بریده‌ای از کتاب اگنس اثر پتر اشتام

زینب

زینب

1403/4/23

بریدۀ کتاب

صفحۀ 122

هر وقت یک کتاب رو تا آخر می‌خونم،غمگین می‌شم.داستان که تموم می‌شه،زندگی آدم هم به آخر می‌رسه.ولی گاهی هم خوشحال می‌شم.وقتی که پایانِ داستان مثل رها شدن از یک خواب ناراحت‌کننده است،احساسِ سبکباری و آزادی می‌کنم،انگار تازه به دنیا اومده باشم. گاهی از خودم می‌پرسم یعنی نویسنده‌ها می دونن که با ما چی‌کار می‌کنن؟

هر وقت یک کتاب رو تا آخر می‌خونم،غمگین می‌شم.داستان که تموم می‌شه،زندگی آدم هم به آخر می‌رسه.ولی گاهی هم خوشحال می‌شم.وقتی که پایانِ داستان مثل رها شدن از یک خواب ناراحت‌کننده است،احساسِ سبکباری و آزادی می‌کنم،انگار تازه به دنیا اومده باشم. گاهی از خودم می‌پرسم یعنی نویسنده‌ها می دونن که با ما چی‌کار می‌کنن؟

16

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.