بریدههای کتاب رنج های ورتر جوان پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 47 گفتم ما انسانها اغلب گله میکنیم چرا روزهای زندگیمان کم است و روزهای بدمان زیاد. ولی به گمان من حق چنین گله ای نداریم. چه، اگر در قبال خوبی هایی که خداوند همه روزه ارزانیمان میکند گشاده رو بودیم، سختی ها هم برایمان تحملپذیر میشد. 0 10 امیرعلی طالقانی 1403/2/31 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 215 0 2 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 50 کاش هر آدمی روزانه با خود میگفت بهترین کار تو در حق دوستانت این است که چشم دیدن آنها را داشته باشی و با شرکت در این شادی، شادمانی آنها را افزون کنی. آیا اگر روزی دیدی جان و دل آنها از حسی هولناک در عذاب است و دلشان از غصه پریشان، عرضه داری که ذره از از رنجشان بکاهی؟ 0 6 سارا حسینی 1402/6/26 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 87 0 3 محمد امین صفری 1403/8/9 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 57 ویلهلم! قلب ما اگر از عشق خالی باشد، چیست؟! 0 4 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 47 دل من سخت میگیرد وقتی میبینم آدمها به همدیگر آزار میرسانند، به ویژه جوانان، جایی که میتوانند در بهار زندگیشان در قبال همه ی شادیها بیشترین گشادهرویی را داشته باشند، این چند روزه ی شیرین را با بد خلقی برای هم خراب میکنند و روزی میفهمند چه گوهر جبرانناپذیری از دستشان رفته که دیگر دیر شده است. 4 20 سارا حسینی 1402/6/26 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 53 خوشم میآید! من از این جمله تا به حد مرگ نفرت دارم. آن دیگر چه آدمی است که به جای آن که همهٔ جان و دلش از محبت معشوق سرشار باشد، صرفاً از او خوشش میآید! 0 2 محدثه علیمردانی 1403/10/8 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 38 هر آینه اگر حادثه یا هراسی ما را در اوج شادیمان غافلگیر کند، وحشت ما عمیق تر است، یکی به خاطر تضاد نمایانتر رویداد، و دیگر به دلیل احساسهای بیدار تر ما و دریافتهای روشنترمان در یک چنین مواقعی. 0 2 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 55 من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند میآیم. 0 11 مهران م 1403/9/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 121 من همه چیز دارم،ولی دوری او این همه را زایل می کند.من همه چیز دارم،ولی بی وجود او این همه هیچ می شود. 0 20 Ali Hatami 1404/1/3 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 36 آری! من جز سالک و زائری بر زمین نیستم! آیا شما بیش از این اید؟ 0 67 Farzan 1403/11/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 122 همین بس که سرچشمه های همه نکبت ها در خودم نهفته است ،همان طور که پیش تر ها سرچشمه ی همه شادی ها در من بود. 0 22 Ali Hatami 1404/1/17 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 45 من محض خاطر تو، می خواهم که زنده باشم... 1 20 علیرضا فتاح 1402/11/29 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 93 خلاند که نمیبینند جا و مقام خیلی هم تعیینکننده نیست و اویی که در صدر مینشیند، اغلب نقش اول را ندارد. چه بسیار شاه که وزیرش، و چه بسیار وزیر که منشیاش او را اداره میکند! پس صدرنشینی حق کیست؟ به گمان من حق اویی که افق دیدش بلندتر است و در چنتهاش آنقدر قدرت و ترفند، که میتواند احساسات و قابلیتهای دیگران را در راه پیشبرد طرحهای خود به کار بگیرد. 0 12 کسری 1403/7/15 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 57 دلم میخواست سرش را در بغل میگرفتم و میبوسیدم ، حیف که شرم مانعم شد ... 0 3 Bêhzad Muhemmedî 1403/10/10 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 185 تاج او (خدا) عشق است. تو تنها در پرتو عشق به آن نزدیک میشوی. (خدا) میان همه موجودات جدایی میاندازد، تا در همهچیز میل بلعیدن بیدار شود. پدیدهها را تک میآفریند، تا به هم کشش بیابند. چند جرعه از جام عشق را جبران زندگیای سراسر رنج میسازد. 0 2 ریحانه 1403/11/13 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 42 انسان عجب کودکی است ! چطور تا این حد مشتاق و آرزومند یک نگاه کوتاه است ! 0 55 پانیذ مالکی 1403/3/13 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 121 من همه چیز دارم، ولی دوری او این همه را زایل میکند. من همه چیز دارم، ولی بیوجود او این همه هیچ میشود. 0 21 ریحانه 1403/11/27 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 86 فقط نگاه کردن به چشم های سیاه او هم مرا خوشبخت می کند ! 0 23 Shaqayeq 1403/12/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 68 طبیعت انسانی مرزهای خود را دارد،شادی و غم و درد را تنها تا میزانی معین بر میتابد و این مرزها که شکست،انسان هم از پا در میآید.پس بحث در اساس این نیست که آیا فلان آدم قوی است یا ضعیف؟بلکه صرفنظر از آنکه رنج روحی باشد یا جسمانی،میپرسیم آیا این آدم در حد توان خود تحمل کرده است؟به گمان من،همچنان که ضعیف خواندن انسانی که از یک تب بدخیم جان باخته،کاری نابهجاست،نازیبنده هم خواهد بود آن آدمی که جان خودش را میگیرد،ترسو خطابش کنیم. 0 0
بریدههای کتاب رنج های ورتر جوان پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 47 گفتم ما انسانها اغلب گله میکنیم چرا روزهای زندگیمان کم است و روزهای بدمان زیاد. ولی به گمان من حق چنین گله ای نداریم. چه، اگر در قبال خوبی هایی که خداوند همه روزه ارزانیمان میکند گشاده رو بودیم، سختی ها هم برایمان تحملپذیر میشد. 0 10 امیرعلی طالقانی 1403/2/31 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 215 0 2 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 50 کاش هر آدمی روزانه با خود میگفت بهترین کار تو در حق دوستانت این است که چشم دیدن آنها را داشته باشی و با شرکت در این شادی، شادمانی آنها را افزون کنی. آیا اگر روزی دیدی جان و دل آنها از حسی هولناک در عذاب است و دلشان از غصه پریشان، عرضه داری که ذره از از رنجشان بکاهی؟ 0 6 سارا حسینی 1402/6/26 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 87 0 3 محمد امین صفری 1403/8/9 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 57 ویلهلم! قلب ما اگر از عشق خالی باشد، چیست؟! 0 4 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 47 دل من سخت میگیرد وقتی میبینم آدمها به همدیگر آزار میرسانند، به ویژه جوانان، جایی که میتوانند در بهار زندگیشان در قبال همه ی شادیها بیشترین گشادهرویی را داشته باشند، این چند روزه ی شیرین را با بد خلقی برای هم خراب میکنند و روزی میفهمند چه گوهر جبرانناپذیری از دستشان رفته که دیگر دیر شده است. 4 20 سارا حسینی 1402/6/26 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 53 خوشم میآید! من از این جمله تا به حد مرگ نفرت دارم. آن دیگر چه آدمی است که به جای آن که همهٔ جان و دلش از محبت معشوق سرشار باشد، صرفاً از او خوشش میآید! 0 2 محدثه علیمردانی 1403/10/8 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 38 هر آینه اگر حادثه یا هراسی ما را در اوج شادیمان غافلگیر کند، وحشت ما عمیق تر است، یکی به خاطر تضاد نمایانتر رویداد، و دیگر به دلیل احساسهای بیدار تر ما و دریافتهای روشنترمان در یک چنین مواقعی. 0 2 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 55 من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند میآیم. 0 11 مهران م 1403/9/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 121 من همه چیز دارم،ولی دوری او این همه را زایل می کند.من همه چیز دارم،ولی بی وجود او این همه هیچ می شود. 0 20 Ali Hatami 1404/1/3 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 36 آری! من جز سالک و زائری بر زمین نیستم! آیا شما بیش از این اید؟ 0 67 Farzan 1403/11/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 122 همین بس که سرچشمه های همه نکبت ها در خودم نهفته است ،همان طور که پیش تر ها سرچشمه ی همه شادی ها در من بود. 0 22 Ali Hatami 1404/1/17 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 45 من محض خاطر تو، می خواهم که زنده باشم... 1 20 علیرضا فتاح 1402/11/29 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 93 خلاند که نمیبینند جا و مقام خیلی هم تعیینکننده نیست و اویی که در صدر مینشیند، اغلب نقش اول را ندارد. چه بسیار شاه که وزیرش، و چه بسیار وزیر که منشیاش او را اداره میکند! پس صدرنشینی حق کیست؟ به گمان من حق اویی که افق دیدش بلندتر است و در چنتهاش آنقدر قدرت و ترفند، که میتواند احساسات و قابلیتهای دیگران را در راه پیشبرد طرحهای خود به کار بگیرد. 0 12 کسری 1403/7/15 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 57 دلم میخواست سرش را در بغل میگرفتم و میبوسیدم ، حیف که شرم مانعم شد ... 0 3 Bêhzad Muhemmedî 1403/10/10 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 185 تاج او (خدا) عشق است. تو تنها در پرتو عشق به آن نزدیک میشوی. (خدا) میان همه موجودات جدایی میاندازد، تا در همهچیز میل بلعیدن بیدار شود. پدیدهها را تک میآفریند، تا به هم کشش بیابند. چند جرعه از جام عشق را جبران زندگیای سراسر رنج میسازد. 0 2 ریحانه 1403/11/13 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 42 انسان عجب کودکی است ! چطور تا این حد مشتاق و آرزومند یک نگاه کوتاه است ! 0 55 پانیذ مالکی 1403/3/13 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 121 من همه چیز دارم، ولی دوری او این همه را زایل میکند. من همه چیز دارم، ولی بیوجود او این همه هیچ میشود. 0 21 ریحانه 1403/11/27 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 86 فقط نگاه کردن به چشم های سیاه او هم مرا خوشبخت می کند ! 0 23 Shaqayeq 1403/12/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 صفحۀ 68 طبیعت انسانی مرزهای خود را دارد،شادی و غم و درد را تنها تا میزانی معین بر میتابد و این مرزها که شکست،انسان هم از پا در میآید.پس بحث در اساس این نیست که آیا فلان آدم قوی است یا ضعیف؟بلکه صرفنظر از آنکه رنج روحی باشد یا جسمانی،میپرسیم آیا این آدم در حد توان خود تحمل کرده است؟به گمان من،همچنان که ضعیف خواندن انسانی که از یک تب بدخیم جان باخته،کاری نابهجاست،نازیبنده هم خواهد بود آن آدمی که جان خودش را میگیرد،ترسو خطابش کنیم. 0 0