بریدههای کتاب ارمیا احمدرضا حقیقیان قهفرخی 1402/8/14 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 253 "رَبِّ اشرَحْ لي صَدري" خدا سینمهام را بشکاف.آی خدا سینهام را آنقدر گشاد کن که همه چیز توش جا بشود!با همین مته بشکافش!کارم را هم هرجوری میخواهی آسان کن،سخت کن.حرفم را بفهمند،نفهمند. تو زبانم عقده باشد،نباشد.اینها دیگر مهم نیست. و "يَسِّر لي أمري" و "يَفقَهوا قَولي"ش "و احْلُل عُقدَةً مِن لِساني"ش مال خود موسا!نخواستیم! 0 19 محمدمهدی محمدی 1403/2/13 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 264 بسم الله الرحمن الرحیم. انا للّٰه و انا الیه راجعون. یا ایتها النفس المطمئنه! ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. فادخلی فی عبادی. وادخلی جنتی. روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزاده گان ، امام خمینی به ملکوت اعلا پیوست و دلِ مالامال از عشق به خدا و بنده گان رنج کشیده ی صالحش از تپش ایستاد اما دل های دردمندی که لب ریز از عشق به خمینی ست تا ابد خواهد تپید و خورشید رهبری امام ، تاب ناک تر از گذشته به عالم و آدم خواهد تابید... 0 3 محمدمهدی محمدی 1403/2/12 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 157 مصطفا چه گونه تربیت شده بود؟ اصولا مصطفاها چه گونه ساخته می شدند؟ اگر مصطفا زنده بود الان چه می کرد؟ تعمیرگاه رادیو تله ویزیون پدر را اداره می کرد؟ برای چه؟ برای این که جمشید ها از تله ویزیون فرهنگ بیاموزند؟ آیا حیف نبود که زنده گی مصطفاها در گرو خراب شدن تله ویزیون جمشید ها باشد؟ 0 3 فاطمه زمردی 1403/3/17 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 152 همهی مادرها با هم اشتراکاتی دارند. همه مادرها مثل هم هستند. این هیچ ربطی به پسرها ندارد. پسرها هر کدام روحیهی خاصی دارند اما مادرها روحیهای مشترک دارند. چیزی در روحیهشان وجود دارد که در همهی آنها مشترک است. این همان چیزی است که به لغت مادر معنای خاصی میبخشد، معنایی که در کمتر کلمهای وجود دارد. بعضی کلمات جنسشان با بقیه فرق میکند، مادر هم یکی از همانهاست. 0 6 زینب 1404/1/3 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 83 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 283 خاکهای جنوب مثل چشم عاشق بودند، وقتی که خوب گریه کرده باشد. سرخ و وسیع. 0 6 زهرا عشقی مُعز 1402/7/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 270 علممی گوید ماهی به خاطر دور شدن از آب ، به دلایل طبیعی میمیرد. اما هرکس یکبار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد ، تصدیق میکند که ماهی از بی آبی به دلیل طبیعی نمیمیرد. ماهی به خاطر آب خودش را می کشد. 0 8 فاطمه زمردی 1403/3/19 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 253 "رب اشرح لی صدری" خدا سینهام را بشکاف. آی خدا. سینهام را آنقدر گشاد کن که همه چیز توش جا شود! با همین مته بشکافش! کارم را هم هر جوری میخواهی آسان کن، سخت کن. حرفم را بفهمند، نفهمند. تو زبانم عقده باشد، نباشد. اینها دیگر مهم نیست. "ویسر لی امری" و "یفقهوا قولی"ش "و احلل عقده من لسانی"ش مال خود موسا! نخواستیم! 0 3 علی راد 1403/1/14 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 189 0 12 زهرا عشقی مُعز 1402/7/8 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 226 همه آدمها مایههای حیوانی خود را همراه دارند.بعضیها در جای خلوت آن را بروز میدهند بعضی ها در جای شلوغ 0 1 فاطمه زمردی 1403/3/17 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 53 و ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ. یعنی وقتی تو تیر میزنی این تو نیستی که تیر میزنی، بلکه خود خداست. 0 2 فاطیما بهزادی 1403/11/27 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 270 علم میگوید ماهی بخاطر دور شدن از آب، به دلایل طبیعی، میمیرد. اما هرکس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد تصدیق میکند که ماهی از بیآبی به دلایل طبیعی نمیمیرد. ماهی بخاطر آب خودش را میکشد! 0 4 Zeynab Dayyani🇮🇷🇵🇸 1403/7/24 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 63 ارمیا این بار بدون اینکه کسی هلش بدهد، فقط برای اینکه حال حرف زدن نداشت چشم هایش را بست و پدر را با بعد از ظهر جاده و افکار بی انتها تنها گذاشت... 0 6 آذر دخـت 1403/5/20 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 97 ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد،درکی از خارج آب ندارد. ماهی ها به جز آب چه میدانند؟ تمام زندگی شان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود،روی زمین بیفتد،تازه زمینی که آرام تر از دریاست،شروع می کند به تکان خوردن،ماهی دست و پا ندارد! وگرنه میشد نوشت که به نحوه ناجوری دست و پا میزند.تنش را به زمین میکوبد.گاهی به اندازهی طول بدنش از زمین بالاتر میرود و دوباره به زمین میخورد. علم میگوید ماهی به خاطر دور شدن از آب،به دلایل طبیعی میمیرد،اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد،تصدیق میکند که ماهی از بی آبی به دلایل طبیعی نمیمیرد . ماهی به خاطر آب خودش را میکُشد! 0 1 فاطمه زمردی 1403/3/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 38 حرفهای جبهه را برای هیچکس نمیشد تکرار کرد. چه کسی میفهمید سربند "یا زهرا" یعنی چه؟ چه کسی میفهمید، نوجوان چهارده سالهای که پشت لباسش مینویسند "میرویم تا انتقام سیلی مادرمان را بگیریم" چه میخواهد بگوید؟ مادری که اهل هزار و چهارصد سال پیش بود، و فرزند چهارده سالهاش امروز برای انتقام به پا خاسته است. این حرفها را هیچکس نمیفهمد، حتا اگر سالها مداح بوده باشد! 0 4 فاطمه دل آرامی 1403/9/25 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 273 بزرگتر چیزی مثل سایه است. بی سبب نیست که به مثل می گویند :« خدا سایه بزرگتر را از سر کسی کم نکند ». [اما ]سایه از سر همه کم شده بود... 0 6 فاطمه زمردی 1403/3/19 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 281 ارمیا دیگر گریه نمیکرد. بغض جایش را به خشمی غریب داده بود. این خشم با خشمهای عادی فرق میکرد. کسی که خشمگین میشود، حرکاتش عصبی میشود و متشنج. اما ارمیا آرام بود. آرام و مصمم و بسیار خشمگین. خشمگین از زندهگی. خیلیها از زندهگی افسرده میشوند ولی ارمیا خشمگین بود. 0 2 زهرا عشقی مُعز 1402/7/9 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 239 همیشه وقتی آدم از حرف زدن طولانی هیچ نتیجهای نمیگیرد، خسته میشود. 0 5 آسیه سلطانی 1403/5/9 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 11 0 0 فاطمه زمردی 1403/3/17 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 123 آنچه از جنگ باقی مانده بود نه پیروزی بود و نه شکست. پس خیلی از مردم که با جنگ کاری نداشتند، از جنگ هیچ خاطرهی مطبوعی نداشتند. انگار هشت سال جنگ بدون هیچ دستآوردی در میان ازدحام شهر گم شده بود. هشت سال جنگ، جنگ تن به تن، آن هم نابرابر، بدون هیچ فایدهای. جنگ در تهران برای اکثر مردم خاطرهای سیاه تلقی میشد. جنگ در تهران تعدادی خانهی خراب باقی گذاشته بود، مقدار زیادی خیابان به نام شهدا و یک بهشت زهرای بزرگ! 0 3
بریدههای کتاب ارمیا احمدرضا حقیقیان قهفرخی 1402/8/14 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 253 "رَبِّ اشرَحْ لي صَدري" خدا سینمهام را بشکاف.آی خدا سینهام را آنقدر گشاد کن که همه چیز توش جا بشود!با همین مته بشکافش!کارم را هم هرجوری میخواهی آسان کن،سخت کن.حرفم را بفهمند،نفهمند. تو زبانم عقده باشد،نباشد.اینها دیگر مهم نیست. و "يَسِّر لي أمري" و "يَفقَهوا قَولي"ش "و احْلُل عُقدَةً مِن لِساني"ش مال خود موسا!نخواستیم! 0 19 محمدمهدی محمدی 1403/2/13 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 264 بسم الله الرحمن الرحیم. انا للّٰه و انا الیه راجعون. یا ایتها النفس المطمئنه! ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. فادخلی فی عبادی. وادخلی جنتی. روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزاده گان ، امام خمینی به ملکوت اعلا پیوست و دلِ مالامال از عشق به خدا و بنده گان رنج کشیده ی صالحش از تپش ایستاد اما دل های دردمندی که لب ریز از عشق به خمینی ست تا ابد خواهد تپید و خورشید رهبری امام ، تاب ناک تر از گذشته به عالم و آدم خواهد تابید... 0 3 محمدمهدی محمدی 1403/2/12 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 157 مصطفا چه گونه تربیت شده بود؟ اصولا مصطفاها چه گونه ساخته می شدند؟ اگر مصطفا زنده بود الان چه می کرد؟ تعمیرگاه رادیو تله ویزیون پدر را اداره می کرد؟ برای چه؟ برای این که جمشید ها از تله ویزیون فرهنگ بیاموزند؟ آیا حیف نبود که زنده گی مصطفاها در گرو خراب شدن تله ویزیون جمشید ها باشد؟ 0 3 فاطمه زمردی 1403/3/17 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 152 همهی مادرها با هم اشتراکاتی دارند. همه مادرها مثل هم هستند. این هیچ ربطی به پسرها ندارد. پسرها هر کدام روحیهی خاصی دارند اما مادرها روحیهای مشترک دارند. چیزی در روحیهشان وجود دارد که در همهی آنها مشترک است. این همان چیزی است که به لغت مادر معنای خاصی میبخشد، معنایی که در کمتر کلمهای وجود دارد. بعضی کلمات جنسشان با بقیه فرق میکند، مادر هم یکی از همانهاست. 0 6 زینب 1404/1/3 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 83 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 283 خاکهای جنوب مثل چشم عاشق بودند، وقتی که خوب گریه کرده باشد. سرخ و وسیع. 0 6 زهرا عشقی مُعز 1402/7/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 270 علممی گوید ماهی به خاطر دور شدن از آب ، به دلایل طبیعی میمیرد. اما هرکس یکبار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد ، تصدیق میکند که ماهی از بی آبی به دلیل طبیعی نمیمیرد. ماهی به خاطر آب خودش را می کشد. 0 8 فاطمه زمردی 1403/3/19 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 253 "رب اشرح لی صدری" خدا سینهام را بشکاف. آی خدا. سینهام را آنقدر گشاد کن که همه چیز توش جا شود! با همین مته بشکافش! کارم را هم هر جوری میخواهی آسان کن، سخت کن. حرفم را بفهمند، نفهمند. تو زبانم عقده باشد، نباشد. اینها دیگر مهم نیست. "ویسر لی امری" و "یفقهوا قولی"ش "و احلل عقده من لسانی"ش مال خود موسا! نخواستیم! 0 3 علی راد 1403/1/14 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 189 0 12 زهرا عشقی مُعز 1402/7/8 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 226 همه آدمها مایههای حیوانی خود را همراه دارند.بعضیها در جای خلوت آن را بروز میدهند بعضی ها در جای شلوغ 0 1 فاطمه زمردی 1403/3/17 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 53 و ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ. یعنی وقتی تو تیر میزنی این تو نیستی که تیر میزنی، بلکه خود خداست. 0 2 فاطیما بهزادی 1403/11/27 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 270 علم میگوید ماهی بخاطر دور شدن از آب، به دلایل طبیعی، میمیرد. اما هرکس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد تصدیق میکند که ماهی از بیآبی به دلایل طبیعی نمیمیرد. ماهی بخاطر آب خودش را میکشد! 0 4 Zeynab Dayyani🇮🇷🇵🇸 1403/7/24 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 63 ارمیا این بار بدون اینکه کسی هلش بدهد، فقط برای اینکه حال حرف زدن نداشت چشم هایش را بست و پدر را با بعد از ظهر جاده و افکار بی انتها تنها گذاشت... 0 6 آذر دخـت 1403/5/20 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 97 ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد،درکی از خارج آب ندارد. ماهی ها به جز آب چه میدانند؟ تمام زندگی شان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود،روی زمین بیفتد،تازه زمینی که آرام تر از دریاست،شروع می کند به تکان خوردن،ماهی دست و پا ندارد! وگرنه میشد نوشت که به نحوه ناجوری دست و پا میزند.تنش را به زمین میکوبد.گاهی به اندازهی طول بدنش از زمین بالاتر میرود و دوباره به زمین میخورد. علم میگوید ماهی به خاطر دور شدن از آب،به دلایل طبیعی میمیرد،اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد،تصدیق میکند که ماهی از بی آبی به دلایل طبیعی نمیمیرد . ماهی به خاطر آب خودش را میکُشد! 0 1 فاطمه زمردی 1403/3/10 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 38 حرفهای جبهه را برای هیچکس نمیشد تکرار کرد. چه کسی میفهمید سربند "یا زهرا" یعنی چه؟ چه کسی میفهمید، نوجوان چهارده سالهای که پشت لباسش مینویسند "میرویم تا انتقام سیلی مادرمان را بگیریم" چه میخواهد بگوید؟ مادری که اهل هزار و چهارصد سال پیش بود، و فرزند چهارده سالهاش امروز برای انتقام به پا خاسته است. این حرفها را هیچکس نمیفهمد، حتا اگر سالها مداح بوده باشد! 0 4 فاطمه دل آرامی 1403/9/25 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 273 بزرگتر چیزی مثل سایه است. بی سبب نیست که به مثل می گویند :« خدا سایه بزرگتر را از سر کسی کم نکند ». [اما ]سایه از سر همه کم شده بود... 0 6 فاطمه زمردی 1403/3/19 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 281 ارمیا دیگر گریه نمیکرد. بغض جایش را به خشمی غریب داده بود. این خشم با خشمهای عادی فرق میکرد. کسی که خشمگین میشود، حرکاتش عصبی میشود و متشنج. اما ارمیا آرام بود. آرام و مصمم و بسیار خشمگین. خشمگین از زندهگی. خیلیها از زندهگی افسرده میشوند ولی ارمیا خشمگین بود. 0 2 زهرا عشقی مُعز 1402/7/9 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 239 همیشه وقتی آدم از حرف زدن طولانی هیچ نتیجهای نمیگیرد، خسته میشود. 0 5 آسیه سلطانی 1403/5/9 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 11 0 0 فاطمه زمردی 1403/3/17 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 127 صفحۀ 123 آنچه از جنگ باقی مانده بود نه پیروزی بود و نه شکست. پس خیلی از مردم که با جنگ کاری نداشتند، از جنگ هیچ خاطرهی مطبوعی نداشتند. انگار هشت سال جنگ بدون هیچ دستآوردی در میان ازدحام شهر گم شده بود. هشت سال جنگ، جنگ تن به تن، آن هم نابرابر، بدون هیچ فایدهای. جنگ در تهران برای اکثر مردم خاطرهای سیاه تلقی میشد. جنگ در تهران تعدادی خانهی خراب باقی گذاشته بود، مقدار زیادی خیابان به نام شهدا و یک بهشت زهرای بزرگ! 0 3