معرفی کتاب ترانه کافه غم زده اثر کارسون مکالرز مترجم امیرعباس علیزاده

ترانه کافه غم زده

ترانه کافه غم زده

کارسون مکالرز و 1 نفر دیگر
3.3
98 نفر |
39 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

180

خواهم خواند

73

ناشر
ماهی
شابک
9789642092598
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1400/1/2

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        معشوق هم ممکن است از هر سنخی باشد. عجیب و غریب ترین ا?دم ها هم می توانند محرکی برای عشق باشند. پیرمردی که دست  و پایش می لرزد می تواند هنوز هم عاشق دختری غریبه باشد که بیست سال پیش در بعدازظهری توی کوچه های چیهاو دیده بود. کشیش ممکن است عاشق زنی گمراه شود. معشوق می تواند حقه بازی با سرووضعی ژولیده باشد و دست به هر کار بدی زده باشد. بله، عاشق هم مثل باقی ا?دم ها اینها را می بیند، اما کارهای معشوق ذره ای در میزان عشقش اثر نمی کند. ا?دمی خیلی معمولی می تواند محرک عشقی دیوانه وار و پرشور شود، عشقی به زیبایی زنبق های سمی مرداب. ا?دمی خوش قلب می تواند محرکی برای عشقی حقارت بار و ا?زارنده باشد یا دیوانه مردی که تند و نامفهوم حرف می زند می تواند در درون کسی چکامه ای لطیف و بی تکلف را طنین انداز کند. بنابراین تنها خود عاشق است که قدر و منزلت عشق را تعیین می کند.(از متن کتاب) درباره این کتاب بیشتر بخوانید
      

لیست‌های مرتبط به ترانه کافه غم زده

یادداشت‌ها

          بسم‌ الله

سبک گوتیک ژانری در ادبیات است که از ترکیب وحشت و مضامین عاشقانه به وجود آمده‌است.

با جست‌وجو به دنبال مولفه‌های سبک گوتیک بودم.
رازآلودگی، نفرین، مولفه‌های غیرطبیعی، مولفه‌های عاشقانه، شخصیت شرور، پریشانی عاطفی، کابوس، ضدقهرمان و زن ناتوان از جمله مولفه‌های این سبک است.

داستان پیرامون یک روستای دورافتاده و مرده است، جایی که اهالی اش بویی از زندگی نبرده‌اند. جایی که امروز فقط یک خانه در آن پیدا می‌شود که چشم را به خود مشغول می‌کند و همان خانه درب و پنجره‌هایش تماما چوب خورده است و امکان ارتباط با بیرون ندارد، فقط هر از چندگاهی به دلیل گرمای زیاد هوا، پنجره‌ای باز می‌شود و دو چشم لوچ از بالا به پایین نگاه می‌کند. دو چشمِ مربوط به زنی که روزگاری پر رفت‌وآمد ترین کافه آن حوالی را رتق و فتق می‌کرده است و همه در آن خانه زندگی و بودن را تجربه کرده‌اند.

بانویی که در آن خانه زندگی می‌کرده است روزی معشوق بوده و روزی دیگر عاشق...
روزگار معشوق بودن، عاشق را ویران کرد و روزگاری که عاشق شد، معشوقش او را به انتحار رساند.
درست مثل حکایت دنیا، درست مثل این مَثَل که گهی زین به پشت و گهی پشت به زین...
خانه در حال کج شدن و افتادن است و اهالی فقط نظاره‌گرند و مواظب، که نزدیک خانه نشوند.
گویی عشق در این روستا افسون شده است...
اهالی روستا نیز انگار این مَثَل را می‌دانند و سراغ عشق نمی‌روند، جمعیت روستا که در دوره‌ای پر از جوان بوده، امروز به شکل رخوت‌انگیزی پیر و خسته شده است. هیچ‌کس، دیگر به دنبال تجربه عشق و زندگی نیست و همه گویی از روزگار خسته شده‌اند.

کتاب تجربه جالبی از مطالعه داستان بلند است در سبک خودش، سبکی که تا به امروز نخوانده بودم.
        

28

          فضای این داستانِ نسبتاً کوتاه خیلی عجیب بود؛ در عینِ سادگی انگار پیچیده بود، انگار متوجه چیزهایی که اون زیر در جریان بودن نبودی، انگار مدام حس می‌کردی به‌اندازهٔ کافی به جزئیات دقت نکردی. شخصیت‌ها بااین‌که به‌شدت غریب بودن، قابل‌لمس بودن. انگار داشتی می‌دیدی‌شون، انگار تو هم به اون کافه رفته بودی. به اون کافه در اون دهکدهٔ گرم و بی‌روح و سوت و کور. بعد از تموم شدن کتاب و خوندن متن جان مک‌نلی که انتهای کتاب اومده بود برام کمی روشن شد چرا این حس رو داشتم؛ به‌خاطر راوی عجیب کتاب که انگار یکی از شخصیت‌های نادیدنی کتاب بود و لابه‌لای روایت از تجربه‌های سوبژکتیوش می‌گفت. من کارسون مکالرز رو نمی‌شناختم و بعد از تموم شدن کتاب که دربارهٔ زندگی تکان‌دهنده‌ش و تمایلش به سبک گوتیک خوندم بیشتر و بیشتر با فضای کتاب ارتباط برقرار کردم. مطمئنم حس‌وحال اون دهکده و شخصیت‌های عجیبش و اون زندانی‌های  فانی همیشه گوشهٔ قلبم می‌مونن.
        

6

"آواز کافه
          "آواز کافه‌ی غمبار"  از شاخص‌ترین آثار کارسون مکالرز است، نویسنده‌ای که از  مهم‌ترین داستان‌نویسان ادبیات گوتیک جنوبی به حساب می‌آید. نویسندگان صاحب‌نامی مثل تنسی ویلیامز، فلانری اوکانر و جاناتان فرانزن زبان به تحسین این اثر گشوده‌اند و آن را زمره‌ی بهترین‌های زمان خود می‌دانسته‌اند.  
داستان در آبادی کوچک توسری‌خورده‌ای در جنوب آمریکا می‌گذرد. زن جوان قوی‌اراده‌ای به نام آملیا کافه‌ای فرسوده را، که از پدرش به ارث برده، یکه و تنها می‌گرداند. چندی قبل، شوهر عاشق‌پیشه‌اش، در کمال حیرت اهالی و فقط بعد از ده روز زندگی مشترک، او را رها کرده و آبادی را ترک گفته است. با وجود این، میس آملیا به احدی چراغ سبز نشان نمی‌دهد و روزگار خود را به‌تنهایی می‌گذارند. تا اینکه لایمون، کوتوله‌‌ای گوژپشت و بدترکیب، که خود را پسرخاله‌ی آملیا می‌نامد از راه می‌رسد و رابطه‌ای عجیب بین آن‌ دو شکل می‌گیرد. ماجرا با بازگشت شوهر آملیا به آبادی از این هم پیچیده‌تر می‌شود...
راوی، گرچه در داستان گفته نمی‌شود، گویی یکی از اهالی آبادی‌‌ست که دارد خاطراتش را از آن کافه بازگو می‌کند. از این رو بسیاری از انگیزه‌ها، افکار و احساسات شخصیت‌های اصلی داستان، میس آملیا، لایمون و ماروین میسی، برای ما روشن و آشکار نیست و راوی فقط اتفاقاتی را که از این مثلث عشقی نامتعارف دیده و شنیده و حالا غبار زمان بر آن نشسته بر زبان می‌آورد. وجود این ناگفته‌ها و رازآلودگی زبانی در کنار پیچیدگی شخصیت‌ها و تصویرسازی‌های شاعرانه‌ی راوی فضای نامعمول و عجیب در داستان پدید آورده است؛ غرابتی که مو بر تن خوانده سیخ می‌کند.
کتاب مثل باقی کارهای نشر بیدگل از ترجمه‌ی خوشخوان و روانی برخوردار است.

        

6

هانیه

هانیه

1403/6/25

0

          «کارسون مکالرز» در کتاب «آواز کافۀ غم‌بار» از جملات بلند و تصاویر زنده استفاده می‌کند تا احساسات و حالات درونی شخصیت‌ها را به خواننده منتقل کند. توصیفات او از محیط، شخصیت‌ها و رویدادها بسیار دقیق و غنی است و به خواننده اجازه می‌دهد تا به عمق دنیای داستان نفوذ کند. او از تشبیهات و استعاره‌های قدرتمند استفاده می‌کند تا مفاهیم انتزاعی مانند تنهایی، عشق و نفرت را به تصویر بکشد. مکالرز به‌جای تمرکز بر حوادث بیرونی، بیشتر بر دنیای درونی شخصیت‌ها متمرکز است. او با دقت به بررسی انگیزه‌ها، ترس‌ها و آرزوهای آن‌ها می‌پردازد و خواننده را به درک عمیق‌تری از رفتارهایشان می‌رساند. شخصیت‌های داستان اغلب پیچیده و چندبعدی هستند و رفتارهایشان براساس احساسات و تجربیات گذشته شکل می‌گیرد. فضای کلی داستان پر از حس تنهایی و غم است. مکالرز با توصیف شهر کوچک و منزوی، فضایی ایجاد می‌کند که گویی شخصیت‌ها در دام سرنوشتی غم‌بار گرفتار شده‌اند. او از عناصر طبیعت و محیط برای تقویت حالات درونی شخصیت‌ها استفاده می‌کند. مثلاً، توصیف‌های او از خانه‌ها، خیابان‌ها و کافه، بازتابی از انزوای شخصیت‌هاست.
داستان توسط یک راوی دانای کل روایت می‌شود که از احساسات و افکار همه شخصیت‌ها آگاه است. این راوی گاه به‌طور مستقیم با خواننده صحبت می‌کند و دیدگاه‌های فلسفی خود را درباره عشق، تنهایی و انسان‌ها بیان می‌کند. راوی گاهی از زاویه دید سوم شخص محدود استفاده می‌کند و بر احساسات یکی از شخصیت‌ها تمرکز می‌کند.
در این داستان، پیرنگ (طرح داستانی) ساده است، اما عمق روان‌شناختی شخصیت‌ها و روابط بین آن‌ها داستان را پیش می‌برد. مکالرز بیشتر به بررسی تأثیر روابط بر شخصیت‌ها می‌پردازد تا به خود رویدادها.
درگیری‌های داستان بیشتر درونی هستند و براساس احساسات و تعارضات شخصیت‌ها شکل می‌گیرند.

موتیف‌ها و نمادها:

۱. کافه:
کافه به‌عنوان مکانی برای اجتماع و ارتباط، نمادی از امید و شادی موقت است. اما با فروپاشی روابط شخصیت‌ها، کافه نیز به مکانی غم‌بار تبدیل می‌شود.
 
۲. تنهایی:
تنهایی موتیف اصلی داستان است. همه شخصیت‌ها به‌نوعی با انزوا و عدم درک متقابل دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند.

۳. عشق و نفرت:
عشق و نفرت در این داستان دو روی یک سکه هستند. شخصیت‌ها گاه از عشق به نفرت و از نفرت به عشق حرکت می‌کنند، و این چرخه نشان‌دهنده پیچیدگی روابط انسانی است.

سبک و ساختار آواز کافه غم‌بار باعث شده است که این اثر به‌عنوان یکی از شاهکارهای ادبیات مدرن شناخته شود. مکالرز با نثری شاعرانه و روان‌کاوانه، دنیایی از احساسات پیچیده و روابط انسانی را به تصویر می‌کشد. ساختار غیرخطی و پایان باز داستان، خواننده را به تفکر درباره ماهیت عشق، تنهایی و سرنوشت وا می‌دارد. این اثر نه‌تنها یک داستان غم‌انگیز، بلکه یک بررسی عمیق از انسان‌ها و روابطشان است.
        

31

آتن

آتن

1403/10/9

          با خوندن بعضی از کتاب‌ها به این نتیجه می‌رسم‌ که واقعا کتاب‌ها و داستان‌ها می‌تونن بو داشته باشن. مثلا همین کتاب. شما با خوندن صفحه پنجم به خوبی بوی دود باقیمونده از آتیش رو احساس می‌کنین. بوی سوختن چوب.‌ 

نوشتن از کتاب‌های کوتاه به نظرم سخت تره و باید مقداری عمیق‌تر به زوایای داستان نگاه کرد. چون نویسنده با مهارت بخصوص خودش با کارکتر کمتر سعی می‌کنه مقصود خودش رو ‌بیان کنه.
آواز کافه‌ی غم‌بار یکی از معتبرترین آثار کارسون مکالرز، نویسنده‌ی آمریکاییه که اقتباس‌های فراوونی هم داشته.
داستانی که در دنیای ادبیات، زیردسته‌ی گوتیک جنوبی طبقه‌بندی می‌شه و روایتی ساده در عین حال اندوه‌بار داره. 
.

مکالرز در این کتاب، زندگی مردم آبادی‌ای رو به تصویر می‌کشه که در جایی پرت و دورافتاده، روزهایی کرخت و بی‌هدف رو می‌گذرونن و هیچ اتفاق هیجان‌انگیزی رو تجربه نمی‌کنن؛ میس آملیا کارکتر اصلی کتاب هم از این قاعده مستثنی نیست. تا این که یک شب، گوژپشتی به نام لایمون ویلیس، با سر و وضعی نزار به روستا می‌آد و ادعا می‌کنه که پسرخاله‌ی میس آملیا است؛
 اتفاقی که سرآغاز عشق یک طرفه‌ی میس آملیا به گوژپشته. 
داستان فراز و نشیب و مسائل زیادی رو در عین کوتاه بودن بیان می‌کنه و این خاصیت آثار کارسون مکالرز هست.
خوندنش رو بهتون توصیه میکنم:)
        

11

زینب

زینب

1403/7/9

          داستانِ این کتاب در یک آبادی یا یک دهکده اتفاق میفته، و تو خونه‌ای که یک زمان کافه شده بود.

راویِ کتاب کسیه که شاهد همه‌چی و همه‌ی اتفاقات این داستان بوده و انگار الان نشسته داره برات تعریف می‌کنه.
طبق سلیقه و قضاوت خودش،به یک سری خاطرات بیشتر می‌پردازه، و از یک سری موارد گذر میکنه.(در انتهایِ کتاب کاملا در رابطه با نوعِ روایت و راوی توضیح داده شده،که برام جالب بود)

اوایل داستان مربوط به زمان حاله، راوی می‌گه الان و در همین زمان وضعیتِ آبادی چطوریه و توصیفش می‌کنه و بعدش شروع می‌کنه از گذشته می‌گه.

این جابجایی از حال به گذشته، به شکلیه که انگار وارد یک خونه قدیمیِ تاریک و خالی شدی،و بعد تموم لحظاتی که این خونه روشن و شلوغ و پرسروصدا بوده رو به یاد میاری.

به نظرم این کتاب، از اون کتاب‌های عجیبی بود که میشه ازش برداشت‌های متفاوتی داشت.
برای من 
داستانِ عشق‌های نافرجامی بود که به قول معروف چشمِ عاشق رو کور می‌کنن، و داستانِ معشوق‌هایی که بی رحمن.

بیشتر از هرچیزی از شخصیت پردازی و فضاسازی داستان لذت بردم.یک‌جوری توصیف شده بود که الان می‌تونم چهره‌هاشون رو تو ذهنم تصور کنم!
        

22