بریدهای از کتاب شش کلاغ اثر لی باردوگو
1403/11/19

شش کلاغ جلد 1
4.6
26
صفحۀ 203
میدانست که نباید چیزی بگوید، ولی دست خودش نبود.«اونوقت تو چیکار میکردی، ماتیاس. تو توی خوابات با من چیکار میکردی؟» چشم های ماتیاس مانند شعله های آبیرنگ بود. درحالی که میچرخید تا برود، گفت:«همه کار.... همه کار.»
میدانست که نباید چیزی بگوید، ولی دست خودش نبود.«اونوقت تو چیکار میکردی، ماتیاس. تو توی خوابات با من چیکار میکردی؟» چشم های ماتیاس مانند شعله های آبیرنگ بود. درحالی که میچرخید تا برود، گفت:«همه کار.... همه کار.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.