بریده کتابهای مهرداد احمدنژاد مهرداد احمدنژاد 1403/1/30 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 88 تدریس برای دانشجوی متوسط یک چیز است و برای دانشجوی باهوش چیزی دیگر. تفاوت اصلی دبیرستان و دانشگاه این است که در دبیرستان معلم باید برای همهی دانشآموزانی که مسئولیتشان را بر عهده دارد تدریس کند اما در دانشگاه چنین الزامی وجود ندارد. آموزش دانشگاهی مخصوص تعدادی از افراد ممتاز است که سرشار از شور فکری ویژهای هستند و آمادگی ذهنی لازم را برای کار فکری دارند. کسانی که میخواهند وارد دانشگاه شوند گروهی از افراد عادی اند که باید آمادگی لازم را کسب کنند. بنابراین فرایند غربالگری در دانشگاه وجود دارد. 0 30 مهرداد احمدنژاد 1403/1/25 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 86 موقعیتِ سخنرانی، چیزی را از سخنران بیرون میکشد که در موقعیتهای دیگر پنهان باقی میماند. در مورد تفکر، جدیت، پرسشگری و حیرت او هیچ چیز تصنعیای وجود ندارد. او به ما اجازه میدهد که در درونیترین هستی فکری او شریک شویم. این ارزش والا زمانی از دست میرود که به امری تصنعی بدل شود. در این صورت بیدرنگ نتیجهی تظاهر، لفاظی، رقت، قواعد تصنعی، نمایش، عوامفریبی و وقاحت خواهد بود. از این رو برای سخنرانی خوب هیچ قاعدهای وجود ندارد. فقط باید موضوع جدی گرفته شود: در نظر گرفتن سخنرانی به منزلهی نقطهی عطفی در مسئولیتپذیری و دستاوردهای حرفهای باعث میشود از هر گونه تصنعی اجتناب کنیم. اگر به بسیاری از سخنرانیهای مهم یک قرن و نیم گذشته از کانت تا ماکس وبر نظر کنیم میبینیم که حتی اگر گوینده بلغزد و در گفتارش دچار خطا شود، اگر جملاتش از حیث دستوری ناقص یا اشتباه باشند، اگر صدایش جذاب و گیرا نباشد، هیچ یک از اینها تأثیر عمیق سخنرانی را از بین نمیبرد البته در صورتی که جوهر فکری آن منتقل شود. 0 8 مهرداد احمدنژاد 1403/1/21 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 78 در هر سه نوع آموزش و پرورش «احترام» عامل اصلی است. در آموزش مَدرَسی احترام متمرکز بر سنتی است که در پایگانهای ساختار اجتماعی نیز وجود دارد. در تلمذ احترام بر شخصیت استاد متمرکز است؛ و در آموزش سقراطی بر شأن و مرتبهی متعالی ذهنی که بار جدایی دو جهان را بر زندگی انسان تحمیل میکند. در آموزش احترام اجتنابناپذیر است. بدون آن در بهترین حالت تنها کارگری باقی میماند. احترام جوهر هر آموزش و پرورشی است. 0 30 مهرداد احمدنژاد 1403/1/20 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 77 آموزش و پرورش «قابلگی»ای است که به دانشجو کمک میکند تا تواناییها و قدرتهای خویش را متولد کند. او به آگاه شدن از قابلیتهای خویش ترغیب میشود و هیچ چیز بر او تحمیل نمیشود. آنچه اهمیت دارد فردیت تجربی نیست بلکه خود حقیقی ماست که در جریان خودشکوفایی پدیدار میشود. معلم سقراطی در مقابل این که دانشجویانش وی را صاحب اقتدار و مهارت بدانند مقاومت میکند. وسوسهبرانگیزترین چیز برای دانشجویان در همینجا نهفته است. معلم آنها را از خود دور میکند و به خودشان بازمیگرداند. او در پارادوکسها پنهان میشود و خود را دست نیافتنی میسازد. در اینجا ارتباط اصلی میان معلم و دانشآموز از جنس تسلیم و تقدیم نیست بلکه تقلای حقیقت است. معلم میداند که او هم انسانی بیش نیست و میخواهد دانشجویانش میان امر انسانی و امر الهی تفاوت بگذارند. 0 8 مهرداد احمدنژاد 1403/1/19 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 73 دانشجوی جوان باید یاد بگیرد که چگونه سوال کند. او باید هر چیز را به طور نظاممند مطالعه کند و ته و توی آن را درآورد. اما نیازی نیست که تمام دادهها و اطلاعات را حفظ کند و در ذهن داشته باشد … همهی اطلاعات پس از امتحانات فراموش خواهند شد و آنچه اهمیت دارد نه آن اطلاعات بلکه داوری یا قضاوت خود فرد است. پس مهم خود دانش اطلاعاتی نیست بلکه توانایی و ابتکار در فرارفتن از آن اطلاعات و مال خود کردن آن است، تفکر مؤثر دربارهی آنها و دانستن پرسشی است که در موردشان باید پرسیده شود. نه اطلاعات به خاطر سپرده شده بلکه تماس با پژوهشهای جاری است که این توانایی را متحقق میکند. البته جزئیات فنی، طرحهای اجمالی و مانند اینها را نباید نادیده گرفت اما برای دستیابی به آنها همیشه میتوان به کتب درسی رجوع کرد. همین پنجاه سال پیش مردم عادت داشتند بگویند «یک مؤسسهی آموزش عالی دبیرستان نیست». البته خوب است که در مطالعات نظری تا جایی که ممکن است موضوعات عملی و مفید بسیاری را بگنجانیم. اما باز هم مهمترین عوامل از قلم خواهند افتاد: تفکر فعال، توان مواجهه با مسائل و طرح پرسشها، و تبحر در روش. 2 18 مهرداد احمدنژاد 1403/1/17 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 100 خواستِ این که همهی جهانبینیها در دانشگاه ارائه شوند مثلا در فلسفه، تاریخ، جامعهشناسی و علوم سیاسی، با ایدهی دانشگاه تناسب ندارد. اگر یک جهانبینی خاص نتواند پژوهشگرانی برجسته تربیت کند نباید ادعای شأن علمی کند. 0 3 مهرداد احمدنژاد 1403/1/16 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 70 هر دوران تاریخی و تمدن خاص میتواند به خودآگاهی حقیقی خود دست یابد اما فقط وقتی که اعضای متفکر آن با زمانهی خود در «داد و ستد» باشند؛ وقتی که با انسانهای خلاق و متفکر در ارتباط باشند. دانشگاه در پسزمینهی تعریفناپذیرِ فضای فکری، یعنی داد و ستدی انسانی که نمیتوان آن را با عمل اراده یا سازماندهی ایجاد کرد بلکه صرفا میتوان گفت هست یا نیست، وجود مییابد. گروهها و روابط فکری محاسبهناپذیر در آن شکل میگیرند. دانشگاه بیاثر و بیخاصیت خواهد بود اگر این خونِ حیاتبخشِ انسانی-فکری در رگهای آن جریان نداشته باشد یا اگر فضلفروشان بیفرهنگ که چیزهایی میدانند و میخوانند که هیچ ربطی به وجود انسانیشان ندارد دانشگاهها را پر کرده باشند. دانشگاه بیخاصیت میماند اگر لغتشناسان و نه فیلسوفان در آن سروری کنند، اگر تکنولوژی جای تئوری را و دادهها جای ایدهها را در آن بگیرد. 0 7 مهرداد احمدنژاد 1403/1/14 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 67 سه چیز در دانشگاه مورد نیاز است: تعلیم حرفهای، آموزش و پرورش کلی انسان و تحقیق. زیرا دانشگاه همزمان مدرسهای حرفهای، مرکزی فرهنگی و نهادی پژوهشی است. مردم سعی کردهاند دانشگاه را مجبور کنند که میان این سه امکان یکی را انتخاب کند. دانشگاهها میخواستند کاری را انجام دهند که از آنها انتظار میرفت. پس از آنجا که دانشگاه نمیتواند همهی کارها را انجام دهد باید میان این سه امکان یکی را انتخاب کند. حتی پیشنهاد شده که دانشگاه آنطور که هست برچیده (شود) و به جای آن سه نوع مدرسهی تخصصی دیگر تأسیس شود: ۱-نهادهایی برای تعلیم حرفهای و شغلی ۲-نهادهایی برای آموزش و پرورش عمومی که میتواند شامل یک گروه تخصصی باشد و ۳-نهادهای تحقیقاتی. با این همه، در ایدهی دانشگاه این سه به شیوههای جداییناپذیر متحد اند و اگر یکی از آنها جدا شود زمینگیر و بیاثر میشود و بدین ترتیب ذاتفکری دانشگاه از هم میپاشد. این سه عنصر با هم سازندهی یک کل زنده هستند و با تفکیک و جدا کردن آنها روح دانشگاه نابود میشود. 0 12 مهرداد احمدنژاد 1403/1/2 می شکنم در شکن زلف یار حسین سروقامت 3.6 6 صفحۀ 226 حجاب معاصرت، یعنی آدمهای بزرگ در زمان خودشان حتی از جانب بسیاری از نزدیکان و آشنایانشان آنگونه که باید درک نمیشوند. میگویند همعصر بودن خیلی چیزها را میپوشاند. 0 10 مهرداد احمدنژاد 1402/10/18 فلسفه علوم اجتماعی قاره ای: هرمنوتیک، تبارشناسی و نظریه انتقادی از یونان باستان تا قرن بیست و یکم ایون شرت 4.3 1 صفحۀ 300 اگر کسی نتواند مطابق آرمانهایش زندگی کند دست کم قابل نقد است. اما کسی که هیچ هدف هنجاری ندارد صرفا میتواند یک ماشین کارا یا یک حیوان متخصص باشد که مطلقا امکان نقد او وجود ندارد. چنین پدیدهای در ابتداییترین سطح تکامل قرار دارد. در حقیقت جوامعی که هدف ندارند به طبیعت رجعت کرده اند و دشوار بتوان بر اساس معیاری آنها را متمدن به شمار آورد. 0 8 مهرداد احمدنژاد 1402/6/14 آغازی بر یک پایان سید مرتضی آوینی 4.4 6 صفحۀ 57 در طول این قرن، همهی انقلابها - و بزرگترین آنها، دو انقلاب کمونیستی چین و شوروی - در برابرِ غربِ سیاسیْ شکست خوردهاند و این امرْ غربیها و غربزدگان را به این توهم کشانده است که انقلابِ ایران نیز نخواهد توانست در برابر غرب تاب بیاورد. تبلیغاتِ فرهنگی و ژورنالیستیِ داخلی نیز کاملا همسو با تبلیغاتِ جهانی، از همین تصور دفاع میکنند، اگرچه شیوهی دفاع و مقابلهی آنها کمتر سیاسی و بیشتر فرهنگی است و همانطور که گفتم نه با نتایجِ سیاسیِ نظریهی ولایتْ که با همهی وجوه آن در حوزههای مختلفِ نظری و عملی در افتادهاند، دانسته یا ندانسته. یعنی همهی مخالفتها را نیز نباید آگاهانه و از سر غرض پنداشت. 0 15 مهرداد احمدنژاد 1402/6/14 آغازی بر یک پایان سید مرتضی آوینی 4.4 6 صفحۀ 56 عالمْ درگیرِ حادثهی عظیمِ تحولی است که همه چیز را دگرگون خواهد کرد و این تحولْ خلاف این دو قرنِ گذشته نه از درونِ تکنولوژی، که از عمقِ روحِ مجردِ انسانْ برخواسته است. استمرار این تحولْ هرگز موکول به آن نیست که تجربهی تشکیلِ نظامِ حکومتیِ اسلام در ایران به توفیقِ کامل بینجامد؛ این امری است که به مرزها محدود نمیماند و اگر رنسانس توجه بشر را از آسمان به زمین بازگردانْد، این تحول بار دیگر بشر را متوجه آسمان خواهد کرد. این راهی است که انسان فردا خواهد پیمود و چه بخواهند و چه نخواهند لاییسم و اومانیسم در همهی صورتهای آن محکوم به شکست هستند. 0 9 مهرداد احمدنژاد 1402/6/9 آغازی بر یک پایان سید مرتضی آوینی 4.4 6 صفحۀ 128 «بیقراری» مقتضای حقیقت وجود انسان و «قرار» مقتضای طبع اوست و در میان این «قرار و بیقراری» است که وجود انسان در طول تاریخ محقق میشود. 0 11 مهرداد احمدنژاد 1402/6/9 آغازی بر یک پایان سید مرتضی آوینی 4.4 6 صفحۀ 131 ...لازمهی پذیرش آنچه گفتم پیش از هر چیز خروج و عصیان در برابر انفعالی است که با فرهنگ غرب همهی جانها را تسخیر کرده است. باید سر از اطاعت غرب پیچید، یعنی نخست باید بند ناف عادات و تعلقات را که در زهدان نفس اماره میبالد و فربه میشود، برید و از اتمسفر اکنونزدگی و مشهوراتِ روز و اعتبارات خرافی جدید بیرون آمد و در فضای ولایت حق دم زد، یعنی آنجا که جان، بستهی هیچ بندی نیست... و البته این جا نیز پایان سلوک نخواهد بود. کسی که با فرهنگ مشهورات میاندیشد هرگز نمیتواند جان خود را از این تسخیر رها کند، چرا که مشهورات نسخوار همان نوالهای است که امپریالیسم رسانهای در جان مردمان سراسر جهان میریزد. فرهنگ مشهورات، فرهنگ غرب است و مؤید همان نظام بینالمللی آمریکامدار و بنابراین تفکری که میتواند نجاتبخش بشر باشد تفکری است لزوما «خلافآمدِ عادت و مشهورات». 0 5 مهرداد احمدنژاد 1402/6/2 آغازی بر یک پایان سید مرتضی آوینی 4.4 6 صفحۀ 87 با غلبهی نسبیت حقیقت، دیگر بشر از مطلق حقیقت و حقیقت مطلق پرسش نمیکند و نشانهی این غلبه ایمان آوردن به «باورهای ذاتا پارادوکسیکال» و متناقض است و از جمله این باور که «انسان آزاد است هر دینی را که میخواهد اختیار کند» که در ذات خویش نفی دین و دینداری را نهفته دارد. دین و دینداری نشانهی جستوجو برای وصول به حقیقت است و تنها انسانی به این حکم ایمان میآورد که دیگر در جستجوی حقیقتی نیست. 0 6
بریده کتابهای مهرداد احمدنژاد مهرداد احمدنژاد 1403/1/30 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 88 تدریس برای دانشجوی متوسط یک چیز است و برای دانشجوی باهوش چیزی دیگر. تفاوت اصلی دبیرستان و دانشگاه این است که در دبیرستان معلم باید برای همهی دانشآموزانی که مسئولیتشان را بر عهده دارد تدریس کند اما در دانشگاه چنین الزامی وجود ندارد. آموزش دانشگاهی مخصوص تعدادی از افراد ممتاز است که سرشار از شور فکری ویژهای هستند و آمادگی ذهنی لازم را برای کار فکری دارند. کسانی که میخواهند وارد دانشگاه شوند گروهی از افراد عادی اند که باید آمادگی لازم را کسب کنند. بنابراین فرایند غربالگری در دانشگاه وجود دارد. 0 30 مهرداد احمدنژاد 1403/1/25 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 86 موقعیتِ سخنرانی، چیزی را از سخنران بیرون میکشد که در موقعیتهای دیگر پنهان باقی میماند. در مورد تفکر، جدیت، پرسشگری و حیرت او هیچ چیز تصنعیای وجود ندارد. او به ما اجازه میدهد که در درونیترین هستی فکری او شریک شویم. این ارزش والا زمانی از دست میرود که به امری تصنعی بدل شود. در این صورت بیدرنگ نتیجهی تظاهر، لفاظی، رقت، قواعد تصنعی، نمایش، عوامفریبی و وقاحت خواهد بود. از این رو برای سخنرانی خوب هیچ قاعدهای وجود ندارد. فقط باید موضوع جدی گرفته شود: در نظر گرفتن سخنرانی به منزلهی نقطهی عطفی در مسئولیتپذیری و دستاوردهای حرفهای باعث میشود از هر گونه تصنعی اجتناب کنیم. اگر به بسیاری از سخنرانیهای مهم یک قرن و نیم گذشته از کانت تا ماکس وبر نظر کنیم میبینیم که حتی اگر گوینده بلغزد و در گفتارش دچار خطا شود، اگر جملاتش از حیث دستوری ناقص یا اشتباه باشند، اگر صدایش جذاب و گیرا نباشد، هیچ یک از اینها تأثیر عمیق سخنرانی را از بین نمیبرد البته در صورتی که جوهر فکری آن منتقل شود. 0 8 مهرداد احمدنژاد 1403/1/21 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 78 در هر سه نوع آموزش و پرورش «احترام» عامل اصلی است. در آموزش مَدرَسی احترام متمرکز بر سنتی است که در پایگانهای ساختار اجتماعی نیز وجود دارد. در تلمذ احترام بر شخصیت استاد متمرکز است؛ و در آموزش سقراطی بر شأن و مرتبهی متعالی ذهنی که بار جدایی دو جهان را بر زندگی انسان تحمیل میکند. در آموزش احترام اجتنابناپذیر است. بدون آن در بهترین حالت تنها کارگری باقی میماند. احترام جوهر هر آموزش و پرورشی است. 0 30 مهرداد احمدنژاد 1403/1/20 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 77 آموزش و پرورش «قابلگی»ای است که به دانشجو کمک میکند تا تواناییها و قدرتهای خویش را متولد کند. او به آگاه شدن از قابلیتهای خویش ترغیب میشود و هیچ چیز بر او تحمیل نمیشود. آنچه اهمیت دارد فردیت تجربی نیست بلکه خود حقیقی ماست که در جریان خودشکوفایی پدیدار میشود. معلم سقراطی در مقابل این که دانشجویانش وی را صاحب اقتدار و مهارت بدانند مقاومت میکند. وسوسهبرانگیزترین چیز برای دانشجویان در همینجا نهفته است. معلم آنها را از خود دور میکند و به خودشان بازمیگرداند. او در پارادوکسها پنهان میشود و خود را دست نیافتنی میسازد. در اینجا ارتباط اصلی میان معلم و دانشآموز از جنس تسلیم و تقدیم نیست بلکه تقلای حقیقت است. معلم میداند که او هم انسانی بیش نیست و میخواهد دانشجویانش میان امر انسانی و امر الهی تفاوت بگذارند. 0 8 مهرداد احمدنژاد 1403/1/19 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 73 دانشجوی جوان باید یاد بگیرد که چگونه سوال کند. او باید هر چیز را به طور نظاممند مطالعه کند و ته و توی آن را درآورد. اما نیازی نیست که تمام دادهها و اطلاعات را حفظ کند و در ذهن داشته باشد … همهی اطلاعات پس از امتحانات فراموش خواهند شد و آنچه اهمیت دارد نه آن اطلاعات بلکه داوری یا قضاوت خود فرد است. پس مهم خود دانش اطلاعاتی نیست بلکه توانایی و ابتکار در فرارفتن از آن اطلاعات و مال خود کردن آن است، تفکر مؤثر دربارهی آنها و دانستن پرسشی است که در موردشان باید پرسیده شود. نه اطلاعات به خاطر سپرده شده بلکه تماس با پژوهشهای جاری است که این توانایی را متحقق میکند. البته جزئیات فنی، طرحهای اجمالی و مانند اینها را نباید نادیده گرفت اما برای دستیابی به آنها همیشه میتوان به کتب درسی رجوع کرد. همین پنجاه سال پیش مردم عادت داشتند بگویند «یک مؤسسهی آموزش عالی دبیرستان نیست». البته خوب است که در مطالعات نظری تا جایی که ممکن است موضوعات عملی و مفید بسیاری را بگنجانیم. اما باز هم مهمترین عوامل از قلم خواهند افتاد: تفکر فعال، توان مواجهه با مسائل و طرح پرسشها، و تبحر در روش. 2 18 مهرداد احمدنژاد 1403/1/17 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 100 خواستِ این که همهی جهانبینیها در دانشگاه ارائه شوند مثلا در فلسفه، تاریخ، جامعهشناسی و علوم سیاسی، با ایدهی دانشگاه تناسب ندارد. اگر یک جهانبینی خاص نتواند پژوهشگرانی برجسته تربیت کند نباید ادعای شأن علمی کند. 0 3 مهرداد احمدنژاد 1403/1/16 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 70 هر دوران تاریخی و تمدن خاص میتواند به خودآگاهی حقیقی خود دست یابد اما فقط وقتی که اعضای متفکر آن با زمانهی خود در «داد و ستد» باشند؛ وقتی که با انسانهای خلاق و متفکر در ارتباط باشند. دانشگاه در پسزمینهی تعریفناپذیرِ فضای فکری، یعنی داد و ستدی انسانی که نمیتوان آن را با عمل اراده یا سازماندهی ایجاد کرد بلکه صرفا میتوان گفت هست یا نیست، وجود مییابد. گروهها و روابط فکری محاسبهناپذیر در آن شکل میگیرند. دانشگاه بیاثر و بیخاصیت خواهد بود اگر این خونِ حیاتبخشِ انسانی-فکری در رگهای آن جریان نداشته باشد یا اگر فضلفروشان بیفرهنگ که چیزهایی میدانند و میخوانند که هیچ ربطی به وجود انسانیشان ندارد دانشگاهها را پر کرده باشند. دانشگاه بیخاصیت میماند اگر لغتشناسان و نه فیلسوفان در آن سروری کنند، اگر تکنولوژی جای تئوری را و دادهها جای ایدهها را در آن بگیرد. 0 7 مهرداد احمدنژاد 1403/1/14 ایده دانشگاه کارل یاسپرس 3.5 1 صفحۀ 67 سه چیز در دانشگاه مورد نیاز است: تعلیم حرفهای، آموزش و پرورش کلی انسان و تحقیق. زیرا دانشگاه همزمان مدرسهای حرفهای، مرکزی فرهنگی و نهادی پژوهشی است. مردم سعی کردهاند دانشگاه را مجبور کنند که میان این سه امکان یکی را انتخاب کند. دانشگاهها میخواستند کاری را انجام دهند که از آنها انتظار میرفت. پس از آنجا که دانشگاه نمیتواند همهی کارها را انجام دهد باید میان این سه امکان یکی را انتخاب کند. حتی پیشنهاد شده که دانشگاه آنطور که هست برچیده (شود) و به جای آن سه نوع مدرسهی تخصصی دیگر تأسیس شود: ۱-نهادهایی برای تعلیم حرفهای و شغلی ۲-نهادهایی برای آموزش و پرورش عمومی که میتواند شامل یک گروه تخصصی باشد و ۳-نهادهای تحقیقاتی. با این همه، در ایدهی دانشگاه این سه به شیوههای جداییناپذیر متحد اند و اگر یکی از آنها جدا شود زمینگیر و بیاثر میشود و بدین ترتیب ذاتفکری دانشگاه از هم میپاشد. این سه عنصر با هم سازندهی یک کل زنده هستند و با تفکیک و جدا کردن آنها روح دانشگاه نابود میشود. 0 12 مهرداد احمدنژاد 1403/1/2 می شکنم در شکن زلف یار حسین سروقامت 3.6 6 صفحۀ 226 حجاب معاصرت، یعنی آدمهای بزرگ در زمان خودشان حتی از جانب بسیاری از نزدیکان و آشنایانشان آنگونه که باید درک نمیشوند. میگویند همعصر بودن خیلی چیزها را میپوشاند. 0 10 مهرداد احمدنژاد 1402/10/18 فلسفه علوم اجتماعی قاره ای: هرمنوتیک، تبارشناسی و نظریه انتقادی از یونان باستان تا قرن بیست و یکم ایون شرت 4.3 1 صفحۀ 300 اگر کسی نتواند مطابق آرمانهایش زندگی کند دست کم قابل نقد است. اما کسی که هیچ هدف هنجاری ندارد صرفا میتواند یک ماشین کارا یا یک حیوان متخصص باشد که مطلقا امکان نقد او وجود ندارد. چنین پدیدهای در ابتداییترین سطح تکامل قرار دارد. در حقیقت جوامعی که هدف ندارند به طبیعت رجعت کرده اند و دشوار بتوان بر اساس معیاری آنها را متمدن به شمار آورد. 0 8 مهرداد احمدنژاد 1402/6/14 آغازی بر یک پایان سید مرتضی آوینی 4.4 6 صفحۀ 57 در طول این قرن، همهی انقلابها - و بزرگترین آنها، دو انقلاب کمونیستی چین و شوروی - در برابرِ غربِ سیاسیْ شکست خوردهاند و این امرْ غربیها و غربزدگان را به این توهم کشانده است که انقلابِ ایران نیز نخواهد توانست در برابر غرب تاب بیاورد. تبلیغاتِ فرهنگی و ژورنالیستیِ داخلی نیز کاملا همسو با تبلیغاتِ جهانی، از همین تصور دفاع میکنند، اگرچه شیوهی دفاع و مقابلهی آنها کمتر سیاسی و بیشتر فرهنگی است و همانطور که گفتم نه با نتایجِ سیاسیِ نظریهی ولایتْ که با همهی وجوه آن در حوزههای مختلفِ نظری و عملی در افتادهاند، دانسته یا ندانسته. یعنی همهی مخالفتها را نیز نباید آگاهانه و از سر غرض پنداشت. 0 15 مهرداد احمدنژاد 1402/6/14 آغازی بر یک پایان سید مرتضی آوینی 4.4 6 صفحۀ 56 عالمْ درگیرِ حادثهی عظیمِ تحولی است که همه چیز را دگرگون خواهد کرد و این تحولْ خلاف این دو قرنِ گذشته نه از درونِ تکنولوژی، که از عمقِ روحِ مجردِ انسانْ برخواسته است. استمرار این تحولْ هرگز موکول به آن نیست که تجربهی تشکیلِ نظامِ حکومتیِ اسلام در ایران به توفیقِ کامل بینجامد؛ این امری است که به مرزها محدود نمیماند و اگر رنسانس توجه بشر را از آسمان به زمین بازگردانْد، این تحول بار دیگر بشر را متوجه آسمان خواهد کرد. این راهی است که انسان فردا خواهد پیمود و چه بخواهند و چه نخواهند لاییسم و اومانیسم در همهی صورتهای آن محکوم به شکست هستند. 0 9 مهرداد احمدنژاد 1402/6/9 آغازی بر یک پایان سید مرتضی آوینی 4.4 6 صفحۀ 128 «بیقراری» مقتضای حقیقت وجود انسان و «قرار» مقتضای طبع اوست و در میان این «قرار و بیقراری» است که وجود انسان در طول تاریخ محقق میشود. 0 11 مهرداد احمدنژاد 1402/6/9 آغازی بر یک پایان سید مرتضی آوینی 4.4 6 صفحۀ 131 ...لازمهی پذیرش آنچه گفتم پیش از هر چیز خروج و عصیان در برابر انفعالی است که با فرهنگ غرب همهی جانها را تسخیر کرده است. باید سر از اطاعت غرب پیچید، یعنی نخست باید بند ناف عادات و تعلقات را که در زهدان نفس اماره میبالد و فربه میشود، برید و از اتمسفر اکنونزدگی و مشهوراتِ روز و اعتبارات خرافی جدید بیرون آمد و در فضای ولایت حق دم زد، یعنی آنجا که جان، بستهی هیچ بندی نیست... و البته این جا نیز پایان سلوک نخواهد بود. کسی که با فرهنگ مشهورات میاندیشد هرگز نمیتواند جان خود را از این تسخیر رها کند، چرا که مشهورات نسخوار همان نوالهای است که امپریالیسم رسانهای در جان مردمان سراسر جهان میریزد. فرهنگ مشهورات، فرهنگ غرب است و مؤید همان نظام بینالمللی آمریکامدار و بنابراین تفکری که میتواند نجاتبخش بشر باشد تفکری است لزوما «خلافآمدِ عادت و مشهورات». 0 5 مهرداد احمدنژاد 1402/6/2 آغازی بر یک پایان سید مرتضی آوینی 4.4 6 صفحۀ 87 با غلبهی نسبیت حقیقت، دیگر بشر از مطلق حقیقت و حقیقت مطلق پرسش نمیکند و نشانهی این غلبه ایمان آوردن به «باورهای ذاتا پارادوکسیکال» و متناقض است و از جمله این باور که «انسان آزاد است هر دینی را که میخواهد اختیار کند» که در ذات خویش نفی دین و دینداری را نهفته دارد. دین و دینداری نشانهی جستوجو برای وصول به حقیقت است و تنها انسانی به این حکم ایمان میآورد که دیگر در جستجوی حقیقتی نیست. 0 6