بریده کتابهای محمدرضا محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 30 ابوطالب برای دفاع از محمد الله دست به کار شد. او از افراد طایفه بنی هاشم خواست تا برای حمایت از محمد خانه های خود را به دره ای که میان دو کود مکه بود و شعب ابی طالب نام داشت منتقل کنند. آنها سه سال در آنجا محاصره بودند در این سه سال بنی هاشم از ترس آن که محمد توسط مشرکان در تاریکی شب ترور شود تا صبح نگهبانی میدادند. ابوطالب هر شب یکی از فرزندانش را در بستر پیامبر میخواباند. علی نیز که نوجوانی شانزده ساله بود با اشتیاق فراوان در جای او میخوابید. بعد از سه سال به خواست خدا موریانه پیمان نامه را خورد و با این معجزه محاصره بنی هاشم در سال دهم بعثت به پایان رسید. 0 5 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 29 در سال هفتم بت پرستان تصمیم گرفتند مسلمانان را محاصره اقتصادی کنند آنها پیمان نامه ای نوشتند که در آن هرگونه خرید و فروش و ازدواج با بنی هاشم ممنوع شده بود و هرکس به آن ها چیزی می فروخت اموالش مصادره می شد. تاریخ انقضای پیمان نامه نیز زمانی بود. که طایفه بنی هاشم محمد را برای کشته شدن، تسلیم مشرکان کند. سران بت پرست آن پیمان نامه شوم را امضا و در داخل کعبه نصب کردند. 0 3 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 24 محمد ﷺ به ابوطالب پیشنهاد داد تا علی را به او بدهد. ابوطالب که از مقام محمد آگاه بود این پیشنهاد را پذیرفت از آن روز بود که محمدﷺ علی را به خانه خود برد و سرپرستی او را به عهده گرفت. محمدﷺ علی را خیلی دوست داشت او خ خود در دهان علیا لقمه میگذاشت. او را در کنار خود میخواباند علی را به آغوش میکشید و به او محبت میکرد. علی را با خود همه جا می برد و هر روز چیز جدیدی به او یاد می داد و ... . 0 3 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 24 محمد ﷺ به استقبال فاطمه و نوزادش رفت او نوزاد را در بغل گرفت و در گوش علی اذان و اقامه خواند علی با دیدن پیامبر، لب به سخن گشود و چند آیه از قرآن را تلاوت کرد محمد الله رو به علی کرد و فرمود: «به راستی که مؤمنان به وسیله تو رستگار میشوند به خدا قسم تو امیر آنهایی تو راهنمای مؤمنان هستی و آنها به وسیله تو هدایت میشوند. به خدا قسم تو جانشین و وزیر و داماد من هستی تو یاور دین من اداکننده قرضهای من همسر دخترم پدر دو نوه ام و خلیفه من در امتم هستی. خوش به حال کسی که دنباله رو تو باشد و تو را دوست بدارد و وای به حال کسی که نافرمانی ات کند و با تو دشمنی بورزد به خدا قسم هر کس تو را دوست بدارد خوشبخت شده و دشمن تو بدبخت است. » 0 2 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 23 مردم از شگفتی دست به دهان مانده بودند و به آنها نگاه میکردند. آنها دوست داشتند نام آن فرزند را بدانند فاطمه ادامه داد: هنگام خروج از کعبه در حالی که فرزندم را بغل کرده بودم صدایی غیبی من را خواند و گفت: ای فاطمه نام این فرزند بزرگوار را "علی" بگذار به راستی که من خداوند على أعلى هستم من او را آفریدم و از قدرت و آبرو و بزرگی و عدالتم به او بخشیدم. من نامش را از نام مقدس خود گرفتم آداب الهی را به او آموختم و او را از علوم پنهان آگاه کردم او در خانه محترم من متولد شده. او اول کسی است که بر روی خانه من اذان خواهد گفت و بتها را خواهد شکست و آنها را از بالای کعبه به زیر خواهد انداخت. او من را به بزرگی و بزرگواری و یگانگی یاد خواهد کرد. او امام و پیشوا بعد از حبیب من (حضرت محمد) و جانشین او خواهد بود. خوش به حال کسی که او را دوست بدارد و یاری اش کند و وای بر کسی که نافرمانی اش کند و یاری اش ننماید و حقش را منکر شود! 0 1 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 23 بعد از ولادت علی ، جبرئیل بر محمد له نازل شد و گفت: ای حبیب خدا خداوند علی اعلی (بلند بلند مرتبه) به تو سلام میرساند و برای ولادت برادرت علی به تو تبریک میگوید و میفرماید زمان پیامبری و رسالت تو نزدیک شده من تو را به وسیله برادر وزیر داماد و جانشینت یاری رساندم و پشتیبانی کردم با او پشت تو را محکم کردم و نامت را آشکار ساختم. اکنون برخیز و به استقبالش برو و او را با دست راست در آغوش بگیر چراکه او اصحاب یمین است و شیعیان او پیشانی سفیدان نشانه دار هستند. 0 1 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 22 فرزند فاطمه به دنیا آمد. او همین که از شکم مادر خارج شد سر به سجده گذاشت و در همان حال دستهایش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: «أَشْهَدُ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ الله وَأَن عَلِياً وَصِيَ أَن مُحَمَّدٍ رَسُولُ اللهِ. با محمد نبوت به پایان میرسد و با من جانشینی کامل میشود و من امیرالمؤمنین هستم. سپس فرمود: «جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ) : «حق آمد و باطل رفت.» 0 0 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 18 فاطمه بنت اسد به کاهن گفت: من آن زنم من زن عموی او هستم. کاهن گفت: «اگر واقعاً آن زن تو باشی به زودی پسری عالی مقام و عالم به دنیا می آوری که نام او سه حرف دارد؛ او در همه کارهایش پیرو این پیامبر است و در همه امور کوچک و بزرگ او را یاری میدهد و نگرانیهایش را برطرف می سازد و پسر تو جانشین اوست. 0 0 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 17 یکی از کاهنان یهودی آن حضرت را تعقیب میکرد و او را به دقت زیر نظر داشت. کاهن به نزد زنها رفت و پرسید این آقا که بود؟ زنها گفتند: «او محمد است.» کاهن آنچه از پیشگوییها و بزرگی و مقام پیامبر در کتابهای قدیمی یهود خوانده بود را برای آن زنها بیان کرد و گفت: او در آینده به جایگاه پیامبری میرسد. زنها با تعجب به یکدیگر نگاه میکردند. کاهن ادامه داد در بین زنان مکه بانویی وجود دارد که محمد را در کودکی به سرپرستی گرفته بدانید که به زودی همین محمد فرزند آن زن را به سرپرستی میگیرد و او را بزرگ میکند. هر دو نفر آنها یک ریشه دارند. محمد اسرار مهمی را به او یاد میدهد و با او پیمان برادری میبندد.» 0 1 محمدرضا 1402/9/10 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.5 22 صفحۀ 21 چند باری پیش آمد که نیمه شب، دور از نگاه دیگران پوست خربزهای یا نان خشکیدهای مییافتیم و میخوردیم. دو سه بار مجبور شدم کتابی را بفروشم و غذایی بخرم تا از گرسنگی نمیرم. 0 8 محمدرضا 1402/9/10 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.5 22 صفحۀ 19 پدرم رو به من کرد و گفت:«غلامرضا! خوب درس بخوان، آخوند خوبی باش و به مردمت خدمت کن! من ازت راضیام و تا جایی که در توانم باشد، کمکت میکنم.» 0 3 محمدرضا 1402/9/10 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.5 22 صفحۀ 19 به حضرت گفتم:«نه از کسی شکایت دارم و نه شفا میخواهم. آنچه میخواهم رضایت پدر و مادر و مقام صبر و شکیبایی است. اگر خدا دوست دارد که مرا با این بیماری آزمایش کند، از او میخواهم که قدرت تحملش را به من بدهد!» 0 5 محمدرضا 1402/9/10 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.5 22 صفحۀ 15 ساعتی از شب رفته به خانه رسیدم. دست و پای پدر و مادرم را بوسیدم عذرخواهی کردم. کدو را به پدرم دادم. آن را گرفت و گفت:«امشب نوبت آبمان است. من میروم سر زمین. تو استراحت کن. صبح نمازت را بخوان و بیا. خیلی کار داریم.» 0 3 محمدرضا 1402/9/10 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.5 22 صفحۀ 15 نگاهش مهربان بود. مرد دنیا دیدهای بود. قصهام را گفتم. گفت:«طلبگی راهیست که در آن، بدون رضایت پدر و مادر به مقصد نمیرسی. بچگی نکن! برگرد! به آنچه میخواهی راضی شان کن یا به آنچه میخواهند راضی شو. فرار چاره کار نیست.» 0 3 محمدرضا 1402/9/10 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.5 22 صفحۀ 13 پدرم دوست داشت مثل خودش کشاورز قابلی شوم. میگفت:«برو سر و وضع طلبهها را ببین. عمری درس میخوانند و سختی میکشند زاهدانه زندگی میکنند، شاید آخرتشان آباد شود و خرشان از پل بگذرد. آن هم معلوم نیست.» 0 2 محمدرضا 1402/8/1 سلام بر ابراهیم: ادامه زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی جلد 2 گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.6 177 صفحۀ 162 یک بسته را به ابراهیم دادم و گفتم: برایت نان و کباب آوردم. ابراهیم همینطور که پشت فرمان نشسته بود، نان و کباب را از من گرفت و با دست دیگر از شیشه ماشین به بیرون پرت کرد! بعد هم گفت:«من با بسیجیها نان و سیب زمینی خوردم. بگذار این غذا را حیوانات بیابان بخورند!» 0 3 محمدرضا 1402/8/1 سلام بر ابراهیم: ادامه زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی جلد 2 گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.6 177 صفحۀ 157 یکی از آرزوهای قلبیش این بود که روزی در جمهوری اسلامی، موقع از آن که شد، تمام مردم دست از کار بکشند و اذان بگویند و به سوی نماز و صحبت با خدا بروند. یعنی تمام مردم وقتی خداوند آنها را به سوی خود میخواند، همگی مشغول عبادت شوند. خودش همیشه برای نماز به مسجد میرفت، اگر هم شرایط مسجد رفتن نبود، در منزل نماز جماعت را برپا میکرد. یک شانه کوچک در جیب داشت و موقع نماز، موها و محاسنش را به زیبایی مرتب میکرد و آماده گفتگو با پروردگار میشد... 0 0 محمدرضا 1402/7/28 نظام خانوادگی اسلام مرتضی مطهری 4.6 2 صفحۀ 50 اگر مى گویید اسلام چرا اجازه داده است، مردم از اجازه اسلام سوء استفاده مى کنند، [پاسخ این است که ]اسلام به کسى اجازه مى دهد که ایمان داشته باشد؛ و چگونه اجازه مى دهد؟ مى گوید سه راه را این طور طى مى کنى: موعظه (موعظه واقعى)، اگر موعظه نتیجه نبخشید آن دومى، اگر دومى نتیجه نبخشید این سومى. چه ایرادى اینجا هست؟ 0 0 محمدرضا 1402/7/28 نظام خانوادگی اسلام مرتضی مطهری 4.6 2 صفحۀ 50 قانون مدنى غیر از قانون مذهبى است، [براى این است که ]قانون مذهبى یک إنَّ اللهَ کانَ عَلِیاً کبیراً بالاسرش ایستاده اما در قانون مدنى نیست. یعنى اگر بنا بود که ما نه روى پایه مذهب بلکه روى پایه قانون مدنى قانون وضع کنیم و اختیارات بدهیم هرگز این اختیارات را نمى دادیم، چرا؟ مى گفتیم مردم سوء استفاده مى کنند. ما همین قدر بگوییم موعظه کن، هجر در مضجع کن بعد هم ضرب غیر مُبرِّح، مردى مى آید دو سه کلمه همسرش را موعظه مى کند و مى گوید موعظه کردم، بعد نیم ساعتى از او کناره گیرى مى کند و مى گوید هجر در مضجع کردم و بعد هم او را مى زند و بعد مى گوید من دستور را عمل کردم. ولى وقتى که این اجازه را کسى مى دهد که یک «إنَّ اللهَ کانَ عَلِیآ کبیرا»یى دارد [با احتیاط عمل مى کند. ]یعنى فقط قانون مذهبى است که مى تواند این دستورها را براى مردم وضع کند و مردم هم روى این حدود عمل کنند. 0 1 محمدرضا 1402/7/24 سلام بر ابراهیم: ادامه زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی جلد 2 گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.6 177 صفحۀ 151 آن شخص گفت: از کوه هم بزرگتر است و به حضرت بیان کرد که چه گناهی مرتکب شده. گناهش بسیار بزرگ بود اما امام صادق در پاسخ فرمود:« من تصور کردم نماز صبح شما قضا شده که اینگونه گفتی؟!» 0 9
بریده کتابهای محمدرضا محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 30 ابوطالب برای دفاع از محمد الله دست به کار شد. او از افراد طایفه بنی هاشم خواست تا برای حمایت از محمد خانه های خود را به دره ای که میان دو کود مکه بود و شعب ابی طالب نام داشت منتقل کنند. آنها سه سال در آنجا محاصره بودند در این سه سال بنی هاشم از ترس آن که محمد توسط مشرکان در تاریکی شب ترور شود تا صبح نگهبانی میدادند. ابوطالب هر شب یکی از فرزندانش را در بستر پیامبر میخواباند. علی نیز که نوجوانی شانزده ساله بود با اشتیاق فراوان در جای او میخوابید. بعد از سه سال به خواست خدا موریانه پیمان نامه را خورد و با این معجزه محاصره بنی هاشم در سال دهم بعثت به پایان رسید. 0 5 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 29 در سال هفتم بت پرستان تصمیم گرفتند مسلمانان را محاصره اقتصادی کنند آنها پیمان نامه ای نوشتند که در آن هرگونه خرید و فروش و ازدواج با بنی هاشم ممنوع شده بود و هرکس به آن ها چیزی می فروخت اموالش مصادره می شد. تاریخ انقضای پیمان نامه نیز زمانی بود. که طایفه بنی هاشم محمد را برای کشته شدن، تسلیم مشرکان کند. سران بت پرست آن پیمان نامه شوم را امضا و در داخل کعبه نصب کردند. 0 3 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 24 محمد ﷺ به ابوطالب پیشنهاد داد تا علی را به او بدهد. ابوطالب که از مقام محمد آگاه بود این پیشنهاد را پذیرفت از آن روز بود که محمدﷺ علی را به خانه خود برد و سرپرستی او را به عهده گرفت. محمدﷺ علی را خیلی دوست داشت او خ خود در دهان علیا لقمه میگذاشت. او را در کنار خود میخواباند علی را به آغوش میکشید و به او محبت میکرد. علی را با خود همه جا می برد و هر روز چیز جدیدی به او یاد می داد و ... . 0 3 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 24 محمد ﷺ به استقبال فاطمه و نوزادش رفت او نوزاد را در بغل گرفت و در گوش علی اذان و اقامه خواند علی با دیدن پیامبر، لب به سخن گشود و چند آیه از قرآن را تلاوت کرد محمد الله رو به علی کرد و فرمود: «به راستی که مؤمنان به وسیله تو رستگار میشوند به خدا قسم تو امیر آنهایی تو راهنمای مؤمنان هستی و آنها به وسیله تو هدایت میشوند. به خدا قسم تو جانشین و وزیر و داماد من هستی تو یاور دین من اداکننده قرضهای من همسر دخترم پدر دو نوه ام و خلیفه من در امتم هستی. خوش به حال کسی که دنباله رو تو باشد و تو را دوست بدارد و وای به حال کسی که نافرمانی ات کند و با تو دشمنی بورزد به خدا قسم هر کس تو را دوست بدارد خوشبخت شده و دشمن تو بدبخت است. » 0 2 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 23 مردم از شگفتی دست به دهان مانده بودند و به آنها نگاه میکردند. آنها دوست داشتند نام آن فرزند را بدانند فاطمه ادامه داد: هنگام خروج از کعبه در حالی که فرزندم را بغل کرده بودم صدایی غیبی من را خواند و گفت: ای فاطمه نام این فرزند بزرگوار را "علی" بگذار به راستی که من خداوند على أعلى هستم من او را آفریدم و از قدرت و آبرو و بزرگی و عدالتم به او بخشیدم. من نامش را از نام مقدس خود گرفتم آداب الهی را به او آموختم و او را از علوم پنهان آگاه کردم او در خانه محترم من متولد شده. او اول کسی است که بر روی خانه من اذان خواهد گفت و بتها را خواهد شکست و آنها را از بالای کعبه به زیر خواهد انداخت. او من را به بزرگی و بزرگواری و یگانگی یاد خواهد کرد. او امام و پیشوا بعد از حبیب من (حضرت محمد) و جانشین او خواهد بود. خوش به حال کسی که او را دوست بدارد و یاری اش کند و وای بر کسی که نافرمانی اش کند و یاری اش ننماید و حقش را منکر شود! 0 1 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 23 بعد از ولادت علی ، جبرئیل بر محمد له نازل شد و گفت: ای حبیب خدا خداوند علی اعلی (بلند بلند مرتبه) به تو سلام میرساند و برای ولادت برادرت علی به تو تبریک میگوید و میفرماید زمان پیامبری و رسالت تو نزدیک شده من تو را به وسیله برادر وزیر داماد و جانشینت یاری رساندم و پشتیبانی کردم با او پشت تو را محکم کردم و نامت را آشکار ساختم. اکنون برخیز و به استقبالش برو و او را با دست راست در آغوش بگیر چراکه او اصحاب یمین است و شیعیان او پیشانی سفیدان نشانه دار هستند. 0 1 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 22 فرزند فاطمه به دنیا آمد. او همین که از شکم مادر خارج شد سر به سجده گذاشت و در همان حال دستهایش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: «أَشْهَدُ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ الله وَأَن عَلِياً وَصِيَ أَن مُحَمَّدٍ رَسُولُ اللهِ. با محمد نبوت به پایان میرسد و با من جانشینی کامل میشود و من امیرالمؤمنین هستم. سپس فرمود: «جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ) : «حق آمد و باطل رفت.» 0 0 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 18 فاطمه بنت اسد به کاهن گفت: من آن زنم من زن عموی او هستم. کاهن گفت: «اگر واقعاً آن زن تو باشی به زودی پسری عالی مقام و عالم به دنیا می آوری که نام او سه حرف دارد؛ او در همه کارهایش پیرو این پیامبر است و در همه امور کوچک و بزرگ او را یاری میدهد و نگرانیهایش را برطرف می سازد و پسر تو جانشین اوست. 0 0 محمدرضا 1403/1/11 شیر خدا علی علی شعیبی 3.2 2 صفحۀ 17 یکی از کاهنان یهودی آن حضرت را تعقیب میکرد و او را به دقت زیر نظر داشت. کاهن به نزد زنها رفت و پرسید این آقا که بود؟ زنها گفتند: «او محمد است.» کاهن آنچه از پیشگوییها و بزرگی و مقام پیامبر در کتابهای قدیمی یهود خوانده بود را برای آن زنها بیان کرد و گفت: او در آینده به جایگاه پیامبری میرسد. زنها با تعجب به یکدیگر نگاه میکردند. کاهن ادامه داد در بین زنان مکه بانویی وجود دارد که محمد را در کودکی به سرپرستی گرفته بدانید که به زودی همین محمد فرزند آن زن را به سرپرستی میگیرد و او را بزرگ میکند. هر دو نفر آنها یک ریشه دارند. محمد اسرار مهمی را به او یاد میدهد و با او پیمان برادری میبندد.» 0 1 محمدرضا 1402/9/10 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.5 22 صفحۀ 21 چند باری پیش آمد که نیمه شب، دور از نگاه دیگران پوست خربزهای یا نان خشکیدهای مییافتیم و میخوردیم. دو سه بار مجبور شدم کتابی را بفروشم و غذایی بخرم تا از گرسنگی نمیرم. 0 8 محمدرضا 1402/9/10 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.5 22 صفحۀ 19 پدرم رو به من کرد و گفت:«غلامرضا! خوب درس بخوان، آخوند خوبی باش و به مردمت خدمت کن! من ازت راضیام و تا جایی که در توانم باشد، کمکت میکنم.» 0 3 محمدرضا 1402/9/10 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.5 22 صفحۀ 19 به حضرت گفتم:«نه از کسی شکایت دارم و نه شفا میخواهم. آنچه میخواهم رضایت پدر و مادر و مقام صبر و شکیبایی است. اگر خدا دوست دارد که مرا با این بیماری آزمایش کند، از او میخواهم که قدرت تحملش را به من بدهد!» 0 5 محمدرضا 1402/9/10 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.5 22 صفحۀ 15 ساعتی از شب رفته به خانه رسیدم. دست و پای پدر و مادرم را بوسیدم عذرخواهی کردم. کدو را به پدرم دادم. آن را گرفت و گفت:«امشب نوبت آبمان است. من میروم سر زمین. تو استراحت کن. صبح نمازت را بخوان و بیا. خیلی کار داریم.» 0 3 محمدرضا 1402/9/10 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.5 22 صفحۀ 15 نگاهش مهربان بود. مرد دنیا دیدهای بود. قصهام را گفتم. گفت:«طلبگی راهیست که در آن، بدون رضایت پدر و مادر به مقصد نمیرسی. بچگی نکن! برگرد! به آنچه میخواهی راضی شان کن یا به آنچه میخواهند راضی شو. فرار چاره کار نیست.» 0 3 محمدرضا 1402/9/10 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.5 22 صفحۀ 13 پدرم دوست داشت مثل خودش کشاورز قابلی شوم. میگفت:«برو سر و وضع طلبهها را ببین. عمری درس میخوانند و سختی میکشند زاهدانه زندگی میکنند، شاید آخرتشان آباد شود و خرشان از پل بگذرد. آن هم معلوم نیست.» 0 2 محمدرضا 1402/8/1 سلام بر ابراهیم: ادامه زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی جلد 2 گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.6 177 صفحۀ 162 یک بسته را به ابراهیم دادم و گفتم: برایت نان و کباب آوردم. ابراهیم همینطور که پشت فرمان نشسته بود، نان و کباب را از من گرفت و با دست دیگر از شیشه ماشین به بیرون پرت کرد! بعد هم گفت:«من با بسیجیها نان و سیب زمینی خوردم. بگذار این غذا را حیوانات بیابان بخورند!» 0 3 محمدرضا 1402/8/1 سلام بر ابراهیم: ادامه زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی جلد 2 گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.6 177 صفحۀ 157 یکی از آرزوهای قلبیش این بود که روزی در جمهوری اسلامی، موقع از آن که شد، تمام مردم دست از کار بکشند و اذان بگویند و به سوی نماز و صحبت با خدا بروند. یعنی تمام مردم وقتی خداوند آنها را به سوی خود میخواند، همگی مشغول عبادت شوند. خودش همیشه برای نماز به مسجد میرفت، اگر هم شرایط مسجد رفتن نبود، در منزل نماز جماعت را برپا میکرد. یک شانه کوچک در جیب داشت و موقع نماز، موها و محاسنش را به زیبایی مرتب میکرد و آماده گفتگو با پروردگار میشد... 0 0 محمدرضا 1402/7/28 نظام خانوادگی اسلام مرتضی مطهری 4.6 2 صفحۀ 50 اگر مى گویید اسلام چرا اجازه داده است، مردم از اجازه اسلام سوء استفاده مى کنند، [پاسخ این است که ]اسلام به کسى اجازه مى دهد که ایمان داشته باشد؛ و چگونه اجازه مى دهد؟ مى گوید سه راه را این طور طى مى کنى: موعظه (موعظه واقعى)، اگر موعظه نتیجه نبخشید آن دومى، اگر دومى نتیجه نبخشید این سومى. چه ایرادى اینجا هست؟ 0 0 محمدرضا 1402/7/28 نظام خانوادگی اسلام مرتضی مطهری 4.6 2 صفحۀ 50 قانون مدنى غیر از قانون مذهبى است، [براى این است که ]قانون مذهبى یک إنَّ اللهَ کانَ عَلِیاً کبیراً بالاسرش ایستاده اما در قانون مدنى نیست. یعنى اگر بنا بود که ما نه روى پایه مذهب بلکه روى پایه قانون مدنى قانون وضع کنیم و اختیارات بدهیم هرگز این اختیارات را نمى دادیم، چرا؟ مى گفتیم مردم سوء استفاده مى کنند. ما همین قدر بگوییم موعظه کن، هجر در مضجع کن بعد هم ضرب غیر مُبرِّح، مردى مى آید دو سه کلمه همسرش را موعظه مى کند و مى گوید موعظه کردم، بعد نیم ساعتى از او کناره گیرى مى کند و مى گوید هجر در مضجع کردم و بعد هم او را مى زند و بعد مى گوید من دستور را عمل کردم. ولى وقتى که این اجازه را کسى مى دهد که یک «إنَّ اللهَ کانَ عَلِیآ کبیرا»یى دارد [با احتیاط عمل مى کند. ]یعنى فقط قانون مذهبى است که مى تواند این دستورها را براى مردم وضع کند و مردم هم روى این حدود عمل کنند. 0 1 محمدرضا 1402/7/24 سلام بر ابراهیم: ادامه زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی جلد 2 گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.6 177 صفحۀ 151 آن شخص گفت: از کوه هم بزرگتر است و به حضرت بیان کرد که چه گناهی مرتکب شده. گناهش بسیار بزرگ بود اما امام صادق در پاسخ فرمود:« من تصور کردم نماز صبح شما قضا شده که اینگونه گفتی؟!» 0 9