بریده‌ای از کتاب ارمیا اثر رضا امیرخانی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 160

برای ارمیایی که نزدیک‌ترین رفیقش را در چند متری‌اش از دست داده بود، مرگ هم به اندازه‌ی زنده‌گی ساده بود. مرگ آن‌قدر ساده بود که نمی‌شد برای زنده‌گی ساده برنامه‌ریزی کرد. ارمیا این را می‌دانست که برای این زنده‌گی صلاح نیست کاری دون شان خود انجام دهد.

برای ارمیایی که نزدیک‌ترین رفیقش را در چند متری‌اش از دست داده بود، مرگ هم به اندازه‌ی زنده‌گی ساده بود. مرگ آن‌قدر ساده بود که نمی‌شد برای زنده‌گی ساده برنامه‌ریزی کرد. ارمیا این را می‌دانست که برای این زنده‌گی صلاح نیست کاری دون شان خود انجام دهد.

3

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.