بریدههای کتاب ارمیا زینب 1404/1/3 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 83 0 2 زهرا عشقی مُعز 1402/7/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 283 خاکهای جنوب مثل چشم عاشق بودند، وقتی که خوب گریه کرده باشد. سرخ و وسیع. 0 8 زهرا عشقی مُعز 1402/7/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 270 علممی گوید ماهی به خاطر دور شدن از آب ، به دلایل طبیعی میمیرد. اما هرکس یکبار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد ، تصدیق میکند که ماهی از بی آبی به دلیل طبیعی نمیمیرد. ماهی به خاطر آب خودش را می کشد. 0 8 فاطمه زمردی 1403/3/19 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 253 "رب اشرح لی صدری" خدا سینهام را بشکاف. آی خدا. سینهام را آنقدر گشاد کن که همه چیز توش جا شود! با همین مته بشکافش! کارم را هم هر جوری میخواهی آسان کن، سخت کن. حرفم را بفهمند، نفهمند. تو زبانم عقده باشد، نباشد. اینها دیگر مهم نیست. "ویسر لی امری" و "یفقهوا قولی"ش "و احلل عقده من لسانی"ش مال خود موسا! نخواستیم! 0 3 علی راد 1403/1/14 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 189 0 12 زهرا عشقی مُعز 1402/7/8 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 226 همه آدمها مایههای حیوانی خود را همراه دارند.بعضیها در جای خلوت آن را بروز میدهند بعضی ها در جای شلوغ 0 1 فاطمه زمردی 1403/3/17 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 53 و ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ. یعنی وقتی تو تیر میزنی این تو نیستی که تیر میزنی، بلکه خود خداست. 0 2 فاطیما بهزادی 1403/11/27 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 270 علم میگوید ماهی بخاطر دور شدن از آب، به دلایل طبیعی، میمیرد. اما هرکس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد تصدیق میکند که ماهی از بیآبی به دلایل طبیعی نمیمیرد. ماهی بخاطر آب خودش را میکشد! 0 4 فیطیم 1404/3/2 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 93 هر دو میدانستند برای نماز شب وضو میگیرند ولی به روی خود نمیآوردند. اگر هم مجبور میشدند به هم سلام کنند، آن وقت ارمیا میگفت: «وقتی خوابیدی خواب ما را هم ببین» 0 1 Zeynab Dayyani🇮🇷🇵🇸 1403/7/24 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 63 ارمیا این بار بدون اینکه کسی هلش بدهد، فقط برای اینکه حال حرف زدن نداشت چشم هایش را بست و پدر را با بعد از ظهر جاده و افکار بی انتها تنها گذاشت... 0 7 azardokht 1403/5/20 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 97 ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد،درکی از خارج آب ندارد. ماهی ها به جز آب چه میدانند؟ تمام زندگی شان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود،روی زمین بیفتد،تازه زمینی که آرام تر از دریاست،شروع می کند به تکان خوردن،ماهی دست و پا ندارد! وگرنه میشد نوشت که به نحوه ناجوری دست و پا میزند.تنش را به زمین میکوبد.گاهی به اندازهی طول بدنش از زمین بالاتر میرود و دوباره به زمین میخورد. علم میگوید ماهی به خاطر دور شدن از آب،به دلایل طبیعی میمیرد،اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد،تصدیق میکند که ماهی از بی آبی به دلایل طبیعی نمیمیرد . ماهی به خاطر آب خودش را میکُشد! 0 1 فاطمه زمردی 1403/3/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 38 حرفهای جبهه را برای هیچکس نمیشد تکرار کرد. چه کسی میفهمید سربند "یا زهرا" یعنی چه؟ چه کسی میفهمید، نوجوان چهارده سالهای که پشت لباسش مینویسند "میرویم تا انتقام سیلی مادرمان را بگیریم" چه میخواهد بگوید؟ مادری که اهل هزار و چهارصد سال پیش بود، و فرزند چهارده سالهاش امروز برای انتقام به پا خاسته است. این حرفها را هیچکس نمیفهمد، حتا اگر سالها مداح بوده باشد! 0 4 فاطمه دل آرامی 1403/9/25 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 273 بزرگتر چیزی مثل سایه است. بی سبب نیست که به مثل می گویند :« خدا سایه بزرگتر را از سر کسی کم نکند ». [اما ]سایه از سر همه کم شده بود... 0 6 فاطمه زمردی 1403/3/19 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 281 ارمیا دیگر گریه نمیکرد. بغض جایش را به خشمی غریب داده بود. این خشم با خشمهای عادی فرق میکرد. کسی که خشمگین میشود، حرکاتش عصبی میشود و متشنج. اما ارمیا آرام بود. آرام و مصمم و بسیار خشمگین. خشمگین از زندهگی. خیلیها از زندهگی افسرده میشوند ولی ارمیا خشمگین بود. 0 2 [کاف سین] 1404/4/7 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 280 "شمعها خاصیتی غیر از روشنایی داشتند. خاصیتی غریب که زمین را مثل آسمان میکرد. زمین مصلا با شمعهای روشنش، آسمانتر از آسمان با ستارههای تکراریاش بود." 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/9 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 239 همیشه وقتی آدم از حرف زدن طولانی هیچ نتیجهای نمیگیرد، خسته میشود. 0 7 آسیه سلطانی 1403/5/9 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 11 0 0 کیمیا غیور 1404/3/26 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 9 البته آقا سهراب ناگفته نماند ارمیاء (روی همزه اش تأکید کرد اسم یکی از پیام برهای بنی اسرائیل هم است. اولاً بنی اسرائیل نه، بنی فلسطین اشغالی. ثانیاً از اولش هم حدس می زدم جهود باشی. 0 0 فاطمه زمردی 1403/3/11 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 36 یا مهدی، عجل علی ظهورک. بیا. ظهور کن. زودتر بیا. نه نیا. کجا میآیی؟ کسی منتظر ظهورت هست؟ اگر یک قوطی کنسرو کمتر به ما بدهند، ظهور تو را که هیچ، خدا را هم فراموش میکنیم. چه کسی منتظر ظهورت است؟ کی؟ چرا بیخودی داد میزنیم؟ 0 3 زهرا عشقی مُعز 1402/7/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 270 وقتی وجود آدم تا این درجه بهوجود دیگری وابسته باشد، هیچ وقت درمورد وجود دیگری فکر نمیکند. 0 5
بریدههای کتاب ارمیا زینب 1404/1/3 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 83 0 2 زهرا عشقی مُعز 1402/7/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 283 خاکهای جنوب مثل چشم عاشق بودند، وقتی که خوب گریه کرده باشد. سرخ و وسیع. 0 8 زهرا عشقی مُعز 1402/7/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 270 علممی گوید ماهی به خاطر دور شدن از آب ، به دلایل طبیعی میمیرد. اما هرکس یکبار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد ، تصدیق میکند که ماهی از بی آبی به دلیل طبیعی نمیمیرد. ماهی به خاطر آب خودش را می کشد. 0 8 فاطمه زمردی 1403/3/19 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 253 "رب اشرح لی صدری" خدا سینهام را بشکاف. آی خدا. سینهام را آنقدر گشاد کن که همه چیز توش جا شود! با همین مته بشکافش! کارم را هم هر جوری میخواهی آسان کن، سخت کن. حرفم را بفهمند، نفهمند. تو زبانم عقده باشد، نباشد. اینها دیگر مهم نیست. "ویسر لی امری" و "یفقهوا قولی"ش "و احلل عقده من لسانی"ش مال خود موسا! نخواستیم! 0 3 علی راد 1403/1/14 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 189 0 12 زهرا عشقی مُعز 1402/7/8 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 226 همه آدمها مایههای حیوانی خود را همراه دارند.بعضیها در جای خلوت آن را بروز میدهند بعضی ها در جای شلوغ 0 1 فاطمه زمردی 1403/3/17 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 53 و ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ. یعنی وقتی تو تیر میزنی این تو نیستی که تیر میزنی، بلکه خود خداست. 0 2 فاطیما بهزادی 1403/11/27 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 270 علم میگوید ماهی بخاطر دور شدن از آب، به دلایل طبیعی، میمیرد. اما هرکس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد تصدیق میکند که ماهی از بیآبی به دلایل طبیعی نمیمیرد. ماهی بخاطر آب خودش را میکشد! 0 4 فیطیم 1404/3/2 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 93 هر دو میدانستند برای نماز شب وضو میگیرند ولی به روی خود نمیآوردند. اگر هم مجبور میشدند به هم سلام کنند، آن وقت ارمیا میگفت: «وقتی خوابیدی خواب ما را هم ببین» 0 1 Zeynab Dayyani🇮🇷🇵🇸 1403/7/24 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 63 ارمیا این بار بدون اینکه کسی هلش بدهد، فقط برای اینکه حال حرف زدن نداشت چشم هایش را بست و پدر را با بعد از ظهر جاده و افکار بی انتها تنها گذاشت... 0 7 azardokht 1403/5/20 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 97 ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد،درکی از خارج آب ندارد. ماهی ها به جز آب چه میدانند؟ تمام زندگی شان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود،روی زمین بیفتد،تازه زمینی که آرام تر از دریاست،شروع می کند به تکان خوردن،ماهی دست و پا ندارد! وگرنه میشد نوشت که به نحوه ناجوری دست و پا میزند.تنش را به زمین میکوبد.گاهی به اندازهی طول بدنش از زمین بالاتر میرود و دوباره به زمین میخورد. علم میگوید ماهی به خاطر دور شدن از آب،به دلایل طبیعی میمیرد،اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد،تصدیق میکند که ماهی از بی آبی به دلایل طبیعی نمیمیرد . ماهی به خاطر آب خودش را میکُشد! 0 1 فاطمه زمردی 1403/3/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 38 حرفهای جبهه را برای هیچکس نمیشد تکرار کرد. چه کسی میفهمید سربند "یا زهرا" یعنی چه؟ چه کسی میفهمید، نوجوان چهارده سالهای که پشت لباسش مینویسند "میرویم تا انتقام سیلی مادرمان را بگیریم" چه میخواهد بگوید؟ مادری که اهل هزار و چهارصد سال پیش بود، و فرزند چهارده سالهاش امروز برای انتقام به پا خاسته است. این حرفها را هیچکس نمیفهمد، حتا اگر سالها مداح بوده باشد! 0 4 فاطمه دل آرامی 1403/9/25 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 273 بزرگتر چیزی مثل سایه است. بی سبب نیست که به مثل می گویند :« خدا سایه بزرگتر را از سر کسی کم نکند ». [اما ]سایه از سر همه کم شده بود... 0 6 فاطمه زمردی 1403/3/19 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 281 ارمیا دیگر گریه نمیکرد. بغض جایش را به خشمی غریب داده بود. این خشم با خشمهای عادی فرق میکرد. کسی که خشمگین میشود، حرکاتش عصبی میشود و متشنج. اما ارمیا آرام بود. آرام و مصمم و بسیار خشمگین. خشمگین از زندهگی. خیلیها از زندهگی افسرده میشوند ولی ارمیا خشمگین بود. 0 2 [کاف سین] 1404/4/7 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 280 "شمعها خاصیتی غیر از روشنایی داشتند. خاصیتی غریب که زمین را مثل آسمان میکرد. زمین مصلا با شمعهای روشنش، آسمانتر از آسمان با ستارههای تکراریاش بود." 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/9 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 239 همیشه وقتی آدم از حرف زدن طولانی هیچ نتیجهای نمیگیرد، خسته میشود. 0 7 آسیه سلطانی 1403/5/9 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 11 0 0 کیمیا غیور 1404/3/26 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 9 البته آقا سهراب ناگفته نماند ارمیاء (روی همزه اش تأکید کرد اسم یکی از پیام برهای بنی اسرائیل هم است. اولاً بنی اسرائیل نه، بنی فلسطین اشغالی. ثانیاً از اولش هم حدس می زدم جهود باشی. 0 0 فاطمه زمردی 1403/3/11 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 36 یا مهدی، عجل علی ظهورک. بیا. ظهور کن. زودتر بیا. نه نیا. کجا میآیی؟ کسی منتظر ظهورت هست؟ اگر یک قوطی کنسرو کمتر به ما بدهند، ظهور تو را که هیچ، خدا را هم فراموش میکنیم. چه کسی منتظر ظهورت است؟ کی؟ چرا بیخودی داد میزنیم؟ 0 3 زهرا عشقی مُعز 1402/7/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 142 صفحۀ 270 وقتی وجود آدم تا این درجه بهوجود دیگری وابسته باشد، هیچ وقت درمورد وجود دیگری فکر نمیکند. 0 5