بریدۀ کتاب

 گوهر شب چراغ
بریدۀ کتاب

صفحۀ 15

نگاهش مهربان بود. مرد دنیا دیده‌ای بود. قصه‌ام را گفتم. گفت:«طلبگی راهیست که در آن، بدون رضایت پدر و مادر به مقصد نمی‌رسی. بچگی نکن! برگرد! به آنچه می‌خواهی راضی‌ شان کن یا به آنچه می‌خواهند راضی شو. فرار چاره کار نیست.»

نگاهش مهربان بود. مرد دنیا دیده‌ای بود. قصه‌ام را گفتم. گفت:«طلبگی راهیست که در آن، بدون رضایت پدر و مادر به مقصد نمی‌رسی. بچگی نکن! برگرد! به آنچه می‌خواهی راضی‌ شان کن یا به آنچه می‌خواهند راضی شو. فرار چاره کار نیست.»

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.