بریدههای کتاب نادر آبیار نادر آبیار دیروز حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.9 44 صفحۀ 70 ریشه دشمنی انسان ها نادانی است در صورتی که باید دشمن نادانی خویش باشند. 0 0 نادر آبیار 2 روز پیش زنان کوچک لوییزا می الکوت 4.2 118 صفحۀ 350 وقتی که مادرشان از آنها خداحافظی میکرد گفت کارهایتان را طبق معمول انجام بدهید چون کار کردن نعمتی است که باعث تسلی خاطر آدم میشود. 0 0 نادر آبیار 2 روز پیش زنان کوچک لوییزا می الکوت 4.2 118 صفحۀ 346 جو که صدایش گرفته بود گفت اصلاً پشیمان نیستم اگر میشد فردا دوباره موهایم را کوتاه میکردم این گریهها هم فقط مربوط به قسمت خودخواه وجودم است 0 0 نادر آبیار 3 روز پیش زنان کوچک لوییزا می الکوت 4.2 118 صفحۀ 328 این خانواده ساده و صمیمی میتوانستند با هر شادی کوچکی جشن بگیرند و شادی کنند. 0 2 نادر آبیار 1404/4/26 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 184 ابن یقتین پرسید از اماممان چه خبر دعبل گفت این روزها بیشتر از همیشه به یادشان اشک میریزم که در نزدیکی ام در حبس فضل بن ربیع است و من نتوانستم به دیدنشان بروم و یا کاری برایشان انجام دهم 0 0 نادر آبیار 1404/4/26 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 183 ابن یقتین پرسید از اماممان چه خبر دعبل گفت این روزها بیشتر از همیشه به یادشان اشک میریزم که در نزدیکی ام در حبس فضل بن ربیع است و من نتوانستم به دیدنشان بروم و یا کاری برایشان انجام دهم 0 1 نادر آبیار 1404/4/24 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 108 افسوس که برزخی میان حق و باطل نیست از حق که گذشتی دیگر هرچه هست باطل است 0 1 نادر آبیار 1404/4/24 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 102 کسی که فواره عزم و آرزویش کوتاه باشد یادش از دیوارهای خانه فراتر نمیرود 0 1 نادر آبیار 1404/4/24 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 84 سلما علائم یک عاشق را از خود نشان نمیدهد او رافضی متعصبی است . خوشحال است که مانند پیشوایش محبوس است بیچاره چوب زیباییش را میخورد وگرنه باید به او اجازه میدادند در معبدی ساکن شود و مانند مولایش شبانه روز عبادت کند 0 0 نادر آبیار 1404/4/24 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 81 تا موریانه جاذبه زندگی درباری عصای اراده و ایمانت را نخورده به آن تکیه کن و برخیز و از قصر موصلی بگریز 0 0 نادر آبیار 1404/4/24 راه رشد؛ الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان جلد 1 محمدصادق حائری شیرازی 4.8 17 صفحۀ 261 دیدهاید وقتی پوست تخم مرغ را قشنگ و سالم میکنید اصلاً شکل دارد و زیباست اما اگر پوستش را بد بکنید آدم رغبتش نمیشود بخورد ریاضت و مجاهده با نفس اگر درست انجام شود انسان در عین حال که ریاضت میکشد یک انسان زیبا و معطر و قوی نیرومند و خوش اخلاق و در عین حال مهذب است. 0 1 نادر آبیار 1404/4/24 راه رشد؛ الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان جلد 1 محمدصادق حائری شیرازی 4.8 17 صفحۀ 261 آیا شما میتوانید در بچه میلی به آخرت ایجاد کنید که ورزش و بهداشتش تعطیل نشود. خوف از آخرتی در او درست کنید که فردا دور یقهاش چرک نگیرد. اگر توانستید اینطوری تربیت کنید.میل به آخرتی که او را نظیفتر و قویتر از گذشته پرکارتر و شادابتر و خوش خلقتر از گذشته کند. 0 0 نادر آبیار 1404/4/23 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 25 دیوانه را چه حاجت به مستی 0 0 نادر آبیار 1404/4/23 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 16 هیچگاه از شنیدن شعری از خودش آنقدر لذت نبرده بود انگار با آهنگ دلنشین صدای او ارزش واژه واژه شعر خودش را از نو کشف کرده بود که سراسیمه و دست و پا گم کرده خودش را معرفی کند و بگوید شاعر شعرهای خوشبختی است که آن فرشته به خاطر سپرده بود 0 0 نادر آبیار 1404/4/23 قرار با خورشید؛ روایت هایی از مواجهه با امام رضا مهدی قزلی 4.1 7 صفحۀ 58 پرسید چرا قهری گفتم یه بار چیزی خواستم نداده کنار حوض ایستادم گفت خاک بر سرت کفشش را درآورد آستینش را بالا زد جورابش رو هم درآورد عینکش رو داد به من گفت عینکم و نکن نگاه کن من تقریبا کورم اومدم اینجا گفتم چشمم رو شفا بده یه ماه بعد دو تا پامم علی شد سکته کردم عینکش رو گذاشت روی صورتش به من نگاه کرد و گفت معجزه امام رضا شفا دادن کور و کچل و علیل و جفت و جور کردن خواسته های ما نیست دور و برت رو نگاه کن ببین چقدر آدم این جاست فکر می کنی اینا هر بار به همه خواسته هاشون می رسن معجزه امام رضا شکار قلبه معجزه امام رضا همین شلوغیه توی این سرماس. تو هم مفت رو جمع کن برو آدم شو با این اداهای ژولی فقط خودتو بدبخت می کنی امام رضا به تو احتیاج نداره تو به امام رضا احتیاج داری بدبخت 0 0 نادر آبیار 1404/4/23 قرار با خورشید؛ روایت هایی از مواجهه با امام رضا مهدی قزلی 4.1 7 صفحۀ 53 من علی فرزند پیرمرد صادقم من سال هاست در یک خانه کوچک در محله ای قدیمی در اصفهان زندگی می کنم نشد مانند پیرمرد هر سال مهیا شوم گاهی که خواب دنیا می آید برای خلاصی یاد پیرمرد می کنم بالاپوشش را می پوشم عکس ها را سنجاق می کنم به بالاپوش و با شانه او سر شانه می کنم وقت سلام و دیدن می شود دیگر. بابا آن طرف ها نزدیک دورترها می گوید بیا، نزدیک تر می شوم عکس آخر را به بالاپوش سنجاق می کنم... 0 0 نادر آبیار 1404/4/23 قرار با خورشید؛ روایت هایی از مواجهه با امام رضا مهدی قزلی 4.1 7 صفحۀ 33 دستم را بردم جلو و کاغذ را گرفتم تشکر کردم از جلو صورتم که کنار رفت شد آنچه نباید می شد چشمم افتاد به گنبد چشم تو چشم شدیم با کسی که قهر بودیم، سرم را دوباره انداختم پایین فیش غذا را چند بار دست به دست کردم دلم داشت می جوشید انگار همه سماورهای دنیا یک جا در دلم رسیده بودند به دمای صد درجه انگار همه بچه های جهان همه سنگ های عالم را برداشته بودند و زده بودند به هرچه شیشه در دنیاست هی صدای شکستن بود که می آمد هی بند بود که داشت پاره می شد دیدم دارم قافیه را می بازم دیدم حریف دارد از دل نازکی من سو استفاده می کند و می خواهد در این غروب حالا که گنبدش در میان تاریکی می درخشد با یک فیش غذا مرا خام کند فیش را با دست محکم زدم روی زمین و آرام طوری که رهگذرها دیوانه ام نپندارند زل زدم به گنبدش جوابش را دادم: می خوای منو خر کنی می خوای با یه غذا بگی یعنی مثلا حواست به من بوده؟ 0 0 نادر آبیار 1404/4/23 قرار با خورشید؛ روایت هایی از مواجهه با امام رضا مهدی قزلی 4.1 7 صفحۀ 18 من و همسرم و رضا نشستیم روی فرش های سرد صحن آزادی دخترم توی کالسکه ی بغل دستمان خوابیده بود شنبه بیست و هفتم شهریور بود همسرم یکی از بادکنک ها را باد کرد و بعد بندش را بست به کالسکه نوکیا هم که رویش نوشته بود یک بست دور دست رضا موهای بچه را با دست مرتب کردم کیک قلبی را از پاکتش درآوردم و دادم دستش تا آمدم عکس بگیرم نصف کیک رو تموم کرده بوده لباساش کثیف شده بود اما اهمیتی نداشت حالا دیگه هیچ چیز مهم نبود نه آن کیک گاز زده که هیچ شباهتی به کیک تولد نداشت نه بادکنکی که از دور دست رضا باز شده بود و تا کنار گنبد رفته بود نه شمعی که نداشتیم و نه هیچ چیز دیگر فقط حضور امام رضا مهم بود ما آمده بودیم خانه او ولی حالا جوری شده بود که انگار او مهمان جشن کوچک ما شده بود آن هم دقیقا در همان نقطه ای که با هم قهر کرده بودیم. 0 0 نادر آبیار 1404/4/10 کارخانه اسلحه سازی داوود داله محمدرضا شرفی خبوشان 4.1 34 صفحۀ 1 در همه درخت ها همیشه شاخه هایی هستند که علاقه عجیبی به بالا رفتن و پیش رفتن به سمت نور خورشید دارند. بله همه شاخه ها طبیعتشان این طوری است که به سمت نور میروند ولی بعضی شاخه ها هستند که هیچ چیز جلودارشان نیست و حتی اگر جلو راهشان شاخه های یک درخت دیگر باشد یا سایه یک دیوار بلند یا سایه بان مغازه باز هم به بالا رفتن ادامه میدهند. در هر درختی یکی از این شاخه هاست که داله طلایی نام دارد. 0 0 نادر آبیار 1404/4/9 راه رشد؛ الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان جلد 1 محمدصادق حائری شیرازی 4.8 17 صفحۀ 124 اصلا مربا از کلمه تربیت گرفته شده. شما مربای به که درست می کنی چکار می کنی شکر و آب و به را تربیت می کنی تا شکر و آب و بهِ تربیت شده به شما بدهد و بعد به آن می گوییم مربا. پوست به را گرفتن تخم ها را گرفتن مقدار آب مقدار حرارت مقدار شکر همه این ها جزو تربیت است حالا کسی که وارد نیست یک مربا درست می کند که سه روزه کپک می زند این مربایش بی تربیت است، ساخته نشده، به اندازه ی کافی غلیظ نشده جرئت آمدن به محیط آزاد را ندارد مصونیت ندارد. کمپوت را با مربا مقایسه کنید اگر کمپوت مرد است یک ساعت شرایط مربا را تحمل کند نمی تواند، مجبورید که سرش را ببندید یا هوایش را بکشید تا بیشتر بماند. اگر سر کمپوت را باز گذاشتید فرداش ترش می شود ولی مربا را یک سال هم بگذارید بماند ترش نمی شود مربا حریف باکتری هاست ولی کمپوت حریف نیست. #بریده_کتاب 0 1
بریدههای کتاب نادر آبیار نادر آبیار دیروز حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.9 44 صفحۀ 70 ریشه دشمنی انسان ها نادانی است در صورتی که باید دشمن نادانی خویش باشند. 0 0 نادر آبیار 2 روز پیش زنان کوچک لوییزا می الکوت 4.2 118 صفحۀ 350 وقتی که مادرشان از آنها خداحافظی میکرد گفت کارهایتان را طبق معمول انجام بدهید چون کار کردن نعمتی است که باعث تسلی خاطر آدم میشود. 0 0 نادر آبیار 2 روز پیش زنان کوچک لوییزا می الکوت 4.2 118 صفحۀ 346 جو که صدایش گرفته بود گفت اصلاً پشیمان نیستم اگر میشد فردا دوباره موهایم را کوتاه میکردم این گریهها هم فقط مربوط به قسمت خودخواه وجودم است 0 0 نادر آبیار 3 روز پیش زنان کوچک لوییزا می الکوت 4.2 118 صفحۀ 328 این خانواده ساده و صمیمی میتوانستند با هر شادی کوچکی جشن بگیرند و شادی کنند. 0 2 نادر آبیار 1404/4/26 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 184 ابن یقتین پرسید از اماممان چه خبر دعبل گفت این روزها بیشتر از همیشه به یادشان اشک میریزم که در نزدیکی ام در حبس فضل بن ربیع است و من نتوانستم به دیدنشان بروم و یا کاری برایشان انجام دهم 0 0 نادر آبیار 1404/4/26 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 183 ابن یقتین پرسید از اماممان چه خبر دعبل گفت این روزها بیشتر از همیشه به یادشان اشک میریزم که در نزدیکی ام در حبس فضل بن ربیع است و من نتوانستم به دیدنشان بروم و یا کاری برایشان انجام دهم 0 1 نادر آبیار 1404/4/24 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 108 افسوس که برزخی میان حق و باطل نیست از حق که گذشتی دیگر هرچه هست باطل است 0 1 نادر آبیار 1404/4/24 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 102 کسی که فواره عزم و آرزویش کوتاه باشد یادش از دیوارهای خانه فراتر نمیرود 0 1 نادر آبیار 1404/4/24 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 84 سلما علائم یک عاشق را از خود نشان نمیدهد او رافضی متعصبی است . خوشحال است که مانند پیشوایش محبوس است بیچاره چوب زیباییش را میخورد وگرنه باید به او اجازه میدادند در معبدی ساکن شود و مانند مولایش شبانه روز عبادت کند 0 0 نادر آبیار 1404/4/24 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 81 تا موریانه جاذبه زندگی درباری عصای اراده و ایمانت را نخورده به آن تکیه کن و برخیز و از قصر موصلی بگریز 0 0 نادر آبیار 1404/4/24 راه رشد؛ الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان جلد 1 محمدصادق حائری شیرازی 4.8 17 صفحۀ 261 دیدهاید وقتی پوست تخم مرغ را قشنگ و سالم میکنید اصلاً شکل دارد و زیباست اما اگر پوستش را بد بکنید آدم رغبتش نمیشود بخورد ریاضت و مجاهده با نفس اگر درست انجام شود انسان در عین حال که ریاضت میکشد یک انسان زیبا و معطر و قوی نیرومند و خوش اخلاق و در عین حال مهذب است. 0 1 نادر آبیار 1404/4/24 راه رشد؛ الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان جلد 1 محمدصادق حائری شیرازی 4.8 17 صفحۀ 261 آیا شما میتوانید در بچه میلی به آخرت ایجاد کنید که ورزش و بهداشتش تعطیل نشود. خوف از آخرتی در او درست کنید که فردا دور یقهاش چرک نگیرد. اگر توانستید اینطوری تربیت کنید.میل به آخرتی که او را نظیفتر و قویتر از گذشته پرکارتر و شادابتر و خوش خلقتر از گذشته کند. 0 0 نادر آبیار 1404/4/23 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 25 دیوانه را چه حاجت به مستی 0 0 نادر آبیار 1404/4/23 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 90 صفحۀ 16 هیچگاه از شنیدن شعری از خودش آنقدر لذت نبرده بود انگار با آهنگ دلنشین صدای او ارزش واژه واژه شعر خودش را از نو کشف کرده بود که سراسیمه و دست و پا گم کرده خودش را معرفی کند و بگوید شاعر شعرهای خوشبختی است که آن فرشته به خاطر سپرده بود 0 0 نادر آبیار 1404/4/23 قرار با خورشید؛ روایت هایی از مواجهه با امام رضا مهدی قزلی 4.1 7 صفحۀ 58 پرسید چرا قهری گفتم یه بار چیزی خواستم نداده کنار حوض ایستادم گفت خاک بر سرت کفشش را درآورد آستینش را بالا زد جورابش رو هم درآورد عینکش رو داد به من گفت عینکم و نکن نگاه کن من تقریبا کورم اومدم اینجا گفتم چشمم رو شفا بده یه ماه بعد دو تا پامم علی شد سکته کردم عینکش رو گذاشت روی صورتش به من نگاه کرد و گفت معجزه امام رضا شفا دادن کور و کچل و علیل و جفت و جور کردن خواسته های ما نیست دور و برت رو نگاه کن ببین چقدر آدم این جاست فکر می کنی اینا هر بار به همه خواسته هاشون می رسن معجزه امام رضا شکار قلبه معجزه امام رضا همین شلوغیه توی این سرماس. تو هم مفت رو جمع کن برو آدم شو با این اداهای ژولی فقط خودتو بدبخت می کنی امام رضا به تو احتیاج نداره تو به امام رضا احتیاج داری بدبخت 0 0 نادر آبیار 1404/4/23 قرار با خورشید؛ روایت هایی از مواجهه با امام رضا مهدی قزلی 4.1 7 صفحۀ 53 من علی فرزند پیرمرد صادقم من سال هاست در یک خانه کوچک در محله ای قدیمی در اصفهان زندگی می کنم نشد مانند پیرمرد هر سال مهیا شوم گاهی که خواب دنیا می آید برای خلاصی یاد پیرمرد می کنم بالاپوشش را می پوشم عکس ها را سنجاق می کنم به بالاپوش و با شانه او سر شانه می کنم وقت سلام و دیدن می شود دیگر. بابا آن طرف ها نزدیک دورترها می گوید بیا، نزدیک تر می شوم عکس آخر را به بالاپوش سنجاق می کنم... 0 0 نادر آبیار 1404/4/23 قرار با خورشید؛ روایت هایی از مواجهه با امام رضا مهدی قزلی 4.1 7 صفحۀ 33 دستم را بردم جلو و کاغذ را گرفتم تشکر کردم از جلو صورتم که کنار رفت شد آنچه نباید می شد چشمم افتاد به گنبد چشم تو چشم شدیم با کسی که قهر بودیم، سرم را دوباره انداختم پایین فیش غذا را چند بار دست به دست کردم دلم داشت می جوشید انگار همه سماورهای دنیا یک جا در دلم رسیده بودند به دمای صد درجه انگار همه بچه های جهان همه سنگ های عالم را برداشته بودند و زده بودند به هرچه شیشه در دنیاست هی صدای شکستن بود که می آمد هی بند بود که داشت پاره می شد دیدم دارم قافیه را می بازم دیدم حریف دارد از دل نازکی من سو استفاده می کند و می خواهد در این غروب حالا که گنبدش در میان تاریکی می درخشد با یک فیش غذا مرا خام کند فیش را با دست محکم زدم روی زمین و آرام طوری که رهگذرها دیوانه ام نپندارند زل زدم به گنبدش جوابش را دادم: می خوای منو خر کنی می خوای با یه غذا بگی یعنی مثلا حواست به من بوده؟ 0 0 نادر آبیار 1404/4/23 قرار با خورشید؛ روایت هایی از مواجهه با امام رضا مهدی قزلی 4.1 7 صفحۀ 18 من و همسرم و رضا نشستیم روی فرش های سرد صحن آزادی دخترم توی کالسکه ی بغل دستمان خوابیده بود شنبه بیست و هفتم شهریور بود همسرم یکی از بادکنک ها را باد کرد و بعد بندش را بست به کالسکه نوکیا هم که رویش نوشته بود یک بست دور دست رضا موهای بچه را با دست مرتب کردم کیک قلبی را از پاکتش درآوردم و دادم دستش تا آمدم عکس بگیرم نصف کیک رو تموم کرده بوده لباساش کثیف شده بود اما اهمیتی نداشت حالا دیگه هیچ چیز مهم نبود نه آن کیک گاز زده که هیچ شباهتی به کیک تولد نداشت نه بادکنکی که از دور دست رضا باز شده بود و تا کنار گنبد رفته بود نه شمعی که نداشتیم و نه هیچ چیز دیگر فقط حضور امام رضا مهم بود ما آمده بودیم خانه او ولی حالا جوری شده بود که انگار او مهمان جشن کوچک ما شده بود آن هم دقیقا در همان نقطه ای که با هم قهر کرده بودیم. 0 0 نادر آبیار 1404/4/10 کارخانه اسلحه سازی داوود داله محمدرضا شرفی خبوشان 4.1 34 صفحۀ 1 در همه درخت ها همیشه شاخه هایی هستند که علاقه عجیبی به بالا رفتن و پیش رفتن به سمت نور خورشید دارند. بله همه شاخه ها طبیعتشان این طوری است که به سمت نور میروند ولی بعضی شاخه ها هستند که هیچ چیز جلودارشان نیست و حتی اگر جلو راهشان شاخه های یک درخت دیگر باشد یا سایه یک دیوار بلند یا سایه بان مغازه باز هم به بالا رفتن ادامه میدهند. در هر درختی یکی از این شاخه هاست که داله طلایی نام دارد. 0 0 نادر آبیار 1404/4/9 راه رشد؛ الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان جلد 1 محمدصادق حائری شیرازی 4.8 17 صفحۀ 124 اصلا مربا از کلمه تربیت گرفته شده. شما مربای به که درست می کنی چکار می کنی شکر و آب و به را تربیت می کنی تا شکر و آب و بهِ تربیت شده به شما بدهد و بعد به آن می گوییم مربا. پوست به را گرفتن تخم ها را گرفتن مقدار آب مقدار حرارت مقدار شکر همه این ها جزو تربیت است حالا کسی که وارد نیست یک مربا درست می کند که سه روزه کپک می زند این مربایش بی تربیت است، ساخته نشده، به اندازه ی کافی غلیظ نشده جرئت آمدن به محیط آزاد را ندارد مصونیت ندارد. کمپوت را با مربا مقایسه کنید اگر کمپوت مرد است یک ساعت شرایط مربا را تحمل کند نمی تواند، مجبورید که سرش را ببندید یا هوایش را بکشید تا بیشتر بماند. اگر سر کمپوت را باز گذاشتید فرداش ترش می شود ولی مربا را یک سال هم بگذارید بماند ترش نمی شود مربا حریف باکتری هاست ولی کمپوت حریف نیست. #بریده_کتاب 0 1