بریدههای کتاب صبح خاکستری معشوقه شاملو؛ 1404/4/1 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 14 0 5 Mahya 1404/4/30 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 47 در آرامش، افکارم را متوجه احوالات اخیر خودم کردم. این روزها چه مرگم بود؟ چرا این قدر مضطرب بودم همواره نگران چیزی بودم. حتی چند روز پیش کسی به من گفت: «هی داری خیلی کسالت بار میشوی» احتمالاً درست است. قطعاً یک چیزی ام هست. حقیر شده ام. اصلاً خوب نیستم، رقت انگیزم. ناگهان با تمام توانم فریاد کشیدم: «آ...» انگار که قرار بود این فریاد بلند بزدلی ام را پنهان کند. باید کاری می کردم. شاید عاشق شده بودم. 0 12 ایلو 1404/5/5 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 28 واقعاً نمیدانم من حقیقی کدام است. وقتی دیگر کتابی برای خواندن وجود نداشته باشد یا اگر نتوانم الگوی دیگری برای تقلید پیدا کنم آنگاه چه خواهم کرد؟ احتمالاً درمانده می شوم و با گریهو زاری فراوان مأیوس خواهم شد. 0 32 ایلو 1404/5/5 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 77 بعضی از ما در افسردگیها و خشمهای روزانهمان به طور جبرانناپذیری مستعد انحراف بودیم، مستعد فاسد شدن بنابراین زندگیهایمان برای همیشه با اختلال همراه میشد. حتی عدهای بودند که تصمیم میگرفتند خودشان را بکشند و هنگامی که این اتفاق میافتاد همه میگفتند «آه، فقط اگر کمی بیشتر زندگی می کرد، میفهمید؛ اگر فقط کمی بزرگتر بود، متوجه میشد. همه چقدر غمگین میشدند اما اگر آنها از زاویهی دید ما به موضوع فکر میکردند میدیدند با اینکه همه چیز به طور وحشتناکی دردناک بوده ما چطور برای تاب آوردن جنگیدهایم و حتی چطور با تمام توان تلاش کردهایم که با دقت به آنچه که دنیا می گوید گوش دهیم. 0 0 ایلو 1404/5/5 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 79 احتمالاً فردا هم روزی مانند امروز خواهد بود. شادی هرگز به سراغم نخواهد آمد. 0 0 Kiyana 1404/5/22 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 25 چیزی که یک دختر دوست دارد و چیزی که از آن نفرت دارد، نسبتا اختیاری و دلخواه است. 0 3 Kiyana 1404/5/22 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 27 اگر کتابهایم را از من بگیرند، کاملا نابود میشوم 0 83 معشوقه شاملو؛ 1404/4/4 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 67 0 2 معشوقه شاملو؛ 1404/4/2 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 31 0 4 مایا 1403/12/13 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 23 ای کاش زودتر بزرگ و قوی می شدم تا دیگر چنین موضوعات بی اهمیتی این طور آشفته ام نکنند 0 4 Medisa 1403/11/8 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 31 آن ها ما را به دلیل نداشتن امید یا بلندپروازی حقیقی سرزنش میکردند ؛ اما اگر میخواستیم ایدئال های حقیقی مان را دنبال کنیم، آیا در این مسیر تماشا و راهنمایی مان میکردند؟ 0 45 Parya 1403/10/3 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 27 شاید هوشمندانه ترین کار این باشد که در سکوت همان راهی را برویم که آدم های عادی می روند، بدون جلب توجه به خودمان. 0 50 معشوقه شاملو؛ 1404/4/2 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 27 0 1 معشوقه شاملو؛ 1404/4/2 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 27 0 1 Yen 1403/3/4 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 79 آدم منتظر زیادی منتظر شادی میماند، تا اینکه بالاخره صبرش تمام میشود و با عجله خانه را ترک میکند. اما بعدا به گوشش میرسد که فردای آن روزی که خانه را ترک کرده، شادیِ فوقالعادهای از راه رسیده و حالا برای همه چیز خیلی دیر است. گاهی شادی یک شب دیرتر از راه میرسد. 0 5 fzzj 1404/3/26 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 27 اگر کتاب هایم را از من بگیرند کاملاً نابود میشوند. 0 3 کوثر باقری 1404/3/15 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 43 «دلم میخواهد دربرابر آسمانها سر تعظیم فرود آورم.» 0 4 yasislh00 1403/12/21 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 14 1 1 Parya 1403/10/3 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 43 این روز ها چه مرگم بود؟چرا این قدر مضطرب بودم؟همواره نگران چیزی بودم. 0 70 yasislh00 1403/12/21 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 19 بی خیال گریه کردن شدم و شروع کردم به تمیز کردن خانه. 5 92
بریدههای کتاب صبح خاکستری معشوقه شاملو؛ 1404/4/1 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 14 0 5 Mahya 1404/4/30 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 47 در آرامش، افکارم را متوجه احوالات اخیر خودم کردم. این روزها چه مرگم بود؟ چرا این قدر مضطرب بودم همواره نگران چیزی بودم. حتی چند روز پیش کسی به من گفت: «هی داری خیلی کسالت بار میشوی» احتمالاً درست است. قطعاً یک چیزی ام هست. حقیر شده ام. اصلاً خوب نیستم، رقت انگیزم. ناگهان با تمام توانم فریاد کشیدم: «آ...» انگار که قرار بود این فریاد بلند بزدلی ام را پنهان کند. باید کاری می کردم. شاید عاشق شده بودم. 0 12 ایلو 1404/5/5 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 28 واقعاً نمیدانم من حقیقی کدام است. وقتی دیگر کتابی برای خواندن وجود نداشته باشد یا اگر نتوانم الگوی دیگری برای تقلید پیدا کنم آنگاه چه خواهم کرد؟ احتمالاً درمانده می شوم و با گریهو زاری فراوان مأیوس خواهم شد. 0 32 ایلو 1404/5/5 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 77 بعضی از ما در افسردگیها و خشمهای روزانهمان به طور جبرانناپذیری مستعد انحراف بودیم، مستعد فاسد شدن بنابراین زندگیهایمان برای همیشه با اختلال همراه میشد. حتی عدهای بودند که تصمیم میگرفتند خودشان را بکشند و هنگامی که این اتفاق میافتاد همه میگفتند «آه، فقط اگر کمی بیشتر زندگی می کرد، میفهمید؛ اگر فقط کمی بزرگتر بود، متوجه میشد. همه چقدر غمگین میشدند اما اگر آنها از زاویهی دید ما به موضوع فکر میکردند میدیدند با اینکه همه چیز به طور وحشتناکی دردناک بوده ما چطور برای تاب آوردن جنگیدهایم و حتی چطور با تمام توان تلاش کردهایم که با دقت به آنچه که دنیا می گوید گوش دهیم. 0 0 ایلو 1404/5/5 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 79 احتمالاً فردا هم روزی مانند امروز خواهد بود. شادی هرگز به سراغم نخواهد آمد. 0 0 Kiyana 1404/5/22 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 25 چیزی که یک دختر دوست دارد و چیزی که از آن نفرت دارد، نسبتا اختیاری و دلخواه است. 0 3 Kiyana 1404/5/22 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 27 اگر کتابهایم را از من بگیرند، کاملا نابود میشوم 0 83 معشوقه شاملو؛ 1404/4/4 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 67 0 2 معشوقه شاملو؛ 1404/4/2 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 31 0 4 مایا 1403/12/13 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 23 ای کاش زودتر بزرگ و قوی می شدم تا دیگر چنین موضوعات بی اهمیتی این طور آشفته ام نکنند 0 4 Medisa 1403/11/8 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 31 آن ها ما را به دلیل نداشتن امید یا بلندپروازی حقیقی سرزنش میکردند ؛ اما اگر میخواستیم ایدئال های حقیقی مان را دنبال کنیم، آیا در این مسیر تماشا و راهنمایی مان میکردند؟ 0 45 Parya 1403/10/3 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 27 شاید هوشمندانه ترین کار این باشد که در سکوت همان راهی را برویم که آدم های عادی می روند، بدون جلب توجه به خودمان. 0 50 معشوقه شاملو؛ 1404/4/2 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 27 0 1 معشوقه شاملو؛ 1404/4/2 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 27 0 1 Yen 1403/3/4 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 79 آدم منتظر زیادی منتظر شادی میماند، تا اینکه بالاخره صبرش تمام میشود و با عجله خانه را ترک میکند. اما بعدا به گوشش میرسد که فردای آن روزی که خانه را ترک کرده، شادیِ فوقالعادهای از راه رسیده و حالا برای همه چیز خیلی دیر است. گاهی شادی یک شب دیرتر از راه میرسد. 0 5 fzzj 1404/3/26 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 27 اگر کتاب هایم را از من بگیرند کاملاً نابود میشوند. 0 3 کوثر باقری 1404/3/15 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 43 «دلم میخواهد دربرابر آسمانها سر تعظیم فرود آورم.» 0 4 yasislh00 1403/12/21 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 14 1 1 Parya 1403/10/3 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 43 این روز ها چه مرگم بود؟چرا این قدر مضطرب بودم؟همواره نگران چیزی بودم. 0 70 yasislh00 1403/12/21 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.7 26 صفحۀ 19 بی خیال گریه کردن شدم و شروع کردم به تمیز کردن خانه. 5 92