بریدهای از کتاب شش کلاغ اثر لی باردوگو
1403/11/19

شش کلاغ جلد 1
4.6
29
صفحۀ 479
نینا صورتش را به یقه پشمی کتش فشرد و گفت:«میتونم صدای همه کسایی که توی کشتیان و صدای خون توی رگ هاشون رو بشنوم. میتونم صدای تغییر نفس کشیدن کز رو وقتی به تو نگاه میکنه بشنوم.» «وا... واقعا؟» «هر بار که تورو میبینه نفسش بند میاد، انگار اولین باره میبیندت.»
نینا صورتش را به یقه پشمی کتش فشرد و گفت:«میتونم صدای همه کسایی که توی کشتیان و صدای خون توی رگ هاشون رو بشنوم. میتونم صدای تغییر نفس کشیدن کز رو وقتی به تو نگاه میکنه بشنوم.» «وا... واقعا؟» «هر بار که تورو میبینه نفسش بند میاد، انگار اولین باره میبیندت.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.