بریدههای کتاب اگنس رضا میلانلویی 1403/11/9 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 55 گفتم:《تو در ذهن من دوباره متولد میشی.مثل آتنه که در ذهن زئوس دوباره به دنیا اومد،عاقل،زیبا و دست نیافتنی.》 اگنسگفت:《نمیخوام دست نیافتنی باشم》 و لب هایم را بوسید. 0 0 رضا میلانلویی 1403/11/11 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 143 گفتم:《پایان بندی همیشه مشکله، زندگی نقطه پایان نداره. ادامه پیدا میکنه.》 0 1 رضا میلانلویی 1403/11/10 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 100 اگنس گفت:《اتفاقها میافتن.تو بدتر از بقیه نخواهی بود.نمیخوای لااقل سعی کرده باشیم؟》 0 0 آوین شیخ ها 1404/2/16 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 1 اگنس مرده است، داستانی او را کشت. 0 1 رعنا حشمتی 1402/12/23 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 70 خوشبختی را نقطه نقطه نقاشی میکنن و بدبختی را خط خط. وقتی تو میخوای خوشبختی ما رو توصیف کنی، باید یک عالم نقطههای کوچک درست کنی، مثل سورا. آنوقت مردم از فاصلهای میتونن ببینن که ما خوشبخت بودیم. 1 27 رضا میلانلویی 1403/11/11 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 140 گفت:《واقعا؟پایان خوشی داره؟》 گفتم:《آره، البته.توی آمریکا همه داستانها پایان خوشی دارن.》 0 1 هستی 1403/3/10 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 1 ✨️چندسال بعدطبیعت چیزهایی را که ازش گرفتن جبران می کنه...تمدن یک پوسته ی نازکه،وقتی ازش مراقبت نکنی ترک میخوره... 0 2 رضا میلانلویی 1403/11/10 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 102 انسان در اون چیزی که میبینه به دنیا میآد و میمیره.اما فقط چیزی رو میبینه که فکر میکنه. پل والری 0 0 ملیکا اجابتی 1403/11/23 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 76 اگنس میگوید: هر وقت یک کتاب رو تا آخر میخونم، غمگین میشم. داستان که تموم میشه، زندگی آدم هم به آخر میرسه. ولی گاهی هم خوشحال میشم. وقتی که پایان داستان مثل رها شدن از یک خواب ناراحت کننده است، احساس سبکباری و آزادی میکنم، انگار تازه به دنیا اومده باشم. گاهی از خودم میپرسم، یعنی نویسندهها میدونن که چیکار میکنن، با ما چیکار میکنن؟ 0 0 رضا میلانلویی 1403/11/9 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 24 تا وقتی آدم درد میکشه حداقل زنده است.از مردن نمیترسم.از مرگ میترسم_همین.چون همه چیز تموم میشه. 0 0 ida 1403/11/28 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 47 دوست؟ طنین غریبی داره. 0 11 زینب 1403/4/23 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 69 گفت:«خوشبختی را نقطه نقطه نقاشی میکنن و بدبختی را خط خط.» 2 24 زینب 1403/4/23 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 122 هر وقت یک کتاب رو تا آخر میخونم،غمگین میشم.داستان که تموم میشه،زندگی آدم هم به آخر میرسه.ولی گاهی هم خوشحال میشم.وقتی که پایانِ داستان مثل رها شدن از یک خواب ناراحتکننده است،احساسِ سبکباری و آزادی میکنم،انگار تازه به دنیا اومده باشم. گاهی از خودم میپرسم یعنی نویسندهها می دونن که با ما چیکار میکنن؟ 0 4 زینب 1403/4/23 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 35 آدم میتواند گم بشود و هیچوقت پیدا نشود. 0 5 هستی 1403/3/10 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 1 ✨️هرکدام مابه نوعی پس ازمرگ مون به زندگی ادامه می دیم.در یادسایرآدم ها،در یادبچه های مان و در چیزی که خلق کردیم. 0 0 رضا میلانلویی 1403/11/10 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 111 گر چه دوستش داشتم و کنارش خوشبخت بودم،اما بدون او احساس آزاد بودن میکردم.برای من هم همیشه آزادی مهمتر از خوشبختی بوده.شاید این همان چیزی بود که دوست دختر هایم اسمش را گذاشته بودند خودخواهی. 0 0 رضا میلانلویی 1403/11/11 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 150 لوئیز با لحن تلخی گفت:《برای سیندرلات سال خوبی آرزو میکنم.》 و وقتی داشتم از پله های ورودی پشت ساختمان بالا میرفتم، پشت سرم داد زد:《یکی از لنگه کفشهاش رو برام بیار. شاید اندازههامون مثل هم باشه.》 0 1 کیان 1402/7/3 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 55 گفتم:( باشه، تو در ذهن من دوباره متولد میشی. مثل اتنه که در ذهن زئوس دوباره بدنیا اومد، عاقل، زیبا و دست نیافتنی) اگنس گفت:( نمیخوام دست نیافتنی باشم) و لب هایم را بوسید، 0 11 رضا میلانلویی 1403/11/11 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 130 ما فکر میکنیم که داریم توی یک دنیای منحصر به فرد زندگی میکنیم.اما هرکدوم از ما توی نظام دخمهای خودمون سر میکنیم.نه به راست و چپ نگاه میکنیم و فقط زندگی خودمون رو خراب میکنیم و با نخاله های این خرابی راه برگشت را میبندیم... 0 0 رضا میلانلویی 1403/11/10 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 107 با خنده گفت:《تو منو دوست نداری،من هم تورو.این کار هم مفهومی نداره.مهم اینه که سرمون گرم میشه.》 و مرا بوسید. 0 0
بریدههای کتاب اگنس رضا میلانلویی 1403/11/9 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 55 گفتم:《تو در ذهن من دوباره متولد میشی.مثل آتنه که در ذهن زئوس دوباره به دنیا اومد،عاقل،زیبا و دست نیافتنی.》 اگنسگفت:《نمیخوام دست نیافتنی باشم》 و لب هایم را بوسید. 0 0 رضا میلانلویی 1403/11/11 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 143 گفتم:《پایان بندی همیشه مشکله، زندگی نقطه پایان نداره. ادامه پیدا میکنه.》 0 1 رضا میلانلویی 1403/11/10 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 100 اگنس گفت:《اتفاقها میافتن.تو بدتر از بقیه نخواهی بود.نمیخوای لااقل سعی کرده باشیم؟》 0 0 آوین شیخ ها 1404/2/16 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 1 اگنس مرده است، داستانی او را کشت. 0 1 رعنا حشمتی 1402/12/23 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 70 خوشبختی را نقطه نقطه نقاشی میکنن و بدبختی را خط خط. وقتی تو میخوای خوشبختی ما رو توصیف کنی، باید یک عالم نقطههای کوچک درست کنی، مثل سورا. آنوقت مردم از فاصلهای میتونن ببینن که ما خوشبخت بودیم. 1 27 رضا میلانلویی 1403/11/11 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 140 گفت:《واقعا؟پایان خوشی داره؟》 گفتم:《آره، البته.توی آمریکا همه داستانها پایان خوشی دارن.》 0 1 هستی 1403/3/10 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 1 ✨️چندسال بعدطبیعت چیزهایی را که ازش گرفتن جبران می کنه...تمدن یک پوسته ی نازکه،وقتی ازش مراقبت نکنی ترک میخوره... 0 2 رضا میلانلویی 1403/11/10 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 102 انسان در اون چیزی که میبینه به دنیا میآد و میمیره.اما فقط چیزی رو میبینه که فکر میکنه. پل والری 0 0 ملیکا اجابتی 1403/11/23 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 76 اگنس میگوید: هر وقت یک کتاب رو تا آخر میخونم، غمگین میشم. داستان که تموم میشه، زندگی آدم هم به آخر میرسه. ولی گاهی هم خوشحال میشم. وقتی که پایان داستان مثل رها شدن از یک خواب ناراحت کننده است، احساس سبکباری و آزادی میکنم، انگار تازه به دنیا اومده باشم. گاهی از خودم میپرسم، یعنی نویسندهها میدونن که چیکار میکنن، با ما چیکار میکنن؟ 0 0 رضا میلانلویی 1403/11/9 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 24 تا وقتی آدم درد میکشه حداقل زنده است.از مردن نمیترسم.از مرگ میترسم_همین.چون همه چیز تموم میشه. 0 0 ida 1403/11/28 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 47 دوست؟ طنین غریبی داره. 0 11 زینب 1403/4/23 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 69 گفت:«خوشبختی را نقطه نقطه نقاشی میکنن و بدبختی را خط خط.» 2 24 زینب 1403/4/23 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 122 هر وقت یک کتاب رو تا آخر میخونم،غمگین میشم.داستان که تموم میشه،زندگی آدم هم به آخر میرسه.ولی گاهی هم خوشحال میشم.وقتی که پایانِ داستان مثل رها شدن از یک خواب ناراحتکننده است،احساسِ سبکباری و آزادی میکنم،انگار تازه به دنیا اومده باشم. گاهی از خودم میپرسم یعنی نویسندهها می دونن که با ما چیکار میکنن؟ 0 4 زینب 1403/4/23 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 35 آدم میتواند گم بشود و هیچوقت پیدا نشود. 0 5 هستی 1403/3/10 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 1 ✨️هرکدام مابه نوعی پس ازمرگ مون به زندگی ادامه می دیم.در یادسایرآدم ها،در یادبچه های مان و در چیزی که خلق کردیم. 0 0 رضا میلانلویی 1403/11/10 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 111 گر چه دوستش داشتم و کنارش خوشبخت بودم،اما بدون او احساس آزاد بودن میکردم.برای من هم همیشه آزادی مهمتر از خوشبختی بوده.شاید این همان چیزی بود که دوست دختر هایم اسمش را گذاشته بودند خودخواهی. 0 0 رضا میلانلویی 1403/11/11 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 150 لوئیز با لحن تلخی گفت:《برای سیندرلات سال خوبی آرزو میکنم.》 و وقتی داشتم از پله های ورودی پشت ساختمان بالا میرفتم، پشت سرم داد زد:《یکی از لنگه کفشهاش رو برام بیار. شاید اندازههامون مثل هم باشه.》 0 1 کیان 1402/7/3 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 55 گفتم:( باشه، تو در ذهن من دوباره متولد میشی. مثل اتنه که در ذهن زئوس دوباره بدنیا اومد، عاقل، زیبا و دست نیافتنی) اگنس گفت:( نمیخوام دست نیافتنی باشم) و لب هایم را بوسید، 0 11 رضا میلانلویی 1403/11/11 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 130 ما فکر میکنیم که داریم توی یک دنیای منحصر به فرد زندگی میکنیم.اما هرکدوم از ما توی نظام دخمهای خودمون سر میکنیم.نه به راست و چپ نگاه میکنیم و فقط زندگی خودمون رو خراب میکنیم و با نخاله های این خرابی راه برگشت را میبندیم... 0 0 رضا میلانلویی 1403/11/10 اگنس پتر اشتام 3.5 15 صفحۀ 107 با خنده گفت:《تو منو دوست نداری،من هم تورو.این کار هم مفهومی نداره.مهم اینه که سرمون گرم میشه.》 و مرا بوسید. 0 0