش طلایی رنگ گنبد بیت المقدس شد؛ مانند یک ستاره در میان ابرها.

24

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.