بریده کتابهای Aurora Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 508 اینژ از کز خواسته بود به شخص دیگری تبدیل شود. ادم بهتری شود، دزد مهربان تری شود. ولی چنین پسری جایی در اینجا نداشت. چنین پسری در یک کوچه تاریک از گشنگی مرده بود. چنین پسری نمیتوانست اینژ را پس بگیرد. کز با خود فکر کرد، پولم رو پس میگیرم، عشقمو پس میگیرم. اینژ هرگز نمیتوانست در معنای واقعی کلمه مال او شود، ولی کز راهی پیدا میکرد تا آزادیای را که مدت ها پیش قولش را به او داده بود برایش فراهم کند. خلاف دست آمده بود بخش ناخوشایند کار را به انجام برساند. 0 2 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 484 اینژ تکرار کرد:«چطوری میخوای منو داشته باشی؟ تو حتی نمیتونی دستکش هات رو بزاری کنار.» کز دستش را رها کرد و شانه هایش را بالا و پایین برد. با چشم هایی عصبانی و شرمگین به سمت دریا برگشت. شاید چون پشتش را به او کرده بود اینژ سرانجام توانست این کلمات را بر زبان بیاورد. «تورو بدون زره میخوام، کز برکر. وگرنه اصلا نمیخوامت.» 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 483 برگشت که برود، ولی کز دستش را گرفت و روی نرده ها نگه داشت. بدون اینکه به او نگاه کند با صدایی که مانند سنگ ناهموار، خشن بود گفت:«بمون. توی کتردام بمون. پیش من بمون.» اینژ به دست دستکش پوشش که دست اورا محکم گرفته بود، نگاه کرد. دوست داشت با تمام وجودش جواب مثبت بدهد، ولی حاضر نبود به کم قناعت کند؛ نه بعد از سختی هایی که تحمل کرده بود. «چه فایده ای داره؟» کز نفس عمیقی کشید:«میخوام بمونی. میخوام تو... تورو میخوام.» «منو میخوای.» اینژ این کلمات را در دهانش چرخاند. با ملایمت دست اورا فشرد.«چطوری میخوای من رو داشته باشی کز؟» 0 1 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 479 نینا صورتش را به یقه پشمی کتش فشرد و گفت:«میتونم صدای همه کسایی که توی کشتیان و صدای خون توی رگ هاشون رو بشنوم. میتونم صدای تغییر نفس کشیدن کز رو وقتی به تو نگاه میکنه بشنوم.» «وا... واقعا؟» «هر بار که تورو میبینه نفسش بند میاد، انگار اولین باره میبیندت.» 0 6 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 475 «نینا تو به من یاد دادی آدم بهتری باشم. به اونا هم میشه یاد داد.» ماتیاس گفت:«اونا ازت میترسن؛ مثل زمانی که من ازت میترسیدم و مثل تو که یه زمانی از من میترسیدی. همه ما هیولای یه نفر دیگهایم نینا.» 0 7 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 466 نینا نگاهی به کز انداخت و آنچه را دید باور نکرد.«خدا جون! کز، قیافهات خوشحاله!» کز با تشر گفت:«چرت نگو.» ولی جای شک و تردیدی وجود نداشت. کز برکر مانند احمق ها لبخند پت و پهنی بر لب داشت. 0 3 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 465 «حالا چیکار کنیم کز؟» کز گفت:«صبر میکنیم.» نینا درحالی که از اضطراب این پا و آن پا میشد، پرسید:«نظرت دربارهی "پناه بگیرین" چیه؟ یا "امیدوار باشین"؟ یا" بیست تا تفنگ لای این بوته ها قایم کردم"؟» 0 3 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 452 باید به اینژ میگفت که... چی؟ که او زیبا و شجاع بود و کز لیاقتش را نداشت؟ که خودش عوضی، بدجنس و در هم شکسته بود، ولی هنوز آنقدر نشکسته بود که نتواند خود را جمع و جور کند و به مردی شایستهی او تبدیل شود؟ که بدون اینکه خودش بخواهد یاد گرفته بود به او تکیه کند، دنبالش بگردد و نیاز داشته باشد اورا در نزدیکی خود احساس کند؟ باید از او بخاطر کلاه جدیدش تشکر میکرد. 0 2 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 451 کز به او گفته بود:«نباید با کلاغ ها دوست شی.» اینژ پرسیده بود:«چرا؟» کز اولین چیزی که به ذهنش رسیده بود را به زبان اورده بود:«ادب و نزاکت ندارن.» «توهم نداری، کز» و خندیده بود. کز اگر میتوانست خندهاش را داخل یک بطری بریزد و هر شب با آن مست شود، حتما این کار را میکرد. 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 418 نینا با خود فکر کرد، از اون زناییم که از آروم آروم خفه کردن تو لذت میبره. 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 374 «اگه امشب زنده نمونیم، بدون ترس و وحشت میمیرم، کز. ولی آیا تو میتونی همین حرفو درباره خودت بزنی؟» 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 345 «میدونی چرا از پر هاسکل خواستم پول قراردادتو پرداخت کنه؟» «از دخترای سولی خوشت میاد؟» «اونقدری دختر سولی تو عمرم ندیدم که بخوام با اطمینان بگم.» 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 317 اینژ کسی بود که اورا در واگن بیدار کرده بود. صدای او بود که کز را از تاریکی بیرون کشیده بود؛ صدایش حکم طنابی را داشت که کز محکم در دست گرفته و با استفاده از آن سلامت عقلش را تا حدود زیادی حفظ کرده بود. 0 2 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 233 «پس چی میخوای» جواب های قدیمی به راحتی به ذهنش خطور کردند. ولی اینبار پاسخ متفاوتی در وجودش شعله کشید. صدایی بلند، مصر و ناخوشایند. تو، اینژ. تو رو میخوام. 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 221 «وقتی توی شرایط ایدهآل بدنیا نمیای، یاد میگیری از هر فرصتی استفاده کنی.» 0 3 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 208 «شبح از پسش بر میاد.» «شبح یه دختر شونزده سالهاس که الان بیهوش روی میز افتاده! حتی شاید تا صبح زنده نمونه!» کز گفت:«میمونه» و برق وحشی در چشمهایش درخشید. ماتیاس احساس کرد برکر در صورت لزوم حاضر بود شخصا دخترک را از خود جهنم برگرداند. 0 2 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 203 میدانست که نباید چیزی بگوید، ولی دست خودش نبود.«اونوقت تو چیکار میکردی، ماتیاس. تو توی خوابات با من چیکار میکردی؟» چشم های ماتیاس مانند شعله های آبیرنگ بود. درحالی که میچرخید تا برود، گفت:«همه کار.... همه کار.» 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 178 «خوشحالم که خونم داره پیرهنت رو کثیف میکنه.» «از حقوقت کم میکنم.» بالاخره بخاطر آورد. کز یک عذرخواهی به او بدهکار بود. «بگو که متاسفی» «واسه چی؟» «فقط بگو.» پاسخش را نشنید. دنیا اینبار حقیقتا تیره و تار شد. 0 2 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 176 «هنوز وقتش نشده، اینژ» اینژ چشم هایش را باز کرد. «کز.» کز اورا از جایش بلند کرد و از بالای جعبهها پایین پرید. سقوط خوبی نداشت. فرودشان روی زمین ناله اینژ را دراورد. «برنده شدیم؟» «مگه نمیبینی من اینجام؟» 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 159 پسرای زیادی ممکنه برات گل بیارن، ولی یه روزی با پسری آشنا میشی که اسم گل موردعلاقهت رو میفهمه، اسم آهنگ موردعلاقهت رو میفهمه، اسم شیرینی موردعلاقهت رو میفهمه. اونوقت حتی اگه انقدر فقیر باشه که نتونه این چیز هارو برات فراهم کنه، اصلا برات اهمیتی نداره، چون برعکس بقیه واست وقت گذاشته تا این چیزا رو بفهمه. فقط همچین پسری میتونه قلبت رو بدست بیاره. 0 2
بریده کتابهای Aurora Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 508 اینژ از کز خواسته بود به شخص دیگری تبدیل شود. ادم بهتری شود، دزد مهربان تری شود. ولی چنین پسری جایی در اینجا نداشت. چنین پسری در یک کوچه تاریک از گشنگی مرده بود. چنین پسری نمیتوانست اینژ را پس بگیرد. کز با خود فکر کرد، پولم رو پس میگیرم، عشقمو پس میگیرم. اینژ هرگز نمیتوانست در معنای واقعی کلمه مال او شود، ولی کز راهی پیدا میکرد تا آزادیای را که مدت ها پیش قولش را به او داده بود برایش فراهم کند. خلاف دست آمده بود بخش ناخوشایند کار را به انجام برساند. 0 2 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 484 اینژ تکرار کرد:«چطوری میخوای منو داشته باشی؟ تو حتی نمیتونی دستکش هات رو بزاری کنار.» کز دستش را رها کرد و شانه هایش را بالا و پایین برد. با چشم هایی عصبانی و شرمگین به سمت دریا برگشت. شاید چون پشتش را به او کرده بود اینژ سرانجام توانست این کلمات را بر زبان بیاورد. «تورو بدون زره میخوام، کز برکر. وگرنه اصلا نمیخوامت.» 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 483 برگشت که برود، ولی کز دستش را گرفت و روی نرده ها نگه داشت. بدون اینکه به او نگاه کند با صدایی که مانند سنگ ناهموار، خشن بود گفت:«بمون. توی کتردام بمون. پیش من بمون.» اینژ به دست دستکش پوشش که دست اورا محکم گرفته بود، نگاه کرد. دوست داشت با تمام وجودش جواب مثبت بدهد، ولی حاضر نبود به کم قناعت کند؛ نه بعد از سختی هایی که تحمل کرده بود. «چه فایده ای داره؟» کز نفس عمیقی کشید:«میخوام بمونی. میخوام تو... تورو میخوام.» «منو میخوای.» اینژ این کلمات را در دهانش چرخاند. با ملایمت دست اورا فشرد.«چطوری میخوای من رو داشته باشی کز؟» 0 1 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 479 نینا صورتش را به یقه پشمی کتش فشرد و گفت:«میتونم صدای همه کسایی که توی کشتیان و صدای خون توی رگ هاشون رو بشنوم. میتونم صدای تغییر نفس کشیدن کز رو وقتی به تو نگاه میکنه بشنوم.» «وا... واقعا؟» «هر بار که تورو میبینه نفسش بند میاد، انگار اولین باره میبیندت.» 0 6 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 475 «نینا تو به من یاد دادی آدم بهتری باشم. به اونا هم میشه یاد داد.» ماتیاس گفت:«اونا ازت میترسن؛ مثل زمانی که من ازت میترسیدم و مثل تو که یه زمانی از من میترسیدی. همه ما هیولای یه نفر دیگهایم نینا.» 0 7 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 466 نینا نگاهی به کز انداخت و آنچه را دید باور نکرد.«خدا جون! کز، قیافهات خوشحاله!» کز با تشر گفت:«چرت نگو.» ولی جای شک و تردیدی وجود نداشت. کز برکر مانند احمق ها لبخند پت و پهنی بر لب داشت. 0 3 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 465 «حالا چیکار کنیم کز؟» کز گفت:«صبر میکنیم.» نینا درحالی که از اضطراب این پا و آن پا میشد، پرسید:«نظرت دربارهی "پناه بگیرین" چیه؟ یا "امیدوار باشین"؟ یا" بیست تا تفنگ لای این بوته ها قایم کردم"؟» 0 3 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 452 باید به اینژ میگفت که... چی؟ که او زیبا و شجاع بود و کز لیاقتش را نداشت؟ که خودش عوضی، بدجنس و در هم شکسته بود، ولی هنوز آنقدر نشکسته بود که نتواند خود را جمع و جور کند و به مردی شایستهی او تبدیل شود؟ که بدون اینکه خودش بخواهد یاد گرفته بود به او تکیه کند، دنبالش بگردد و نیاز داشته باشد اورا در نزدیکی خود احساس کند؟ باید از او بخاطر کلاه جدیدش تشکر میکرد. 0 2 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 451 کز به او گفته بود:«نباید با کلاغ ها دوست شی.» اینژ پرسیده بود:«چرا؟» کز اولین چیزی که به ذهنش رسیده بود را به زبان اورده بود:«ادب و نزاکت ندارن.» «توهم نداری، کز» و خندیده بود. کز اگر میتوانست خندهاش را داخل یک بطری بریزد و هر شب با آن مست شود، حتما این کار را میکرد. 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 418 نینا با خود فکر کرد، از اون زناییم که از آروم آروم خفه کردن تو لذت میبره. 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 374 «اگه امشب زنده نمونیم، بدون ترس و وحشت میمیرم، کز. ولی آیا تو میتونی همین حرفو درباره خودت بزنی؟» 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 345 «میدونی چرا از پر هاسکل خواستم پول قراردادتو پرداخت کنه؟» «از دخترای سولی خوشت میاد؟» «اونقدری دختر سولی تو عمرم ندیدم که بخوام با اطمینان بگم.» 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 317 اینژ کسی بود که اورا در واگن بیدار کرده بود. صدای او بود که کز را از تاریکی بیرون کشیده بود؛ صدایش حکم طنابی را داشت که کز محکم در دست گرفته و با استفاده از آن سلامت عقلش را تا حدود زیادی حفظ کرده بود. 0 2 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 233 «پس چی میخوای» جواب های قدیمی به راحتی به ذهنش خطور کردند. ولی اینبار پاسخ متفاوتی در وجودش شعله کشید. صدایی بلند، مصر و ناخوشایند. تو، اینژ. تو رو میخوام. 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 221 «وقتی توی شرایط ایدهآل بدنیا نمیای، یاد میگیری از هر فرصتی استفاده کنی.» 0 3 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 208 «شبح از پسش بر میاد.» «شبح یه دختر شونزده سالهاس که الان بیهوش روی میز افتاده! حتی شاید تا صبح زنده نمونه!» کز گفت:«میمونه» و برق وحشی در چشمهایش درخشید. ماتیاس احساس کرد برکر در صورت لزوم حاضر بود شخصا دخترک را از خود جهنم برگرداند. 0 2 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 203 میدانست که نباید چیزی بگوید، ولی دست خودش نبود.«اونوقت تو چیکار میکردی، ماتیاس. تو توی خوابات با من چیکار میکردی؟» چشم های ماتیاس مانند شعله های آبیرنگ بود. درحالی که میچرخید تا برود، گفت:«همه کار.... همه کار.» 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 178 «خوشحالم که خونم داره پیرهنت رو کثیف میکنه.» «از حقوقت کم میکنم.» بالاخره بخاطر آورد. کز یک عذرخواهی به او بدهکار بود. «بگو که متاسفی» «واسه چی؟» «فقط بگو.» پاسخش را نشنید. دنیا اینبار حقیقتا تیره و تار شد. 0 2 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 176 «هنوز وقتش نشده، اینژ» اینژ چشم هایش را باز کرد. «کز.» کز اورا از جایش بلند کرد و از بالای جعبهها پایین پرید. سقوط خوبی نداشت. فرودشان روی زمین ناله اینژ را دراورد. «برنده شدیم؟» «مگه نمیبینی من اینجام؟» 0 0 Aurora 1403/11/19 شش کلاغ جلد 1 لی باردوگو 4.6 22 صفحۀ 159 پسرای زیادی ممکنه برات گل بیارن، ولی یه روزی با پسری آشنا میشی که اسم گل موردعلاقهت رو میفهمه، اسم آهنگ موردعلاقهت رو میفهمه، اسم شیرینی موردعلاقهت رو میفهمه. اونوقت حتی اگه انقدر فقیر باشه که نتونه این چیز هارو برات فراهم کنه، اصلا برات اهمیتی نداره، چون برعکس بقیه واست وقت گذاشته تا این چیزا رو بفهمه. فقط همچین پسری میتونه قلبت رو بدست بیاره. 0 2