بریدهای از کتاب شش کلاغ اثر لی باردوگو
1403/11/19

شش کلاغ جلد 1
4.6
22
صفحۀ 484
اینژ تکرار کرد:«چطوری میخوای منو داشته باشی؟ تو حتی نمیتونی دستکش هات رو بزاری کنار.» کز دستش را رها کرد و شانه هایش را بالا و پایین برد. با چشم هایی عصبانی و شرمگین به سمت دریا برگشت. شاید چون پشتش را به او کرده بود اینژ سرانجام توانست این کلمات را بر زبان بیاورد. «تورو بدون زره میخوام، کز برکر. وگرنه اصلا نمیخوامت.»
اینژ تکرار کرد:«چطوری میخوای منو داشته باشی؟ تو حتی نمیتونی دستکش هات رو بزاری کنار.» کز دستش را رها کرد و شانه هایش را بالا و پایین برد. با چشم هایی عصبانی و شرمگین به سمت دریا برگشت. شاید چون پشتش را به او کرده بود اینژ سرانجام توانست این کلمات را بر زبان بیاورد. «تورو بدون زره میخوام، کز برکر. وگرنه اصلا نمیخوامت.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.