بریدهای از کتاب ارمیا اثر رضا امیرخانی
1403/11/19
صفحۀ 33
ارمیا باز هم روی سجاده نشسته بود و گریه می کرد. زار میزد. روزهای اول برای مصطفا گریه میکرد. اما هر چه میگذشت خود را برای گریه مستحق تر میدید.
ارمیا باز هم روی سجاده نشسته بود و گریه می کرد. زار میزد. روزهای اول برای مصطفا گریه میکرد. اما هر چه میگذشت خود را برای گریه مستحق تر میدید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.