بریده‌ کتاب‌های مهرداد احمدنژاد

بریدۀ کتاب

صفحۀ 86

موقعیتِ سخنرانی، چیزی را از سخنران بیرون می‌کشد که در موقعیت‌های دیگر پنهان باقی می‌ماند. در مورد تفکر، جدیت، پرسشگری و حیرت او هیچ چیز تصنعی‌ای وجود ندارد. او به ما اجازه می‌دهد که در درونی‌ترین هستی فکری او شریک شویم. این ارزش والا زمانی از دست می‌رود که به امری تصنعی بدل شود. در این صورت بی‌درنگ نتیجه‌ی تظاهر، لفاظی، رقت، قواعد تصنعی، نمایش، عوام‌فریبی و وقاحت خواهد بود. از این رو برای سخنرانی خوب هیچ قاعده‌ای وجود ندارد. فقط باید موضوع جدی گرفته شود: در نظر گرفتن سخنرانی به منزله‌ی نقطه‌ی عطفی در مسئولیت‌پذیری و دستاورد‌های حرفه‌ای باعث می‌شود از هر گونه تصنعی اجتناب کنیم. اگر به بسیاری از سخنرانی‌‌های مهم یک قرن و نیم گذشته از کانت تا ماکس وبر نظر کنیم می‌بینیم که حتی اگر گوینده بلغزد و در گفتارش دچار خطا شود، اگر جملاتش از حیث دستوری ناقص یا اشتباه باشند، اگر صدایش جذاب و گیرا نباشد، هیچ یک از این‌ها تأثیر عمیق سخنرانی را از بین نمی‌برد البته در صورتی که جوهر فکری آن منتقل شود.

بریدۀ کتاب

صفحۀ 73

دانشجوی جوان باید یاد بگیرد که چگونه سوال کند. او باید هر چیز را به طور نظام‌مند مطالعه کند و ته و توی آن را درآورد. اما نیازی نیست که تمام داده‌ها و اطلاعات را حفظ کند و در ذهن داشته باشد … همه‌ی اطلاعات پس از امتحانات فراموش خواهند شد و آنچه اهمیت دارد نه آن اطلاعات بلکه داوری یا قضاوت خود فرد است. پس مهم خود دانش اطلاعاتی نیست بلکه توانایی و ابتکار در فرارفتن از آن اطلاعات و مال خود کردن آن است، تفکر مؤثر درباره‌ی آن‌ها و دانستن پرسشی است که در موردشان باید پرسیده شود. نه اطلاعات به خاطر سپرده شده بلکه تماس با پژوهش‌های جاری است که این توانایی را متحقق می‌کند. البته جزئیات فنی، طرح‌های اجمالی و مانند این‌ها را نباید نادیده گرفت اما برای دستیابی به آن‌ها همیشه می‌توان به کتب درسی رجوع کرد. همین پنجاه سال پیش مردم عادت داشتند بگویند «یک مؤسسه‌ی آموزش عالی دبیرستان نیست». البته خوب است که در مطالعات نظری تا جایی که ممکن است موضوعات عملی و مفید بسیاری را بگنجانیم. اما باز هم مهم‌ترین عوامل از قلم خواهند افتاد: تفکر فعال، توان مواجهه با مسائل و طرح پرسش‌ها، و تبحر در روش.

بریدۀ کتاب

صفحۀ 67

سه چیز در دانشگاه مورد نیاز است: تعلیم حرفه‌ای، آموزش و پرورش کلی انسان و تحقیق. زیرا دانشگاه همزمان مدرسه‌ای حرفه‌ای، مرکزی فرهنگی و نهادی پژوهشی است. مردم سعی کرده‌اند دانشگاه را مجبور کنند که میان این سه امکان یکی را انتخاب کند. دانشگاه‌ها می‌خواستند کاری را انجام دهند که از آن‌ها انتظار می‌رفت. پس از آنجا که دانشگاه نمی‌تواند همه‌ی کارها را انجام دهد باید میان این سه امکان یکی را انتخاب کند. حتی پیشنهاد شده که دانشگاه آن‌طور که هست برچیده (شود) و به جای آن سه نوع مدرسه‌ی تخصصی دیگر تأسیس شود: ۱-نهادهایی برای تعلیم حرفه‌ای و شغلی ۲-نهادهایی برای آموزش و پرورش عمومی که می‌تواند شامل یک گروه تخصصی باشد و ۳-نهادهای تحقیقاتی. با این همه، در ایده‌ی دانشگاه این سه به شیوه‌های جدایی‌ناپذیر متحد اند و اگر یکی از آن‌ها جدا شود زمینگیر و بی‌اثر می‌شود و بدین ترتیب ذات‌فکری دانشگاه از هم می‌پاشد. این سه عنصر با هم سازنده‌ی یک کل زنده هستند و با تفکیک و جدا کردن آن‌ها روح دانشگاه نابود می‌شود.