بریدههای کتاب ترانه کافه غم زده تئودور 1404/3/8 ترانه کافه غم زده کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 40 پیش از هر چیز،عشق تجربهی مشترکی است میان دو شخص.اما این بدان معنا نیست که طرفین این ماجرا تجربهی مشابهی را از سر میگذرانند.عاشقی هست و معشوقی،اما دنیای این دو زمان تا آسمان با هم فرق دارد. 0 18 تئودور 6 روز پیش ترانه کافه غم زده کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 84 اغلب اوقات،بعد از کلی عرق ریختن و جانکندن و سرانجام هم به جایی نرسیدن،احساسی از اعماق جان آدمی برمیآید و به او میفهماند که ارزش چندانی ندارد. 0 11 زهره دلجوی کجاباد 1402/12/4 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 95 0 11 Aysan 1404/2/5 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 62 اما با اینکه این عشق از بیرون غمبار و مضحک به نظر می آمد،نباید فراموش کرد که داستان واقعی در روح و دل خود عاشق اتفاق افتاده بود. بنابراین چه کسی جز خدا می تواند این عشق یا عاشقی دیگر را قضاوت کند؟ 0 0 اسماء 1404/2/14 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 54 0 9 Saranouri 1403/9/7 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 44 نوری از درزهای اجاق به جایی که میس آملیا ایستاده بود میتابید و صورت گندمی و درازش یک جور هایی میدرخشید.انگار آنجا ایستاده بود و درون خودش را نگاه میکرد.توی صورتش میشد درد و سرگشتگی را دید،وشادی ای که لحظه ای و شکننده بود.لب هایش را مثل همیشه محکم به هم فشار نداده بود و مرتب آب دهانش را قورت میداد.رنگش پریده بود و دست های بزرگ و خالی اش عرق میکرد.ظاهرش در آن شب ظاهرِ یکه و تنهای آدمی عاشق بود. 0 6 ریحانه کرباسباف دیروز آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 95 گاهی زندگی تبدیل میشود به تقلایی کشدار و غمبار برای به دست آوردن چیزهایی که زنده نگهمان میدارد. 0 3 زهره دلجوی کجاباد 1402/12/2 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 43 1 14 زهره دلجوی کجاباد 1402/12/2 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 42 1 22 سعید احمدی نژاد 1403/2/26 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 46 عجیبوغریبترین آدمها هم میتوانند محرکی برای عشق باشند. پیرمردی که دستوپایش میلرزد میتواند هنوز هم عاشق دختر غریبهای باشد که بیست سال پیش در بعدازظهری توی کوچههای چیهاو دیده بود. کشیش ممکن است عاشق زنی گمراه شود. معشوق میتواند حقهبازی با سرووضع ژولیده باشد و دست به هر کار بدی زده باشد. بله، عاشق هم مثل باقی آدمها اینها را میبیند، اما کارهای معشوق ذرهای در میزان عشقش اثر نمیکند. آدمی خیلی معمولی میتواند محرک عشقی دیوانهوار و پرشور شود، عشقی به زیبایی زنبقهای سمی مرداب. آدمی خوشقلب میتواند محرکی برای عشقی حقارتبار و آزارنده باشد یا دیوانهمردی که تند و نامفهوم حرف میزند میتواند در درون کسی چکامهای لطیف و بیتکلف را طنینانداز کند. بنابراین تنها خود عاشق است که قدر و منزلت عشق را تعیین میکند. 0 1 زهره دلجوی کجاباد 1402/12/3 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 70 0 38 سمیرا صفار 1403/11/11 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 28 «گاهی زندگی تبدیل می شود به تقلایی کش دار و غم بار برای به دست اوردن چیزهایی که زنده نگهمان می دارد. و اما مسئله ی بغرنج این است : هر چیز به درد بخوری قیمتی دارد و فقط با پول می شود ان را خرید و جهان به این ترتیب اداره می شود. قیمت یک جوال پنبه یا نیم کیلو شیره ی چغندر را می دانید و به این فکر نمی کنید که چطور است که اینها بهایی دارند. اما روی جان انسان هیچ قیمتی گذاشته نشده؛ مجانی به ما داده شده است و موقع گرفتنش هم چیزی بابتش نمی دهند. چقدر می ارزد؟ اگر به دوروبرتان نگاهی بیندازید ، می بینید که گاهی ارزش چندانی ندارد و گاهی بی ارزش است. بیشتر وقت ها با عرق ریزی و جان کندن هم اوضاع زندگی تان بهتر نمی شود و جایی در اعماق روحتان احساس می کنید که ارزش چندانی ندارید.» 0 1 رضا صالحی 1403/7/12 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 108 ...از تنهاشدن میترسید. وقتی یک بار با کسی زندگی کرده باشید، بعد از تنها زندگیکردن تبدیل به شکنجه میشود. 0 0
بریدههای کتاب ترانه کافه غم زده تئودور 1404/3/8 ترانه کافه غم زده کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 40 پیش از هر چیز،عشق تجربهی مشترکی است میان دو شخص.اما این بدان معنا نیست که طرفین این ماجرا تجربهی مشابهی را از سر میگذرانند.عاشقی هست و معشوقی،اما دنیای این دو زمان تا آسمان با هم فرق دارد. 0 18 تئودور 6 روز پیش ترانه کافه غم زده کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 84 اغلب اوقات،بعد از کلی عرق ریختن و جانکندن و سرانجام هم به جایی نرسیدن،احساسی از اعماق جان آدمی برمیآید و به او میفهماند که ارزش چندانی ندارد. 0 11 زهره دلجوی کجاباد 1402/12/4 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 95 0 11 Aysan 1404/2/5 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 62 اما با اینکه این عشق از بیرون غمبار و مضحک به نظر می آمد،نباید فراموش کرد که داستان واقعی در روح و دل خود عاشق اتفاق افتاده بود. بنابراین چه کسی جز خدا می تواند این عشق یا عاشقی دیگر را قضاوت کند؟ 0 0 اسماء 1404/2/14 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 54 0 9 Saranouri 1403/9/7 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 44 نوری از درزهای اجاق به جایی که میس آملیا ایستاده بود میتابید و صورت گندمی و درازش یک جور هایی میدرخشید.انگار آنجا ایستاده بود و درون خودش را نگاه میکرد.توی صورتش میشد درد و سرگشتگی را دید،وشادی ای که لحظه ای و شکننده بود.لب هایش را مثل همیشه محکم به هم فشار نداده بود و مرتب آب دهانش را قورت میداد.رنگش پریده بود و دست های بزرگ و خالی اش عرق میکرد.ظاهرش در آن شب ظاهرِ یکه و تنهای آدمی عاشق بود. 0 6 ریحانه کرباسباف دیروز آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 95 گاهی زندگی تبدیل میشود به تقلایی کشدار و غمبار برای به دست آوردن چیزهایی که زنده نگهمان میدارد. 0 3 زهره دلجوی کجاباد 1402/12/2 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 43 1 14 زهره دلجوی کجاباد 1402/12/2 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 42 1 22 سعید احمدی نژاد 1403/2/26 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 46 عجیبوغریبترین آدمها هم میتوانند محرکی برای عشق باشند. پیرمردی که دستوپایش میلرزد میتواند هنوز هم عاشق دختر غریبهای باشد که بیست سال پیش در بعدازظهری توی کوچههای چیهاو دیده بود. کشیش ممکن است عاشق زنی گمراه شود. معشوق میتواند حقهبازی با سرووضع ژولیده باشد و دست به هر کار بدی زده باشد. بله، عاشق هم مثل باقی آدمها اینها را میبیند، اما کارهای معشوق ذرهای در میزان عشقش اثر نمیکند. آدمی خیلی معمولی میتواند محرک عشقی دیوانهوار و پرشور شود، عشقی به زیبایی زنبقهای سمی مرداب. آدمی خوشقلب میتواند محرکی برای عشقی حقارتبار و آزارنده باشد یا دیوانهمردی که تند و نامفهوم حرف میزند میتواند در درون کسی چکامهای لطیف و بیتکلف را طنینانداز کند. بنابراین تنها خود عاشق است که قدر و منزلت عشق را تعیین میکند. 0 1 زهره دلجوی کجاباد 1402/12/3 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 70 0 38 سمیرا صفار 1403/11/11 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 28 «گاهی زندگی تبدیل می شود به تقلایی کش دار و غم بار برای به دست اوردن چیزهایی که زنده نگهمان می دارد. و اما مسئله ی بغرنج این است : هر چیز به درد بخوری قیمتی دارد و فقط با پول می شود ان را خرید و جهان به این ترتیب اداره می شود. قیمت یک جوال پنبه یا نیم کیلو شیره ی چغندر را می دانید و به این فکر نمی کنید که چطور است که اینها بهایی دارند. اما روی جان انسان هیچ قیمتی گذاشته نشده؛ مجانی به ما داده شده است و موقع گرفتنش هم چیزی بابتش نمی دهند. چقدر می ارزد؟ اگر به دوروبرتان نگاهی بیندازید ، می بینید که گاهی ارزش چندانی ندارد و گاهی بی ارزش است. بیشتر وقت ها با عرق ریزی و جان کندن هم اوضاع زندگی تان بهتر نمی شود و جایی در اعماق روحتان احساس می کنید که ارزش چندانی ندارید.» 0 1 رضا صالحی 1403/7/12 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 صفحۀ 108 ...از تنهاشدن میترسید. وقتی یک بار با کسی زندگی کرده باشید، بعد از تنها زندگیکردن تبدیل به شکنجه میشود. 0 0