بریدۀ کتاب

 گوهر شب چراغ
بریدۀ کتاب

صفحۀ 13

پدرم دوست داشت مثل خودش کشاورز قابلی شوم. می‌گفت:«برو سر و وضع طلبه‌ها را ببین. عمری درس می‌خوانند و سختی می‌کشند زاهدانه زندگی می‌کنند، شاید آخرتشان آباد شود و خرشان از پل بگذرد. آن هم معلوم نیست.»

پدرم دوست داشت مثل خودش کشاورز قابلی شوم. می‌گفت:«برو سر و وضع طلبه‌ها را ببین. عمری درس می‌خوانند و سختی می‌کشند زاهدانه زندگی می‌کنند، شاید آخرتشان آباد شود و خرشان از پل بگذرد. آن هم معلوم نیست.»

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.