بریده‌ای از کتاب گوهر شب چراغ اثر مظفر سالاری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 21

چند باری پیش آمد که نیمه شب، دور از نگاه دیگران پوست خربزه‌ای یا نان خشکیده‌ای می‌یافتیم و می‌خوردیم. دو سه بار مجبور شدم کتابی را بفروشم و غذایی بخرم تا از گرسنگی نمیرم.

چند باری پیش آمد که نیمه شب، دور از نگاه دیگران پوست خربزه‌ای یا نان خشکیده‌ای می‌یافتیم و می‌خوردیم. دو سه بار مجبور شدم کتابی را بفروشم و غذایی بخرم تا از گرسنگی نمیرم.

1

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.